بنابراين تا معاويه زنده بود چون برادر زيست و عَلَم مخالفت هاى بزرگ نيفراخت، جز آنكه گاهى محيط و حركات و اعمال معاويه را به باد انتقاد مى گرفت و مردم را به آينده اى نزديك اميدوار مى ساخت كه اقدام مؤثرى خواهد نمود. و در تمام طول مدتى كه معاويه از مردم براى ولايت عهدى يزيد، بيعت مى گرفت، امام به شدت با او مخالفت كرد; و هرگز تن به بيعت يزيد نداد و وليعهدى او را نپذيرفت و حتى گاهى سخنانى تند به معاويه گفت و يا نامه اى كوبنده براى او نوشت.[15]
معاويه هم در بيعت گرفتن براى يزيد، به او اصرارى نكرد و امام(عليه السلام) همچنين بود و ماند تا معاويه درگذشت...
* * *
قيام حسينى
يزيد پس از معاويه بر تخت حكومت اسلامى تكيه زد و خود را اميرالمؤمنين خواند، و براى اين كه سلطنت نا حق و ستمگرانه اش را تثبيت كند، مصمّم شد براى نامداران و شخصيت هاى اسلامى پيامى بفرستد و آنان را به بيعت با خويش بخواند. به همين منظور، نامه اى به حاكم مدينه نوشت و در آن يادآور شد كه براى من از حسين(عليه السلام)بيعت بگير و اگر مخالفت نمود به قتلش برسان. حاكم اين خبر را به امام حسين(عليه السلام) رسانيد و جواب مطالبه نمود، امام حسين(عليه السلام)چنين فرمود: «اِنّا لِلّهِ وَاِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ وَعَلَى الاِْسْلامِ السَّلامُ اِذا بُليَتِ الاُْمَّةُ بِراع مِثْلِ يَزيدَ;[16] ما از آن خداييم و به سوى او باز مى گرديم آنگاه كه فردى چون يزيد، (شراب خوار و قمار باز و بى ايمان و ناپاك كه حتى ظاهر اسلام را هم مراعات نمى كند) بر مسند حكومت اسلامى بنشيند، بايد فاتحه اسلام را خواند. (زيرا اين گونه زمامدارها با نيروى اسلام و به نام اسلام، اسلام را از بين مى برند.( »