متن کتاب های موسسه در راه حق (آزمایشی)

در این قسمت که به صورت آزمایشی راه اندازی شده متن کتاب های موسسه جهت مطالعه آنلاین مخاطبان گرامی قرار داده می شود.

شما میتوانید از لیست پایین متن تعدادی از کتاب ها را مطالعه فرمایید.

هشام غضب او را دريافت و ما را به سوى تخت خود فرا خواند و خود برخاست و پدرم را در بر گرفت و او را كنار دست راست خود بر تخت نشانيد و مرا نيز در بر گرفت و كنار دست راست پدرم نشاند، و با پدرم به گفتگو نشست.

گفت: «قريش تا چون تويى را در ميان خود دارد بر عرب و عجم فخر مى كند، آفرين بر تو، تيراندازى را چنين از چه كسى و در چند مدت آموخته اى؟».

پدرم فرمود: «مى دانى كه مردم مدينه تيراندازى مى كننند و من در جوانى مدتى به اين كار مى پرداختم و بعد ترك كردم تا هم اكنون كه تو از من خواستى».

هشام گفت: «از زمانى كه خويش را شناختم تاكنون تيراندازى بدين زبردستى نديده بودم و گمان نمى كنم كسى در روى زمين چون تو بر اين هنر توانا باشد، آيا فرزندت جعفر نيز مى تواند همچون تو تيراندازى كند؟»

فرمود: «ما كمال و تمام را به ارث مى بريم، همان كمال و تمامى كه خدا بر پيامبرش فرود آورد آنجا كه مى فرمايد:
« اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَاَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَرَضيتُ لَكُمْ الاِْسْلامَ ديناً»[14] زمين از كسى كه بر اين كارها كاملا توانا باشد خالى نمى ماند».

چشم هشام با شنيدن اين جملات در حدقه گرديد و چهره اش از خشم سرخ شد، اندكى سر فرو افكند و دوباره سر برداشت و گفت: «مگر ما و شما از دودمان عبد مناف نيستيم كه در نسبت برابريم؟».

امام فرمود: «آرى اما خدا ما را ويژگى هايى داده كه به ديگران نداده است».

پرسيد: «مگر خدا پيامبر را از خاندان عبد مناف به سوى همه مردم و براى همه مردم از سفيد و سياه و سرخ نفرستاده است؟ شما از كجا اين دانش را به ارث برده ايد در حالى كه پس از پيامبر اسلام پيامبرى نخواهد بود و شمايان پيامبر نيستيد؟».

امام بى درنگ فرمود: «خداوند در قرآن به پيامبر مى فرمايد:

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی