پس از او، عمربن خطاب روى كار آمد و در اواخر ذى الحجه سال 23 به دست «ابولؤلؤ فيروز» كشته شد. مدت خلافتش ده سال و شش ماه و چهار روز بود.[21]
عمر به هنگام تعيين خليفه پس از خويش، دستور تشكيل شورايى را داد كه نتيجه آن، به سود عثمان بن عفان تمام شد و او پس از عمر و تشكيل شورا، در اوايل مُحَرّم سال 24 هجرى، زمام خلافت را به دست گرفت و در ذى الحجه سال 35 هجرى بر اثر بى عدالتيش، به دست گروهى انبوه از مسلمانان، كشته شد. خلافت او، 12 سال (چند روز كم) به درازا كشيد.[22]
* * *
پس از رحلت پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم)، حضرت على(عليه السلام) در برابر ستمكارانى كه حق او را پايمال كردند، ايستاد و اعتراض كرد و تا جايى كه مصالح عاليه اسلام اجازه مى داد و نيز امكان داشت، در ضمن گفته ها و احتجاج ها، مطالب را روشن ساخت و به مردم آگاهانيد كه اينان غاصب حقّ خلافت هستند. بزرگ بانوى اسلام حضرت زهرا سلام الله عليها نيز در اين زمينه، با او همراه و همكار بود و عملا حكومت ابوبكر را حكومت غير قانونى تَلقّى فرمود.
گروهى از بزرگان اصحاب پيامبر چون سلمان، ابوذر، مقداد و عمّار ياسر نيز با سخنرانيهاى شورانگيز خود به دستگاه ابوبكر اعتراض كردند و غَصب خلافت را از سوى او و حقّانيت حضرت على(عليه السلام) را در امر جانشينى پيامبر، گوشزد نمودند; اما حضرت على(عليه السلام) از جهت مصالح اسلام و اين كه اسلام هنوز نوپا و جوان بود و نضج كافى نگرفته بود، از دست بردن به شمشير و ايجاد و روشن كردن آتش جنگ داخلى ـ كه طبعا به ضرر اسلام تمام مى شد و زحمات پيامبر را ممكن بود از بين ببرد ـ خوددارى فرمود. بلكه، حتى در موارد لازم، براى حفظ آبروى اسلام، از هرگونه راهنمايى و هدايت نيز دريغ نورزيد چندان كه خليفه دوم مُكرّر مى گفت: «لَوْلا عَلىٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ; اگر على نبود، عُمَر هلاك مى شد.»