عبدالملك گفتار او را تصديق كرد و به فرماندار مدينه نوشت كه امام باقر(عليه السلام) را با احترام به شام بفرستد، و خود فرستاده قيصر را در شام نگهداشت تا امام(عليه السلام) به شام آمد و داستان را به ايشان عرض كردند.
امام فرمودند: «تهديد قيصر در مورد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) عملى نخواهد شد و خداوند اين كار را بر او ممكن نخواهد ساخت و راه چاره نيز آسان است، هم اكنون صنعتگران را گردآور تا به ضرب سكه بپردازند و بر يك رو سوره توحيد و بر روى ديگر نام پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را نقش كنند و بدين ترتيب از مسكوكات رومى بى نياز مى شويم» و توضيحاتى نيز در مورد وزن سكه ها فرمود تا وزن هر ده درهم از سه نوع سكه هفت مثقال باشد[26] و نيز فرمود نام شهرى كه در آن سكه مى زنند و تاريخ سال ضرب را هم بر سكه ها درج كنند.
عبدالملك دستور امام را عملى ساخت و به همه شهرهاى اسلامى نوشت كه معاملات بايد با سكه هاى جديد انجام شود و هر كس از سابق سكه اى دارد تحويل دهد و سكه هاى اسلامى دريافت دارد، آنگاه فرستاده قيصر را از آنچه انجام شده بود آگاه ساخت و بازگرداند.
قيصر را از ماجرا خبر دادند و درباريان از او خواستند تا تهديد خود را عملى سازد، قيصر گفت: «من خواستم عبدالملك را به خشم آورم و اينك اين كار بيهوده است چون در بلاد اسلام ديگر با پول رومى معامله نمى كنند».[27]
اصحاب امام باقر(عليه السلام)
در مكتب امام ابوجعفر باقرالعلوم ـ كه درود فرشتگان بر او ـ شاگردانى نمونه و ممتاز پرورش يافتند كه اينك به نام برخى از آنان اشاره مى شود:
1. ابان بن تغلب : محضر سه امام را دريافته بود; امام زين العابدين و امام محمد باقر و امام جعفر صادق(عليهم السلام) . ابان از شخصيتهاى علمى عصر خود بود و در تفسير، حديث، فقه، قرائت و لغت تسلط بسيارى داشت. والايى دانش ابان چنان بود كه امام باقر(عليه السلام) به او فرمود: «در مسجد مدينه بنشين و براى مردم فتوى بده; زيرا دوست دارم مردم چون تويى را در ميان شيعيان ما ببينند».