شب در رسيد و همه جا را فرو پوشيد. مأموران قتل، گِرداگِرد خانه پيامبر را احاطه كردند... پيامبر در حالى كه آياتى از سوره «يس» مى خواند، از خانه درآمد و بيراهه به سوى «غار ثور» در بيرون مكه، شتافت... .
آدم كُشان، با شمشيرهاى برهنه به بستر پيامبر يورش بردند، على(عليه السلام)از جا برخاست و در بستر نشست... قاتلان با حالتى برآشفته پرسيدند: «محمد كجا رفت؟»
ـ مگر من مأمور و مسؤول نگهداشتن او بودم؟!
على را با زد و خورد به مسجدالحرام بردند و اندكى نگهداشتند و سپس رها ساختند.[9]
على(عليه السلام)، امين پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)
پيامبر خود امين قريش بود و همه امانتها نزد او. اما آنگاه كه مجبور شد به مدينه هجرت كند، در خانه و قبيله اش امين تر از على(عليه السلام)نيافت، پس او را جانشين خود كرد تا امانت هاى مردم را به صاحبانشان باز گرداند و هم قرضهايش را بدهد و دختران و زنانش را به مدينه برساند... .
على، پس از انجام همه اين كارهاى مهم، به همراهى فاطمه (مادر خود)، و فاطمه (دختر پيامبر) و فاطمه (دختر زُبير) و ديگران به سوى مدينه به راه افتاد. در راه، هشت تن از كُفّار مكّه را كه راه بر او بستند، پراكند و چون به مدينه رسيد، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) او را به خانه خود برد.[10]