سعيد گفت: «مادرم بهتر مى دانست كه مرا سعيد ناميد».
حجاج پرسيد: «درباره ابوبكر و عمر چه عقيده دارى، در بهشتند يا دوزخ؟ (با اين پرسش مى خواست سعيد چيزى بگويد تا آن را بهانه قتل او قرار دهد)».
سعيد گفت: «اگر به بهشت روم و بهشتيان را ببينم آنگاه خواهم دانست كه اهل بهشت چه كسانند و اگر به دوزخ درآيم و دوزخيان را بنگرم، آنان را خواهم شناخت».
حجاج پرسيد: «در مورد خلفا چه عقيده دارى؟»
سعيد: «من وكيل آنها نيستم».
حجاج: «كداميك از خلفا را بيشتر دوست دارى؟»
سعيد: «آن را كه آفريدگار جهان از او خشنودتر است».
حجاج: «از كدام يك خشنودتر است؟»
سعيد: «خدايى كه داناى رازها و پنهان هاست اين را مى داند».[52]
حجاج: «چرا نمى خندى؟»