هشام از بيم آنكه مبادا شاميان به آن گرامى مايل شوند و به او روى آورند گفت: «او را نمى شناسم».
«فرزدق» كه شاعرى معروف و آزاده بود حضور داشت، بى درنگ در پاسخ هشام به پاى خاست و گفت: «من او را مى شناسم» و قصيده اى طولانى در مدح امام(عليه السلام) سرود.
اشعار فرزدق چنان شيوا و در مدح امام گويا بود كه هشام را چون حيوانى زخم ديده برآشفت، پس فرمان داد تا فرزدق را به زندان برند.
امام(عليه السلام) چون از زندانى شدن فرزدق آگاه شد، صله اى[11] براى او فرستاد، فرزدق با اخلاص درمها را برگردانيد و پيام داد كه من اين اشعار را به خاطر خدا و پيامبر سرودم. امام(عليه السلام) خلوص و درستى او را تصديق فرمود و ديگر بار آن پول را براى فرزدق فرستاد و او را سوگند داد كه صله را بپذيرد، و اجر آخرتش نيز محفوظ باشد و فرمود به او بگوييد كه: «ما از دودمان نيكى و احسانيم، و آنچه عطا كنيم باز پس نگيريم...». فرزدق صله را پذيرفت و شاد خاطر گشت.[12]
امام مسلمانان را بيدار مى كند
بدون شك به اسيرى رفتن اهل بيت امام حسين(عليه السلام) در به ثمر رساندن قيام مقدس آن حضرت نقش بسيار مؤثرى داشته است. چرا كه اگر آنان در اين سفر اسارت با كمال بردبارى و شهامت فاجعه كربلا را براى مردم بازگو نمى كردند، و نيز مردم از نزديك آنان را نمى ديدند هرگز شهادت امام تا اين حد شهرت پيدا نمى كرد و بنى اميه به ويژه يزيد تا اين اندازه مفتضح و رسوا نمى شدند.
خاندان امام حسين(عليه السلام) بر خلاف ساير اسيران و بر خلاف تصور بيشتر مردم آن روزگار كه آنان را شكست يافته مى پنداشتند، به هر جا مى رفتند از پيروزى خود و شكست دشمن سخن مى گفتند، و خود را پيروز و سرافراز و يزيديان را بدبخت و شكست خورده معرفى مى كردند.