من فرزند كسى هستم كه به خون خويش غوطه ور شد...».[26]
مردم هيجان زده امام را مى نگريستند، و امام با هر جمله عظمت خاندان خويش و ژرفاى شهادت حسينى را بيشتر بر مردم نمايان مى ساخت. كم كم چشمها در اشك نشست و گريه ها به آرامى گلوگير شد و ناگهان صداى گريه بيتابانه از هر گوشه برخاست يزيد بيمناك شد و براى ساكت كردن و جلوگيرى از ادامه سخن امام به مؤذن فرمان داد اذان بگويد.
فرياد مؤذن برخاست... ـ اللّهُ اَكْبَرُ
امام همچنان بر منبر بود، فرمود: «اللّهُ اَكْبَرُ وَاَعْلى وَاَجَلُّ وَاَكْرَمُ مِمّا اَخافٌ وَاَحْذَرُ; آرى خدا بزرگتر و برتر و جليل تر و گرامى تر از هر چيزى است كه از آن مى ترسم».
ـ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ إِلاَّ اللّهُ
امام فرمود: «آرى گواهى مى دهم با هر گواهى دهنده كه هيچ معبودى و پروردگارى جز او نيست».
ـ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ
سرها همه به زير بود، و مردم انديشمندانه اذان و پاسخ امام را گوش مى كردند، با نام محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)چشمها از زمين برخاست و به سوى امام برگشت، پرده اى از اشك نگاه ها را تار مى كرد; گويى در چهره امام پيامبر را مى جستند.