متن کتاب های موسسه در راه حق (آزمایشی)

در این قسمت که به صورت آزمایشی راه اندازی شده متن کتاب های موسسه جهت مطالعه آنلاین مخاطبان گرامی قرار داده می شود.

شما میتوانید از لیست پایین متن تعدادی از کتاب ها را مطالعه فرمایید.

 

پيشواى سوم

حضرت امام حسين(عليه السلام)

 


ولادت

روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت،[1] دومين فرزند برومند حضرت على و فاطمه، كه درود خدا بر ايشان باد، در خانه وحى و ولايت، چشم به جهان گشود.

چون خبر ولادتش به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) رسيد، به خانه حضرت على و فاطمه(عليهما السلام) آمد و اسماء[2] را فرمود تا كودكش را بياورد. اسماء او را در پارچه اى سپيد پيچيد و خدمت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) برد، آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت.[3]

روزهاى اول يا هفتمين روز ولادت با سعادتش، امين وحى الهى، جبرئيل، فرود آمد و گفت: «سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا، اين نوزاد را به نام پسر كوچك هارون «شبير»[4] كه به عربى«حسين» خوانده مى شود، نام بگذار.[5] چون على(عليه السلام)براى تو بسان هارون براى موسى بن عمران است جز آنكه تو خاتم پيغمبران هستى».

به اين ترتيب نام پر عظمت «حسين» از جانب پروردگار، براى دومين فرزند فاطمه انتخاب شد.

روز هفتم ولادتش، فاطمه زهراء، كه سلام خداوند بر او باد، گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقيقه كشت، و سر آن حضرت را تراشيد و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد.[6]

حسين و پيامبر

از ولادت حسين بن على(عليه السلام)، كه در سال چهارم هجرت بود، تا رحلت رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم)، كه شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفى كه پيامبر راستين اسلام درباره حسين(عليه السلام)ابراز مى داشت، به بزرگوارى و مقام شامخ پيشواى سوم آگاه شدند.


* سلمان فارسى مى گويد: «ديدم كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) حسين(عليه السلام)را بر زانوى خويش نهاده او را مى بوسيد و مى فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجت هاى خدايى كه نُه نفرند و خاتم ايشان، قائم ايشان(امام زمان عج) مى باشد».[7]

* انس بن مالك روايت مى كند: «وقتى از پيامبر پرسيدند: كداميك از اهل بيت خود را بيشتر دوست مى دارى؟ فرمود: حسن و حسين را;[8] بارها رسول گرامى حسن و حسين را به سينه مى فشرد و آنان را مى بوييد و مى بوسيد»[9]

* ابوهريره كه از مزدوران معاويه و از دشمنان خاندان امامت است در عين حال اعتراف مى كند كه: «رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) را ديدم كه حسن و حسين(عليهما السلام) را بر شانه هاى خويش نشانده بود و به سوى ما مى آمد، وقتى به ما رسيد فرمود: هر كس اين دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر كه با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است»[10]

* عالى ترين، صميمى ترين و گوياترين رابطه معنوى و ملكوتى بين پيامبر و حسين را مى توانى در اين جمله رسول گرامى اسلام خواند كه فرمود: «حسين از من و من از حسينم».[11]

حسين با پدر

شش سال از عمرش با پيامبر بزرگوار سپرى شد، آنگاه كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)چشم از جهان فرو بست و به لقاء پروردگار شتافت، مدت سى سال با پدر زيست. پدرى كه جز به انصاف حكم نكرد، و جز به طهارت و بندگى نگذرانيد، جز خدا نديد و جز خدا نخواست و جز خدا نيافت. پدرى كه در زمان حكومتش لحظه اى او را آرام نگذاشتند.


همچنانكه به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند. در تمام اين مدت، با دل و جان از اوامر پدر اطاعت مى كرد، و در چند سالى كه حضرت على(عليه السلام) متصدّى خلافت ظاهرى شد، حضرت حسين(عليه السلام) در راه پيشبرد اهداف اسلامى، مانند يك سرباز فداكار همچون برادر بزرگوارش مى كوشيد; و در جنگ هاى «جمل»، «صفين» و «نهروان» شركت داشت.[12]

و به اين ترتيب، از پدرش اميرالمؤمنين(عليه السلام) و دين خدا حمايت كرد و حتى گاهى در حضور جمعيت به غاصبين خلافت اعتراض مى كرد.

در زمان حكومت عمر، امام حسين(عليه السلام) وارد مسجد شد، خليفه دوم را بر منبر رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم)مشاهده كرد كه سخن مى گفت. بلادرنگ از منبر بالا رفت و فرياد زد: «از منبر پدرم فرود آى...»[13]

حسين با برادر

پس از شهادت حضرت على(عليه السلام) به فرموده رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) و وصيت اميرالمؤمنين(عليه السلام) امامت و رهبرى شيعيان به حسن بن على(عليه السلام) فرزند بزرگ اميرالمؤمنين(عليه السلام) منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد كه به فرامين پيشوايشان امام حسن(عليه السلام) گوش فرا دارند. امام حسين(عليه السلام) كه دست پرورده وحى محمدى و ولايت علوى بود، همراه و همكار و همفكر برادرش بود.

چنانكه وقتى بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ امام حسن(عليه السلام) مجبور شد كه با معاويه صلح كند و آن همه ناراحتى ها را تحمل نمايد; امام حسين(عليه السلام) شريك رنجهاى برادر بود و چون مى دانست كه اين صلح به صلاح اسلام و مسلمين است، هرگز اعتراض به برادر نداشت;


حتى يك روز كه معاويه، در حضور امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) دهان آلوده اش را به بدگويى نسبت به امام حسن و پدر بزرگوارشان امير مؤمنان(عليه السلام)گشود، امام حسين(عليه السلام) به دفاع برخاست تا سخن در گلوى معاويه بشكند و پاسخ ناهنجاريش را به كنار بگذارد; ولى امام حسن(عليه السلام) او را به سكوت و خاموشى فرا خواند; امام حسين(عليه السلام) پذيرا شد و به جايش بازگشت، آنگاه امام حسن(عليه السلام) خود به پاسخ معاويه برآمد، و با بيانى رسا و كوبنده، خاموشش ساخت.[14]

* * *

امام حسين(عليه السلام) در زمان معاويه

وقتى امام حسن، كه سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد، از دنيا رحلت فرمود، به گفته رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) و اميرالمؤمنين(عليه السلام) و وصيت حسن بن على(عليه السلام)امامت و رهبرى شيعيان به امام حسين(عليه السلام)منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبرى جامعه گرديد.

امام حسين(عليه السلام) مى ديد كه معاويه با اتكاء به قدرت اسلام، بر اريكه حكومت اسلام به ناحق تكيه زده و سخت مشغول تخريب اساس جامعه اسلامى و قوانين خداوند است; امام از اين حكومت پوشالى مخرب به سختى رنج مى برد، ولى نمى توانست دستى فراز آورد و قدرتى فراهم كند تا او را از جايگاه حكومت اسلامى پائين بكشد، چنانچه برادرش امام حسن(عليه السلام) نيز وضعى مشابه او داشت.

امام حسين(عليه السلام) مى دانست اگر تصميمش را آشكار سازد و به سازندگى قدرت بپردازد، پيش از هر جنبش و حركت مفيدى به قتلش مى رسانند، ناچار دندان بر جگر نهاد و صبر را پيشه ساخت كه اگر برمى خاست، پيش از اقدام به دسيسه كشته مى شد، و از اين كشته شدن هيچ نتيجه اى گرفته نمى شد.


بنابراين تا معاويه زنده بود چون برادر زيست و عَلَم مخالفت هاى بزرگ نيفراخت، جز آنكه گاهى محيط و حركات و اعمال معاويه را به باد انتقاد مى گرفت و مردم را به آينده اى نزديك اميدوار مى ساخت كه اقدام مؤثرى خواهد نمود. و در تمام طول مدتى كه معاويه از مردم براى ولايت عهدى يزيد، بيعت مى گرفت، امام به شدت با او مخالفت كرد; و هرگز تن به بيعت يزيد نداد و وليعهدى او را نپذيرفت و حتى گاهى سخنانى تند به معاويه گفت و يا نامه اى كوبنده براى او نوشت.[15]

معاويه هم در بيعت گرفتن براى يزيد، به او اصرارى نكرد و امام(عليه السلام) همچنين بود و ماند تا معاويه درگذشت...

* * *

قيام حسينى

يزيد پس از معاويه بر تخت حكومت اسلامى تكيه زد و خود را اميرالمؤمنين خواند، و براى اين كه سلطنت نا حق و ستمگرانه اش را تثبيت كند، مصمّم شد براى نامداران و شخصيت هاى اسلامى پيامى بفرستد و آنان را به بيعت با خويش بخواند. به همين منظور، نامه اى به حاكم مدينه نوشت و در آن يادآور شد كه براى من از حسين(عليه السلام)بيعت بگير و اگر مخالفت نمود به قتلش برسان. حاكم اين خبر را به امام حسين(عليه السلام) رسانيد و جواب مطالبه نمود، امام حسين(عليه السلام)چنين فرمود: «اِنّا لِلّهِ وَاِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ وَعَلَى الاِْسْلامِ السَّلامُ اِذا بُليَتِ الاُْمَّةُ بِراع مِثْلِ يَزيدَ;[16] ما از آن خداييم و به سوى او باز مى گرديم آنگاه كه فردى چون يزيد، (شراب خوار و قمار باز و بى ايمان و ناپاك كه حتى ظاهر اسلام را هم مراعات نمى كند) بر مسند حكومت اسلامى بنشيند، بايد فاتحه اسلام را خواند. (زيرا اين گونه زمامدارها با نيروى اسلام و به نام اسلام، اسلام را از بين مى برند.( »



امام حسين(عليه السلام) مى دانست اينك كه حكومت يزيد را به رسميت نشناخته است اگر در مدينه بماند به قتلش مى رسانند، لذا به امر پروردگار، شبانه و مخفى از مدينه به سوى مكه حركت كرد.

آمدن آن حضرت به مكه، همراه با سر باز زدن او از بيعت يزيد، در بين مردم مكه و مدينه انتشار يافت، و اين خبر تا به كوفه هم رسيد. كوفيان از امام حسين(عليه السلام) كه در مكه بسر مى برد دعوت كردند تا به سوى آنان آيد و زمامدار امورشان باشد. امام(عليه السلام)مسلم بن عقيل(عليه السلام)، پسر عموى خويش را به كوفه فرستاد تا حركت و واكنش اجتماع كوفى را از نزديك ببيند و برايش بنويسد.

مسلم به كوفه رسيد و با استقبال گرم و بى سابقه اى روبرو شد، هزاران نفر به عنوان نايب امام(عليه السلام) با او بيعت كردند، و مسلم(عليه السلام) هم نامه اى به امام حسين(عليه السلام)نگاشت و حركت فورى امام(عليه السلام) را لازم گزارش داد.

هر چند امام حسين(عليه السلام) كوفيان را به خوبى مى شناخت، و بی وفايى و بى دينى شان را در زمان حكومت پدر و برادر ديده بود و مى دانست به گفته ها و بيعت شان با مسلم(عليه السلام) نمى توان اعتماد كرد، وليكن براى اتمام حجت و اجراى اوامر پروردگار تصميم گرفت كه به سوى كوفه حركت كند.

با اين حال تا هشتم ذى حجه، يعنى روزى كه همه مردم مكه عازم رفتن به «منى» بودند[17] و هر كس در راه مكه جا مانده بود با عجله تمام مى خواست خود را به مكه برساند، آن حضرت در مكه ماند; در چنين روزى با اهل بيت و ياران خود، از مكه به طرف عراق خارج شد و با اين كار هم به وظيفه خويش عمل كرد و هم به مسلمانان جهان فهماند كه پسر پيغمبر امت، يزيد را به رسميت نشناخته و با او بيعت نكرده بلكه عليه او قيام كرده است.


يزيد كه حركت مسلم(عليه السلام) را به سوى كوفه دريافته و از بيعت كوفيان با او آگاه شده بود، ابن زياد را كه از پليدترين ياران يزيد و از كثيف ترين طرفداران حكومت بنى اميه بود به كوفه فرستاد.

ابن زياد از ضعف ايمان و دورويى و ترس مردم كوفه استفاده نمود و با تهديد و ارعاب آنان را از دور و بر مسلم پراكنده ساخت; مسلم(عليه السلام)به تنهايى با عمّال اِبن زياد به نبرد پرداخت، و پس از جنگى دلاورانه و شگفت، با شجاعت شهيد شد، سلام خدا بر او باد، ابن زياد جامعه دو رو و خيانتكار و بى ايمان كوفه را عليه امام حسين(عليه السلام) برانگيخت، كار به جايى رسيد كه عده اى از همان كسانى كه براى امام(عليه السلام) دعوت نامه نوشته بودند، سلاح جنگ پوشيدند و منتظر ماندند تا امام حسين(عليه السلام) از راه برسد تا به قتلش برسانند.

امام حسين(عليه السلام) از همان شبى كه از مدينه بيرون آمد، و در تمام مدتى كه در مكه اقامت گزيد، و در طول راه مكه به كربلا، تا هنگام شهادت، گاهى به اشاره، گاهى به صراحت، اعلان مى داشت كه: مقصد من از حركت، رسوا ساختن حكومت ضد اسلامى يزيد و بر پا داشتن امر به معروف و نهى از منكر و ايستادگى در برابر ظلم و ستمگرى است و جز حمايت قرآن و زنده داشتن دين محمدى هدفى ندارم.

اين مأموريتى بود كه خداوند به او واگذار نموده بود، حتى اگر به كشته شدن خود و اصحاب و فررزندان و اسيرى خانواده اش اتمام پذيرد.

رسول گرامى و امير مؤمنان و حسن بن على(عليهم السلام) پيشوايان پيشين اسلام، شهادت امام حسين(عليه السلام) را بارها بيان فرموده بودند. حتى در هنگام ولادت امام حسين(عليه السلام)، رسول گرانمايه اسلام شهادتش را تذكر داده بود.[18] و خود امام حسين(عليه السلام) به علم امامت مى دانست كه آخر اين سفر به شهادتش مى انجامد، ولى او كسى نبود كه در برابر دستور آسمانى و فرمان خدا، براى جان خود ارزشى قائل باشد، يا از اسارت خانواده اش واهمه اى به دل راه بدهد. او آن كس بود كه بلا را كرامت و شهادت را سعادت مى پنداشت. سلام ابدى خدا بر او باد.


خبر «شهادت حسين(عليه السلام) در كربلا» به قدرى در اجتماع اسلامى مورد گفتگو واقع شده بود كه عامه مردم از پايان اين سفر مطلع بودند. چون جسته و گريخته، از رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) و اميرالمؤمنين(عليه السلام) و امام حسن بن على(عليه السلام) و ديگر بزرگان صدر اسلام شنيده بودند.

بدين سان حركت امام حسين(عليه السلام) با آن درگيرى ها و ناراحتى ها، احتمال كشته شدنش را در اذهان عامه تشديد كرد; به ويژه كه خود در طول راه مى فرمود: «مَنْ كانَ باذِلا فينا مُهْجَتَةُ وَمُوَطِّناً عَلى لِقاءِ اللّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنا[19]; هر كس حاضر است در راه ما از جان خود بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد همراه ما بيايد».

لذا در بعضى از دوستان اين توهّم پيش آمد كه حضرتش را از اين سفر منصرف سازند; غافل از اينكه فرزند على بن ابى طالب(عليه السلام)، امام و جانشين پيامبر، و از ديگران به وظيفه خويش آگاه تر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده دست نخواهد كشيد.

امام حسين(عليه السلام) با همه اين افكار ونظريه ها كه اطرافش را گرفته بود به راه خويش ادامه داد، و كوچك ترين خللى درتصميمش راه نيافت.

سرانجام، رفت، و شهادت را دريافت، نه خود تنها، بلكه با اصحاب و فرزندان، كه هر يك ستاره اى درخشان در افق اسلام بودند، رفتند و كشته شدند، و خون هايشان شن هاى گرم دشت كربلا را لاله باران كرد تا جامعه مسلمان بفهمد، يزيد، باقى مانده بسترهاى گناه آلود خاندان اميه، جانشين رسول خدا نيست، و اساساً اسلام از بنى اميه و بنى اميه از اسلام جداست.

راستى هرگز انديشيده ايد اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرين حسين(عليه السلام) به وقوع نمى پيوست، و مردم يزيد را خليفه پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم)مى دانستند و آنگاه اخبار دربار يزيد و شهوترانى هاى او و عمالش را مى شنيدند، چقدر از اسلام متنفر مى شدند; زيرا اسلامى كه خليفه پيغمبرش يزيد باشد به راستى نيز تنفرآور است...


خاندان پاك حضرت امام حسين(عليه السلام) نيز اسير شدند تا آخرين رسالت اين شهادت را به گوش مردم برسانند، و شنيديم و خوانديم كه در شهرها، در بازارها، در مسجدها، در بارگاه متعفن پسر زياد و دربار نكبتبار يزيد، همواره و همه جا دهان گشودند و فرياد زدند، و پرده زيباى فريب را از چهره زشت و جنايتكار جيره خواران بنى اميه برداشتند و ثابت كردند كه يزيد، سگ باز و شرابخوار است، هرگز لياقت خلافت ندارد و اين اريكه اى كه او بر آن تكيه زده جايگاه او نيست، سخنانشان رسالت شهادت حسينى را تكميل كرد; طوفانى در جان ها برانگيختند; چنانكه نام يزيد تا هميشه مترادف با هر پستى و رذالت و دنائت گرديد و همه آرزوهاى طلايى و شيطانيش نقش بر آب گشت.

البته; نگرشى ژرف مى خواهد تا بتوان بر همه ابعاد اين شهادت عظيم و پر نتيجه دست يافت.

از همان اوان شهادتش تاكنون، دوستان و شيعيانش، و همه آنان كه به شرافت و عظمت انسان ارج مى گذارند، همه ساله سالروز به خون غلطيدنش را، سالروز قيام و شهادتش را با سياه پوشى و عزادارى محترم مى شمارند، و خلوص خويش را با گريه بر مصائب آن بزرگوار ابراز مى دارند. پيشوايان مآل انديش و معصوم ما، همواره به واقعه كربلا و به زنده داشتن آن عنايتى خاص داشتند. غير از اين كه خود به زيارت مرقدش مى شتافتند و عزايش را بر پا مى داشتند، در فضيلت عزادارى و محزون بودن براى آن بزرگوار، گفتارهاى متعددى ايراد فرموده اند.

* ابوعماره گويد: «روزى به حضور امام ششم، صادق آل محمد(عليه السلام)، رسيدم، فرمود: اشعارى در سوگوارى حسين(عليه السلام)براى ما بخوان. وقتى شروع به خواندن نمودم صداى گريه حضرت برخاست، من مى خواندم و آن عزيز مى گريست چندانكه صداى گريه از خانه برخاست. بعد از آنكه اشعار را تمام كردم، امام(عليه السلام)در فضيلت و ثواب مرثيه و گرياندن مردم بر امام حسين(عليه السلام)مطالبى بيان فرمود».[20]


* و نيز از آن جناب است كه فرمود: «گريستن و بى تابى كردن در هيچ مصيبتى شايسته نيست مگر در مصيبت حسين بن على(عليه السلام) كه ثواب و جزايى گرانمايه دارد».[21]

* باقر العلوم، امام پنجم(عليه السلام)، به محمد بن مسلم كه يكى از اصحاب بزرگ او است فرمود: «به شيعيان ما بگوييد كه به زيارت مرقد حسين(عليه السلام)بروند، زيرا بر هر شخص با ايمانى كه به امامت ما معترف است، زيارت قبر اباعبدالله(عليه السلام) لازم مى باشد.»[22]

* امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «اِنَّ زيارَةَ الْحُسَيْنِ(عليه السلام)اَفْضَلُ ما يَكُونُ مِنَ الاَْعْمالِ; همانا زيارت حسين(عليه السلام) از هر عمل پسنديده اى ارزش و فضيلتش بيشتر است».[23]

زيرا كه اين زيارت در حقيقت مدرسه اى بزرگ و عظيم است كه به جهانيان درس ايمان و عمل صالح مى دهد وگويى روح را، به سوى ملكوت خوبى ها و پاكدامنى ها و فداكاريها پرواز مى دهد.

هر چند عزادارى و گريه بر مصائب حسين بن على(عليه السلام)، و مشرف شدن به زيارت قبرش و باز نماياندن تاريخ پر شكوه و حماسه ساز كربلايش ارزش و معيارى والا دارد، لكن بايد دانست كه نبايد تنها به اين زيارت ها و گريه ها و غم گسار بودن ها اكتفا كرد، بلكه همه اين تظاهرات، فلسفه دين دارى، فداكارى.، حمايت از قوانين آسمانى را به ما گوشزد مى نمايد، و هدف هم جز اين نيست، و نياز بزرگ ما از درگاه حسينى، آموختن انسانيت و خالى بودن دل از هر چه غير از خداست مى باشد، وگرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضيه بپردازيم هدف مقدس حسينى به فراموش مى گرايد.

* * *

اخلاق و رفتار امام حسين(عليه السلام)

با نگاهى اجمالى به 56 سال زندگى سراسر خداخواهى و خداجويى حسين(عليه السلام)، در مى يابيم كه همواره وقت او به پاكدامنى و بندگى و نشر رسالت احمدى و مفاهيم عميقى والاتر از درك و ديد ما گذشته است.


اكنون مرورى كوتاه به زواياى زندگانى آن عزيز كه پيش روى ما است:

* جنابش به نماز و نيايش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسيارى داشت. گاهى در شبانه روز، صدها ركعت نماز مى گذاشت.[24] و حتى در آخرين شب زندگى دست از نياز و دعا بر نداشت، و خوانده ايم كه از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خداى خويش به خلوت بنشيند و فرمود: «خدا مى داند كه من نماز و تلاوت قرآن و دعاى زياد و استغفار را دوست دارم.»[25]

* حضرتش بارها پياده به خانه كعبه شتافت و مراسم حج را برگزار كرد.[26] پسران غالب اسدى (بشر و بشير) حكايت كرده اند كه: در عصر روز عرفه، نهم ذيحجة الحرام، در بيابان عرفات همراه حسين(عليه السلام)بوديم. آن حضرت با كمال خشوع و بندگى از خيمه بيرون آمد و با جمع كثيرى از اصحاب و فرزندان به دامنه چپ كوه ايستاد، صورت مبارك به جانب كعبه گرداند، دست ها را چونان مستمند ضعيفى به سوى آسمان گشود، و اين دعا را قرائت فرمود:

«حمد و سپاس خدايى را كه چيزى نمى تواند قضا و خواسته او را رد كند و از عطا و بخشش او جلوگيرى نمايد. دست او در سخاوت و كرم باز است و هر چيزى را به حكمت خويش نيكو و متقن قرار داده است، تلاش پنهان كاران بر او مخفى نيست و آنچه به او سپرده شود تباه نمى گردد اوست پاداش و كيفر دهنده همه و اصلاح كننده حالات بندگان قناعت پيشه و رحم كننده ناتوانان و ضعيفان، فرود آورنده منافع و كتاب جامع (قرآن) نورانى و فروزان، و اوست شنونده دعاها و برطرف كننده گرفتارى ها و بالا برنده درجه نيكوكاران و كوبنده ستمگران، خدايى به جز او نيست، همتا ندارد و چيزى مانندش نيست، و اوست شنوا و بينا و لطيف[27] و آگاه، و بر هر چيزى قادر و توانا.


بارالها به سوى تو روى مى آورم و به پروردگارى تو گواهى مى دهم، اعتراف و اقرار دارم كه تو پروردگارم هستى و بازگشتم به سوى توست، پيش از آنكه چيزى باشم و نشانى از من باشد، به نعمت بر من آغاز كردى و مرا از خاك آفريدى... سپس مرا صحيح و سالم، براى هدايتى كه از پيش مقدر فرموده بودى به دنيا آوردى و مرا در گهواره، كه كودكى خردسال بودم، حفظ كردى و از غذاها، شير گوارا روزيم دادى، دل پرستاران را نسبت به من مهربان ساختى، و مادران دلسوز را به تربيت من واداشتى، و مرا از آزارها و شرور پنهانى جن حفظ كردى و از فزونى و كاستى سالم نگاهداشتى; ـ پس تو بلند مرتبه اى اى رحيم اى رحمان ـ تا آنگاه كه زبان به سخن گشودم، و تمام گردانيدى به من نعمت هاى كامل خود را و همه ساله مرا پروراندى تا كه خلقتم كامل شد و نيرويم اعتدال يافت، حجت خود را بر من تمام كردى كه معرفت و شناخت خود را به من الهام نمودى، و مرا به عجايب حكمت خود شگفت زده كردى و به آفرينش هاى بى سابقه ات كه در آسمان و زمينت به وجود آوردى هشيارم ساختى و براى سپاسگزارى و يادت آگاهم ساختى و اطاعت و پرستش خويش به من واجب كردى و آنچه پيامبرانت آوردند به من فهماندى و پذيرفتن آنچه موجب خشنوديت مى شود بر من سهل و آسان كردى و به يارى و لطفى كه در همه اين مراحل نسبت به من داشتى بر من منت نهادى.

بار الها راضى نشدى كه برخى از نعمتها را به من ندهى، به جود عظيم و احسان ديرينه ات انواع خوردنى ها و آشاميدنى ها و انواع پوشش ها و لباس ها را روزيم گردانيدى.

آن گاه كه همه نعمتها را بر من تمام گردانيدى و همه بلاها را از من دور گردانيدى، نادانى من و نيز گستاخيم بر تو، بازت نداشت كه مرا به موجبات قرب راهنمايى كنى و به آنچه مرا در نزد تو جا مى دهد موفق گردانى.


خدايا كدام يك از نعمت هايت را بر شمرم و ياد كنم يا به شكر كدام يك از عطاياى تو بپردازم; در حالى كه نعمت ها و عطاياى تو بيش از آن است كه شمارندگان بتوانند آن ها را بشمارند يا حسابداران بتوانند به آن علم پيدا كنند. اضافه شدت ها و ناراحتى ها و بلاهايى كه از من دور داشتى افزون تر از سلامتى و عافيت و راحتى هايى است كه براى من آشكار است.

خدايا من تو را به حقيقت ايمانم و... گواه مى گيرم، و اگر به فرض در همه عصرها و دهرها زنده بمانم و در صدد برآيم و بكوشم كه شكر يكى از نعمت هايت را به جا آورم توانايى آن را ندارم، مگر تو بر من منت نهى كه خود موجب شكر جديد و ثناى تازه اى خواهد گرديد...

بار الها مرا چنان كن كه از تو آن چنان ترسم كه گويى تو را مى بينم و مرا به نعمت تقوى و پرهيزگارى سعادتمند گردان و به سبب ارتكاب معصيت و نافرمانى بدبختم نگردان.

بار الها بى نيازى را در نفس و جانم، و يقين را در دلم، و اخلاص را در عملم، و روشنى را در ديده ام، و بصيرت و بينايى را در دينم، قرار ده و مرا به عضوها و جوارحم بهره مند گردان...

بار الها اگر بخواهم نعمتهاى وجود و بخششهاى گرانمايه ات را برشمارم نمى توانم.

مولاى من;

تويى كه كرم كردى، تويى كه نعمت دادى، تويى كه نيكى كردى، تويى كه به فضيلت رفتار كردى، تويى كه بخششت را به كمال رساندى، تويى كه روزى دادى، تويى كه توفيق عنايت فرمودى، تويى كه عطا كردى، تويى كه بى نياز گرداندى، تويى كه مايه دادى، تويى كه پناه دادى، تويى كه مهمات مرا كفايت فرمودى، تويى كه هدايت كردى، تويى كه ما را از لغزشها و خطرها حفظ كردى، تويى كه پرده پوشى نمودى،


تويى كه آمرزيدى، تويى كه عفو كردى، تويى كه يارى كردى، تويى كه نيرو بخشيدى، تويى كه نصرت نمودى، تويى كه شفا بخشيدى، تويى كه عافيت دادى، تويى كه گرامى داشتى.

تَبارَكْتَ رَبّي وَتَعالَيْتَ فَلَكَ الْحَمْدُ دائماً وَلَكَ الشُّكْرُ واصِباً; بزرگى و والايى اى پروردگار من، حمد و ثنا تا به ابد ويژه و مخصوص توست و هميشه و همواره براى توست.

پس آفريدگارا;

به عصيانم معترفم مرا ببخش و از گناهانم درگذر.»[28]

در آن روز حسين(عليه السلام) آنچنان دلها را با خواندن اين دعا به سوى خدا كشيد كه انبوه خلايق صدايشان به گريه برخاست; چنانكه خداى را همراه كلمات امامشان به اجابت خواندند و آمين گفتند.

شخصيت حسين بن على(عليه السلام) آنچنان بلند و دور از دسترس و پر شكوه بود كه وقتى با برادرش امام مجتبى(عليه السلام)، پياده به كعبه مى رفتند، همه بزرگان و شخصيتهاى اسلامى به احترامشان از مركب پياده شده، همراه آنان راه پيمودند.



[1]ـ در سال و ماه و روز ولادت امام حسين(عليه السلام) اقوال ديگرى هم گفته شده است، ولى ما قول مشهور بين شيعه را نقل كرديم. ر.ك: اعلام الورى طبرسى، ص 213.

[2]ـ احتمال دارد منظور از اسماء، دختر يزيد بن سكن انصارى باشد. ر.ك: اعيان الشيعه، جزء 11، ص 167.

[3]ـ امالى شيخ طوسى، ج 1، ص 377.

[4]ـ شبر بر وزن حسن و شبير بر وزن حسين و مشبر بر وزن محسن نام پسران هارون بوده است و پيغمبر اسلام فرزندان خود حسن و حسين و محسن را به اين سه نام ناميده است; تاج العروس، ج 3، ص 389، اين سه كلمه در زبان عبرى همان معنى را دارد كه حسن و حسين و محسن در زبان عربى دارد; لسان العرب، ج 6، ص 60.

[5]ـ معانى الاخبار، ص 57.

[6]ـ در منابع اسلامى در باره عقيقه سفارش فراوان شده و براى سلامتى فرزند بسيار مؤثر دانسته شده است. ر. ك: وسائل الشيعه، ج 15، ص 143 به بعد.

[7]ـ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 146 ـ كمال الدين صدوق، ص 152.

[8]ـ سنن ترمذى، ج 5، ص 323.

[9]ـ ذخائر العقبى، ص 122.

[10]ـ الاصابه، ج 11، ص 330.

[11]ـ سنن ترمذى، ج 5، ص 324; در اين قسمت رواياتى كه در كتابهاى اهل تسنن آمده است نقل شد تا براى آنها هم سنديت داشته باشد.

[12]ـ الاصابه، ج 1، ص 333.

[13]ـ تذكرة الخواص ابن جوزى، ص 34ـ الاصابه، ج 1، ص 333، آنطور كه بعضى از مورخين گفته اند اين موضوع تقريباً در سن ده سالگى امام حسين(عليه السلام) اتفاق افتاده است.

[14]ـ ارشاد مفيد، ص 173.

[15]ـ رجال كشى، ص 94، كشف الغمه، ج 2، ص 206.

[16]ـ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 184 ـ لهوف، ص 20.

[17]ـ روز هشتم ماه ذيحجه مستحب است كه حاجى ها به «منى» بروند، و در آن زمان به اين حكم استحبابى عمل مى كردند، ولى در زمان ما مرسوم شده است كه از روز هشتم يكسره به عرفات مى روند.

[18]ـ كامل الزيارات، ص 68 به بعد ـ مشير الاحزان، ص 9.

[19]ـ لهوف، ص 53.

[20]ـ كامل الزيارات، ص 105.

[21]ـ كامل الزيارات، ص 101.

[22]ـ كامل الزيارات، ص 121.

[23]ـ كامل الزيارات، ص 147.

[24]ـ عقد الفريد، ج 3، ص 143.

[25]ـ ارشاد مفيد، ص 214.

[26]ـ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 224 ـ اسد الغابه، ج 2، ص 20.

[27]ـ مرحوم شيخ صدوق در معناى كلمه لطيف كه يكى از نامهاى خداست چنين مى نويسد: «لطيف دو معنا دارد:

1ـ آفريدگار چيزهاى كوچك و كسى كه كارها و تدبيرات او ظريف و دقيق است.

2ـ نيكويى كننده به بندگان و كسى كه به بندگان خود لطف دارد»; توحيد صدوق، ص 217.

[28]ـ اين دعا در كتاب اقبال سيد بن طاووس، ص 350ـ339 و بلد الامين كفعمى، ص 258ـ251 و بحارالانوار علامه مجلسى، ج 98، ص 213 به بعد و مفاتيح الجنان مرحوم محدث قمى و ساير كتابها نقل شده است. كسانى كه بخواهند از متن عربى آن استفاده كنند مى توانند به كتاب مفاتيح الجنان كه در دسترس همه مى باشد مراجعه نمايند.

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی