ساعتى بعد، هنگامى كه آفتاب، بر بلند آسمان ايستاده بود و كبوتران روستا، در چشمه نور آن، در آسمان شفاف ابواء، بال و پر مى شستند; صداى هلهله اى شادمانه از روستا به فضا برخاست و خيال من از كنار بركه، مى ديد كه برخى زنان، از كوچه هاى روستا، شتابناك و شادمانه، به اين سوى و آن سوى مى دويدند.
آن هنگام، دو زن، باهمان شتاب به كنار بركه مى آيند و با ظرفهاى سفالين بزرگ، تا آب بردارند خيال من گوش مى خواباند تا از خبر تازه، آگاه شود:
ـ... خواهر، مى گويند، امام صادق(عليه السلام) پس از آگاهى از ولادت كودكشان فرموده اند: «پيشواى بعد از من، و بهترين آفريده خداوند ولادت يافت...».[3]
ـ آيا نفهميدى كه نامش را چه گذارده اند؟
ـ فكر مى كنم، حتى پيش از ولادت، او را موسى نام نهاده بوده اند.
* * *
چشم خيال من، بى اختيار، فراسوى بركه، در صحرا به چوپانى افتاد كه بى خبر از آنچه در اين روستا رخ داده است گوسفندان را با عصاى چوپانى خويش، به پيش مى راند...
و يك لحظه، خيالم گمان برد كه چوپانك، موسى است و آنجا صحراى سينا و از خيالم گذشت: «اين موساى تازه مولود، مگر در مقابله با كدام فرعون زمان، به دنيا آمده است...؟!».
امام و حكومت عباسيان
امام موسى بن جعفر الكاظم(عليه السلام) 4 ساله بودند كه بساط حكومت جابرانه امويان برچيده شد.