امام حسن(عليه السلام) در پاسخ فرمود: «قريش بر آن بود كه پرچم اسلام را بيفكند و در هم پيچد، اما پدرم، به خاطر خدا و اسلام، گردنكشان ايشان را كشت و آنان را پراكند; پس با پدرم بدين جهت به دشمنى برخاستند و بدو كينه مىورزند».[13]
او در اين جنگ، همواره از پشتيبانى پدر، دست نكشيد و تا پايان همراه و همدل او بود; و چون، دو تن را از سوى سپاه (سپاه حضرت على(عليه السلام) و معاويه)، برگزيدند تا «حكم» شوند; و آنان به ناروا حكم كردند; امام حسن به فرمان پدر، در يك سخنرانى پر شور، توضيح داد كه: «اينان برگزيده شدند تا كتاب خداوند را بر خواهش دل، پيش دارند و مقدم شمارند اما، واژگون رفتار كردند و چنين كسى، حكم ناميده نمى شود، بلكه «محكوم» است».[14]
حضرت امير مؤمنان على ـ كه درود خداوند همواره بر او ـ هنگام رحلت بنا به فرمانى كه، از پيش، از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) داشت; امام حسن(عليه السلام) را جانشين خويش فرمود; و امام حسين و ساير فرزندان گرامى خويش و بزرگان شيعه را بر اين امر، گواه گرفت.[15]
خوى و منش
پرهيزگارى
توجهى خاصّ به خداوند داشت; آثار اين توجه را گاه از چهره او هنگام وضو در مى يافتند; چون وضو مى گرفت، رنگ مى باخت و به لرزه مى افتاد، مى پرسيدند كه: «چرا چنين مى شوى؟»