فرمود: «پير مرد! فكر مى كنم غريب هستى، و گمان مى برم در اشتباه افتاده اى، اگر از ما رضايت بخواهى، خواهيم داد و اگر چيزى بطلبى; اگر راهنمايى مى جويى، راهنماييت خواهيم كرد; اگر بارى بر دوش دارى، برمى داريم و اگر گرسنه اى سيرت مى سازيم; اگر نيازمندى، نيازت را برمى آوريم، هر كارى دارى، در انجام آن حاضريم. و اگر بر ما وارد شوى، راحت ترخواهى بود كه وسايل پذيرايى از هر گونه ما را فراهم است.»
مرد، شرمسار شد و گريست و گفت: «گواهى مى دهم كه تو جانشين خداوند بر زمينى، خدا بهتر مى داند كه رسالت خويش، كجا قرار دهد.[20] تو و پدرت، نزد من، مبغوض ترين بوديد، اما اكنون محبوب ترين هستيد.»
پير مرد آنروز مهمان امام شد و چون از آنجا رفت به دوستى آن گرامى، گرويده بود.[21]
مروان حكم، ـ كه هيچگاه از آزار آن گرامى فروگذار نمى كرد ـ هنگام رحلت آن امام، در تشييع شركت كرد. حضرت امام حسين(عليه السلام)فرمود: «تو به هنگام حيات برادرم، هر چه از دستت برآمد، كردى; و اينك در تشييع او، حاضر آمده اى و مى گريى؟!».
پاسخ داد: «هر چه كردم، با كسى كردم كه بردباريش از اين كوه ـ اشاره به كوهى در مدينه ـ بيشتر بود.»[22]
خلافت
شامگاه بيست و يكم رمضان سال چهلم از هجرت، حضرت على(عليه السلام) شهيد شد. بامداد آن روز، مردم در مسجد جامع شهر، گرد آمدند.