متن کتاب های موسسه در راه حق (آزمایشی)

در این قسمت که به صورت آزمایشی راه اندازی شده متن کتاب های موسسه جهت مطالعه آنلاین مخاطبان گرامی قرار داده می شود.

شما میتوانید از لیست پایین متن تعدادی از کتاب ها را مطالعه فرمایید.

معاويه برآشفت و گفت: «مرا به قبيله خويش مى ترسانى، تو را با بدترين حالت نزد همان «بسر» مى فرستم تا با تو هرچه روا مى داند، انجام دهد.»

«سوده» اندكى خاموش ماند، گويى در ذهن خود، خاطره هاى با شكوه گذشته را مى كاويد; آنگاه اين شعرها را خواند: «درود خداوند بر آن روان، كه در گور خفت و با مرگ او عدالت و دادگرى به خاك سپرده شد. او هم پيمان حقّ و راستى بود و حقّ را با هيچ چيز، عوض نمى كرد; حق و ايمان در او يكجا فراهم آمده بود.»

معاويه پرسيد: «اين چه كسى است؟!»

سوده پاسخ داد: «حضرت على بن ابيطالب(عليه السلام); به ياد دارم كه نزد او رفتم و مى خواستم از مأمور جمع آورى زكات شكايت كنم; آنگاه رسيدم كه او به نماز برمى خاست; اما تا مرا ديد، نماز آغاز نكرد و با رويى گشاده و مهربان فرمود: آيا حاجتى دارى؟ گفتم: آرى و شكايت خود را عرض كردم. آن گرامى همچنان كه بر آستانه نماز خويش ايستاده بود، گريست و آنگاه به خداوند گفت: «خدايا، تو آگاه و شاهد باش كه من هرگز فرمان ندادم كه او (=آن مأمور) به بندگانت ستم كند» و بى درنگ قطعه پوستى درآورد و بعد از نام خدا و آيه اى از قرآن، چنين نوشت: «...آنگاه كه نامه ام را خواندى، دست و بالت را جمع كن، تا كسى را بفرستم آنها را از تو تحويل بگيرد...» و نامه را به من داد; سوگند به خداوند كه نه آن را بست و نه مُهر كرد; نامه را به آن مأمور دادم و او معزول گرديد و از نزد ما رفت... .»

معاويه پس از شنيدن اين داستان، ناگزير فرمان داد كه: «هرچه مى خواهد براى او بنويسيد!»[19]

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی