خبر «شهادت حسين(عليه السلام) در كربلا» به قدرى در اجتماع اسلامى مورد گفتگو واقع شده بود كه عامه مردم از پايان اين سفر مطلع بودند. چون جسته و گريخته، از رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) و اميرالمؤمنين(عليه السلام) و امام حسن بن على(عليه السلام) و ديگر بزرگان صدر اسلام شنيده بودند.
بدين سان حركت امام حسين(عليه السلام) با آن درگيرى ها و ناراحتى ها، احتمال كشته شدنش را در اذهان عامه تشديد كرد; به ويژه كه خود در طول راه مى فرمود: «مَنْ كانَ باذِلا فينا مُهْجَتَةُ وَمُوَطِّناً عَلى لِقاءِ اللّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنا[19]; هر كس حاضر است در راه ما از جان خود بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد همراه ما بيايد».
لذا در بعضى از دوستان اين توهّم پيش آمد كه حضرتش را از اين سفر منصرف سازند; غافل از اينكه فرزند على بن ابى طالب(عليه السلام)، امام و جانشين پيامبر، و از ديگران به وظيفه خويش آگاه تر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده دست نخواهد كشيد.
امام حسين(عليه السلام) با همه اين افكار ونظريه ها كه اطرافش را گرفته بود به راه خويش ادامه داد، و كوچك ترين خللى درتصميمش راه نيافت.
سرانجام، رفت، و شهادت را دريافت، نه خود تنها، بلكه با اصحاب و فرزندان، كه هر يك ستاره اى درخشان در افق اسلام بودند، رفتند و كشته شدند، و خون هايشان شن هاى گرم دشت كربلا را لاله باران كرد تا جامعه مسلمان بفهمد، يزيد، باقى مانده بسترهاى گناه آلود خاندان اميه، جانشين رسول خدا نيست، و اساساً اسلام از بنى اميه و بنى اميه از اسلام جداست.
راستى هرگز انديشيده ايد اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرين حسين(عليه السلام) به وقوع نمى پيوست، و مردم يزيد را خليفه پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم)مى دانستند و آنگاه اخبار دربار يزيد و شهوترانى هاى او و عمالش را مى شنيدند، چقدر از اسلام متنفر مى شدند; زيرا اسلامى كه خليفه پيغمبرش يزيد باشد به راستى نيز تنفرآور است...