علت اين نقل و انتقالات متوالى آن بود كه هارون هر بار از زندانبانهاى آن بزرگوار مى خواست تا امام را از ميان بردارند; اما هيچ يك از اين زندانبانان او تن به اين كار ندادند، تا اين دژخيم آخرين يعنى سندى بن شاهك; كه به اشارت هارون آن عزيز را مسموم كرد و پيش از درگذشت وى; گروهى از شخصيت هاى معروف را حاضر ساخت تا گواهى دهند كه حضرت موسى كاظم(عليه السلام)مورد سوء قصد قرار نگرفته و با مرگ طبيعى در زندان از دنيا مى رود. و با اين حيله مى خواست حكومت عباسى را از قتل آن بزرگوار، تبرئه كند و هم جلوى شورش احتمالى هواداران آن امام را بگيرد.[31]
اما، هوشيارى و نستوهى آن امام، آنان را رسوا ساخت، همين كه شهود به آن حضرت نگريستند; ايشان با وجود مسموميت شديد و بدى احوال و ضعف حال به شهود فرمودند:
«مرا به وسيله نُه عدد خرما مسموم ساخته اند; بدنم فردا سبز خواهد شد و پس فردا از دنيا خواهم رفت».[32]
و چنين شد كه آن سترگ راد، خبر داد.
دو روز بعد; 25 رجب سال 183 هجرى قمرى[33]، آسمان به سوگ نشست; و زمين نيز، و همه اهل ايمان و بويژه شيعيان كه رهبر راستين خويش را از كف داده بودند.
* اينك، خطاب به آن شهيد بزرگ، بگوييم:
آن هنگام، در غروبگهان كه سرشاخه هاى سرفراز نخل، به نوازش نسيم سربن گوش يكدگر مى نهند; نشيد حماسه آرام زندگانى تو را نجوا مى كنند و پيام بيدادها كه بر تو رفته است، با نسيم پيام آور، مى گذارند.
آن هنگام در بهاران كه بغض مغموم و گرفته آسمان مى تركد و رگبار سرشك ابر، سرازير مى شود; اين اشك اندوه پيروان ستم كشيده توست كه به پهناى گونه تاريخ، بر تو گريسته اند...