متن کتاب های موسسه در راه حق (آزمایشی)

در این قسمت که به صورت آزمایشی راه اندازی شده متن کتاب های موسسه جهت مطالعه آنلاین مخاطبان گرامی قرار داده می شود.

شما میتوانید از لیست پایین متن تعدادی از کتاب ها را مطالعه فرمایید.

شب به نيمه رسيد و بستگانش او را تمام شده يافتند، بامداد وصى او به مسجد آمد و امام باقر(عليه السلام) را ديد كه نماز صبح به پايان برده و به تعقيب[11]نشسته است، آن گرامى همواره چنين بود كه پس از نماز به ذكر و تعقيب مى پرداخت.

عرض كرد: «آن مرد شامى به ديگر سراى شتافته و خود چنين خواسته كه شما بر او نماز گذاريد».

فرمود: «او نمرده است... شتاب مكنيد تا من بيايم».

پس برخاست و وضو و طهارت را تجديد فرمود و دو ركعت نماز خواند و دستها را به دعا برداشت، سپس به سجده رفت و همچنان تا برآمدن آفتاب، در سجده ماند، آنگاه به خانه شامى آمد و بر بالين او نشست و او را صدا زد و او پاسخ داد، امام او را نشانيد و پشتش را به ديوار تكيه داد و شربتى طلبيد و به دهان او ريخت و به بستگانش فرمود غذاهاى سرد به او بدهند و خود بازگشت.

ديرى نگذشت كه مرد شامى شفا يافت و به نزد امام آمد، عرض كرد: «گواهى مى دهم كه تو حجت خدا بر مردمانى...».[12]

* محمد بن منكدر، از صوفيان آن روزگار، مى گويد: «در روز بسيار گرمى از مدينه بيرون رفتم، ابوجعفر محمد بن على بن الحسين را ديدم، همراه با دو تن از غلامانشان يا دو تن از دوستانش، از سركشى به مزرعه خويش باز مى گردد. با خود گفتم: «مردى از بزرگان قريش در چنين وقتى در پى دنياست! بايد او را پند دهم.

نزديك آمدم و سلام كردم، امام در حالى كه عرق از سر و رويش مى ريخت با تندى پاسخم داد.

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی