فرمود: «بنشين برادر، مگر جز تو كسى در اينجا نبود كه حرف بزند، تو بر آن سياهپوست هيچ برترى ندارى مگر به مَزيّت در ايمان و يا پرهيزگارى.»[17]
* * *
برخى از پيروانش نزد آن حضرت گفتند: «يا اميرالمؤمنين! اگر از بيت المال، نخست، سهمى بيشتر به سركردگان مى دادى تا حكومتت پا بگيرد، پس از آن ، به عدالت بين همه حكومت مى فرمودى، بهتر نبود؟»
امام فرمود: «دريغا! كه شمايان از من مى خواهيد تا پايه هاى حكومت خود را بر ستم و با بى عدالتى نسبت به مسلمانان استوار گردانم. نه، سوگند به خداوند كه هرگز چنين كارى از من سر نخواهد زد; به خداوند كه اگر اموال مسلمانان از آن خودم نيز مى بود، باز ميان ايشان به برابرى رفتار مى كردم، چه رسد كه اموال مال خود آنان است.»[18]
عدالت و دادخواهى
پس از شهادت حضرت على بن ابيطالب(عليه السلام)، يك روز سوده (دختر عمّار) كه از قبيله هَمْدان بود; بر معاويه وارد شد.
معاويه، فعّاليتها و سخت كوشيهاى سوده را ـ كه در جنگ صِفّين به سود حضرت على(عليه السلام) و در سپاه آن گرامى، انجام مى داد ـ به ياد او آورد و او را سرزنش كرد... آنگاه از او پرسيد: براى چه اينجا آمده اى؟
ـ اى معاويه! خدا تو را به سَلْب حقوق واجب ما، بازخواست خواهد كرد، تو پيوسته فرماندارانى بر ما گسيل مى دارى كه ما را چون محصول رسيده، دِرو مى كنند و چون دانه هاى اسپند، پايمال; و مرگ را به ما مى چشانند; اينك اين «بسربن ارطاة» را فرستاده اى كه مردان ما را مى كشد و اموال ما را مى برد; اگر نمى خواستيم از حكومت مركزى پيروى كنيم، خود اكنون دارنده عزّت و قدرت بوديم; اگر او را مَعزول كنى، چه بهتر وگرنه ما خود قيام خواهيم كرد... .