متن کتاب های موسسه در راه حق (آزمایشی)

در این قسمت که به صورت آزمایشی راه اندازی شده متن کتاب های موسسه جهت مطالعه آنلاین مخاطبان گرامی قرار داده می شود.

شما میتوانید از لیست پایین متن تعدادی از کتاب ها را مطالعه فرمایید.

 

اسـلام و ارضاء غريزه جنسى

 

 

محمد رضا امين زاده

 


* پيشگفتار

در ميان خواسته ها و غرايز موجود در نفس بشرى، غريزه جنسى از نمود و ظهور خاصّى برخودار است.

و مانند ديگر غرايز خواست طبيعى خويش را طلب مى كند . اين خواستى تكوينى و خارج از دايره اراده و اختيار است .

اين غريزه همانطور كه در حيوان ها هست در انسان نيز هست ولكن بين وجود غريزه جنسى در انسان و حيوان تفاوتهايى است كه به لحاظ آن تفاوتها نوع و روش ارضاء و پاسخگويى به خواست جنسى در آدمى و حيوان فرق مى كند .

اولا: غريزه جنسى در حيوان به عنوان حيوان از استقلال برخوردار است، و به همين جهت در ارضاء آن ضابطه خاصّى غير از جهات تكوينى وجود ندارد. ولى غريزه جنسى در انسان در جنب خواسته هاى انسانى قرار گرفته، و به همين جهت در ارضاء آن بايد خواسته هاى انسانى مورد توجّه قرار گيرد. خواست انسانى به عنوان خواستى برتر در نحوه ارضاء و برآوردن خواست غريزه جنسى دخالت مى كند. مگر اين كه خواست انسانى را ناديده گرفته و نظر تنها به همان بُعد حيوانى باشد.

ثانياً: ظهور فعلى و ارضاء غريزه در حيوان خالى از ارزش مثبت و منفى است، در صورتى كه ظهور فعلى و نحوه ارضاء غريزه در انسان همراه با ارزش مثبت و منفى است. و به حُسن و قبح توصيف مى شود . و مؤثّر در اين حُسن و قبح كيفيّت ارضاء است.

ثالثاً: جهت غريزه جنسى در حيوان تنها جهت تكوينى بوده و آن بقاء نوع است، ولى در انسان جهت بقاء نوع به تنهايى مورد نظر نيست. بل خواست واقعى انسان و جود نسل سالم و پاك است. زيرا زمان، مكان، حالات خاصّ اخلاقى و روحى در جهت پيدا كردنِ غريزه جنسى و كيفيت مثبت و منفى پيدايش نسل مؤثّر است.


رابعاً: ارضاء غريزه جنسى در انسان همراه با اراده و تفكّر است ولى در حيوان اگر احياناً همراه با اراده ضعيف باشد ولى خالى از نحوه تفكّر است.

شاخص ترين تفاوت بين غريزه جنسى در حيوان و غريزه جنسى در انسان همان تفاوت اوّلى است، و ديگر تفاوتها فرع برآن است .

اين تفاوتها ايجاب مى كند كه انسان روش خاصى را در ارضاء غريزه اِعمال كند. روشى كه در چار چوب ضوابط انسانى قرار گيرد. و در اين ضوابط مقام و شأن انسانى، و پيدايش نسل پاك به طور كامل مراعات شود.

برآوردن خواست غريزه جنسى از هر راه ممكن، ناديده گرفتن ضوابط انسانى و موارد فوق است. و چنين روشى شايسته انسان به عنوان انسان نيست. به هر حال اين غريزه بى باكانه خواهان ارضاءاش هست و اين حقّ طبيعى اوست امّا با حفظ منزلت و شأن انسانيّت. زيرا در جنب خواسته هاى عقلانى قرار گرفته و ناهماهنگى اش با بعد انسانى و خواسته هاى عقلانى سبب سقوط شرف و عزّت انسانى، ظهور فعلى رذيلت و پيدايش نسلى بدسيرت مى گردد.

جامعه غرب كه نظريه فرويد و افرادى چون او را در آزادى بى قيد و شرط شهوترانى پذيرفته است، شاهد پى آمدهاى منفى آن هست و آمار فاجعه هاى شهوانى در روزنامه، و رسانه ها و نوع روابط ناهنجار دختران و پسران و مرد و زن و... شواهد گوياى اين مطلب است . اگر بر فرض از وجود فرزندان نامشروع، بى سرپرست، نوزادان پيداشده در زباله دانها، توالت ها، كورتاژها، قتلها و ضايعه هاى ديگر اخلاقى و انسانى آزادى جنسى، چشم پوشى كنيم و همه را فراموش شده بگيريم; امّا با اين فاجعه بزرگ (كه نابودى شخصيت انسانى زن و تبديل او به توپ شهوانى كه هر لحظه مورد حمله چشمها، لمسها و قوّه شهوانى مردان شهوت ران است) چه كنيم؟!


براى حلّ ارضاء غريزه جنسى يا بايد به روش فوق روى آورد. چنان كه متأسفانه دنياى غرب آشكارا و برخى از جوامع آشكار و پنهان و بعضى احياناً پنهانى به آن روى آورده اند! و يا بايد به روشى كه اسلام بيان كننده آن هست، تمسّك جست. و آن تن دادن به ازدواج دائم و در صورت عدم تمكّن بر آن، به ازدواج مدّت دار (با توجّه به ضوابط و شرايط شرعى و رعايت جوانب اخلاقى) رضايت دادن است.

راه سوّم هر چه باشد، نابود كننده ارزشهاى انسانى، پيدايش نسلى ناپاك و رذل و نفى فضيلت است.

البته انتخاب راه درست به برنامه ريزى و رعايت بسيارى از اصول و قوانين فقهى و اخلاقى در ابعاد اقتصادى، فرهنگى و حتّى سياسى نياز دارد.

جوامع بشرى به لحاظ وجود سنّتهاى غلط، پيچيدگيهاى اقتصادى و مالى، وسواسهاى افراطى، ناديده گرفتن ارزشهاى انسانى درمسأله ازدواج، جهل به اهداف حيات انسانى و ياناديده گرفتن آن اهداف به لحاظ جوّ و شرايط نامناسب فرهنگى و وجود پيش شرطهاى سخت در ازدواج و خواستگارى، اختلاط مرد و زن بدون ضابطه و قانون صحيح، گرايش به فرهنگهاى تخيّلى و... راه ارضاء شرافتمندانه غريزه جنسى را به روى خود بسته اند . و آنگاه با نهايت عجز به هرج و مرج جنسى تن داده و وضع را به جايى رسانده كه در برخى از كشورها به قانونى كردن عمل منافى عفّت رضايت داده اند!

آيا اينست نتيجه پيشرفت علم و دانش بشر ؟!

آيا اينست تمدّن بشرى كه به مردم نويد مى دهند؟!

آيا اينست فرآورده انديشه و تفكّر انسان قرن حاضر؟!

آيا اينست معناى حفظ شرف، آزادى و عظمت انسانى؟!

و .....


اولئكَ كَالاَْنْعامْ بَل هُم اَضلُّ اوُلئكَ هُم الغافِلوُن

و چه زيباست كه انديشه و قلم برخى افراد (به جاى ترويج از آنچه در غرب مى گذرد) در راه حلّ صحيح ارضاء غريزه جنسى بكار گرفته شود. و بر مسئولان نظام جمهورى اسلامى است كه با برنامه ريزى دقيق فرهنگى، اخلاقى، اقتصادى، مالى سنّتهاى غلط را از جلوى احياء النِكاحُ سُنَّتى وَ مَنْ رَغِبَ عَن سُنّتى فَليسَ مِنّى بردارند. و با رعايت دقيق ضوابط فقهى، قانونى واخلاقى ازدواج دائم و در صورت عدم امكان آن ازدواج مدّت دار را با برنامه صحيح فقهى و اخلاقى آن ترويج كنند.

و بر مسئولان فرهنگى است كه با همكارى ديگر نيروهاى مؤثّر در جامعه با برنامه ريزى دقيق اخلاقى و تربيتى دور از نگرشها و گرايشهاى غربى در شعاع فرهنگ دينى و اسلامى نه تنها به حلّ صحيح ارضاء غريزه جنسى بپردازند، بل ديگر غرايز را به سمت صحيح و درست انسانى هدايت كنند.

نگاه استقلالى ياابزارى به غريزه جنسى

غرايز و شهوات آدمى با جلوه گرى هاى گوناگون در پى ارضاء بوده و هر كدام خواست خويش را طلب مى كنند، و در آنجا كه غريزه و خواست شهوى قوى تر باشد، سلطه خويش رابر ديگر خواسته ها گسترانده و آنها را به خدمت درمى آورد. و اين قانونى طبيعى وتكوينى است. اين قانون طبيعى و تكوينى كه بر بُعد حيوانى انسانها تكيه دارد پديد آورنده اصل و قاعده اى در ارتباط با ارضاء غرايز و خواسته هاى شهوى است. و آن نظر استقلالى به آنها داشتن و هركدام را در ارضاء از هر طريق ممكن رها و آزاد گذاشتن است .


با توجّه به آن قانون واين اصل هيچ كسى حقّ تعرّض به غير و يا اعتراض و انتقاد و اشكال گيرى به نحوه برآوردن غرايز ندارد . چنان كه نمى تواند معترض باشد كه چرا غريزه خاص «ب» را بر ديگر غرايز مقدّم داشته اى . زيرا پاسخ مى شنود كه چنين نتيجه اى لازمه نظر استقلالى است.

ديدى كه اصل نظر استقلالى به غرايز و شهوات در انسان ايجاد مى كند، اين است كه هر غريزه اى وجودى براى خود بوده و خواهان رسيدن به مطلوبى است كه از قبل برايش مشخّص شده است .

و آدميان در شعاع چنين ديدى هر انديشه، عمل و راهى كه به مطلوب غريزى منتهى شود جايز مى شمارند.

غريزه جنسى هر چند از ابتداء داراى تحوّل و ظهور است و در مراحل مختلف به گونه هايى ضعيف و احياناً قوى جلوه مى كند امّا رشد تدريجى سبب مى شود كه در مرحله اى از سن با تمام توان و قدرت ظهور فعلى اش را اعلام كند. و بنابر نظر استقلالى راه خاصى را براى ارضاءاش نمى شناسد. هر عامل و وسيله اى كه به آرامش جنسى بيانجامد، جايز شمرده و خوب مى داند.

چشم چرانى، علاقه شهوانى به همجنس، تماس جنسى خارج از دايره ازدواج دائم و موقّت، خود ارضايى، ميل و گرايش به عكسهاى سكس، فيلمهاى محرّك شهوت، لذّت بردن از لباسهاى خاص شهوت انگيز و... معلول نظر استقلالى به غريزه جنسى و آن را وجودى براى خود دانستن است.

آزاديهاى شهوانى و رهايى پسران و دختران در ارتباط با يكديگر، شكستن محدوديتها در ارضاء غريزه، ستيز با ضوابط عقلى و دينى و... در دنياى معاصر از همين اصل و نتيجه آن ناشى شده است.

اين نظر استقلالى كاملا معلول ديد حيوانى، دنيوى و ناديده گرفتن مرتبه انسانى بشراست. همين نگاه باعث شده كه برخى به خود اجازه دهند، مسائلى مانند، دين، اخلاق و وجدان اخلاقى را در جلوه هاى گوناگون ماديّت تفسير اقتصادى، جنسى، شهوى و... كنند.


آرى در صورت نفى حقيقت انسانى است كه هر انسانى به خود اين اجازه را مى دهد كه از هر طريق ممكن به خواسته غريزى خود برسد. و چنين شخصى خود را چندان موظّف به رعايت اصول انسانى و ضوابط حقوقى و قوانين نمى بيند مگر اين كه آنها را موافق با خواست شهوى خود بيايد .

نگاه ابزارى به غريزه جنسى

آنچه ما را در مقابل نظر استقلالى به غرايز از جمله غريزه جنسى قرار مى دهد اصل مقايسه و سنجش بين مراتب وجودى نفس آدمى، استعدادها و غرايز است. اين اصل با توجّه به قاعده اى عقلى به ارزيابى و تعيين ارزش واقعى مراتب نفس و ميلها و گرايشها پرداخته است.

قاعده عقلى اينست : هر موجودى كه از ارزش وجودى و كمال برتر برخوردار باشد به خدمت موجودى كه مرتبه و كمالى نازل دارد، در نمى آيد . بل آنچه در مرتبه نازل است براى كسب ارزش برتر به خدمت مرتبه عالى در مى آيد .

قاعده فوق سنّتى الهى حاكم بر مراتب هستى و نظام آفرينش است .

مقايسه و سنجش بين مراتب وجودى انسان و غرايز در شعاع قاعده عقلى فوق، اين است كه مرتبه جسمانى و حيوانى با تمام استعدادها و غرايز، ابزارى براى بُعد انسانى هستند و اصل اوّلى نظر استقلالى به مرتبه انسانى و نظر ابزارى و وسيله اى به ديگر مراتب بايد باشد، مگر آن كه افرادى چون ماترياليست ها منكر وجود معنوى عقلانى و مرتبه انسانى باشند .


مرتبه انسانى علاوه براين كه شرافت وجودى بر ديگر استعدادها، غرايز و بعد حيوانى دارد از فطرتهايى برخوردار است كه با ظهور فعلى اش معرِّف و شناساننده انسان به عنوان انسان است. فطرت حقيقت طلبى، كمال خواهى، خداجويى و فطرت عقلانى، عزّت خواهى در شعاع فضايل، فوق غريزه خوردن، خوابيدن، راحت طلبى دنيوى، غريزه جنسى و هر شهوت حيوانى است.

با توجّه به اين مقايسه و سنجش، اصل اصيل درباره غرايز در مرتبه حيوانى و خواسته هاى جسمانى اين است كه اينها وجودى براى رشد انسانى و ابزارى براى خواسته هاى انسانى هستند.

و براى اين كه غريزه جنسى و ديگر ميلها و كششها در بُعد طبيعى و حيوانى قابليت ابزارى براى رشد انسانى و كسب صفات برجسته اخلاقى پيداكنند، بدون ترديد بايد به اصلاح در آيند به اين معنا كه به خواسته طبيعى آنها در دايره عقل و شرع پاسخ داده شود; در غير اين صورت، خروجشان از دايره پيامهاى عقل و شرع به هر اندازه اى كه باشد، ضربه اى بر پيكره شرافت و عظمت انسانى خواهد بود. زيرا راه ورود شيطان و وسوسه هاى شيطانى از طريق رها ساختن شهوات و تمايلات نفسانى است .

از اميرمؤمنان على بن ابى طالب(عليهما السلام)انسانى كه بانشستن بر بُراق عقل و شرع به تمام كمالهاى انسانى و فضايل اخلاقى نايل شده، فرموده:اَلْعاقِلُ مَنْ عَصى هَواهُ فى طاعَةِ رَبِّهِ[1]:عاقل كسى است كه خواهش نفسانى اش (آنجا كه مخالف با خواست پروردگار است)نافرمانى كند. و به اطاعت پروردگارش مشغول شود.

اِمْلِكْ عَلَيْكَ هَواكَ:[2]هواى خودت را مالك شو. (آن را اصلاح كن و در دايره عقل و شرع قرار ده).

گرايشهاى شهوانى، از حيطه اراده و اختيار خارجند، و لكن هدايت و جهت دادن به آنها و نحوه بكارگيرى آنها داخل در كيفيت اراده و اختيار است . از رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله)نقل شده كه فرمودند: مَنْ عَشِقَ فَكَتَمَ وَ عَفَّ فَماتَ، ماتَ شهيداًكسى كه عاشق شود، پس آن را پنهان كرده و عفّت پيشه كند، و در اين حالت بميرد، شهيد از دنيا رفته است.[3]


حضرت(صلى الله عليه وآله)فرمود : آن را كتمان كن و از اين كه تو را در دام تجاوز از ضوابط انسانى و شرعى بيندازد، جلوى آن را بگير، تا ثواب شهيد را داشته باشى. يعنى جهت دادن به خواهش نفسانى تو را تا مرحله ثواب و ارزش شهيد و شهادت به پيش مى برد، و ديدگان شخص را به جمال حق مى گشايد .

نگاه استقلالى به خواهش جنسى و خارج ساختن آن از دايره عقل و دين هر چند لذّات شهوانى را به همراه دارد امّا به قيمت خسران و زيان مرتبه انسانى و از دست دادن فضيلت تمام مى شود.

غريزه جنسى و مرتبه انسانى 1

اصل مقايسه و سنجش بين غريزه جنسى و خواسته هاى انسانى، نگاه استقلالى به غريزه جنسى را نفى كرده و آن را ابزارى براى كمال انسان به عنوان انسان قرار مى دهد.

با توجّه به اين اصل بايد ملاحظه شود كه خواسته انسانى بشر از غريزه جنسى چيست، و چه بهره اى را از آن طلب مى كند.

بهره حيوانى آدميان از غريزه جنسى واضح و روشن است :

الف : التذاذ شهوى .

ب : بقاء نوع .

ج : و در نهايت آرامش جنسى .


براى رسيدن به بهره حيوانى غريزه جنسى نياز به قانون و ضوابط فوق عواطف و احساسات حيوانى نيست . در اينجا سخنى از ارزشهاى مثبت و منفى اخلاقى، حلال و حرام نيست . آنچه مورد نظر است رسيدن به خواهش نفس از هر راه ممكن مى باشد.

پيدايش نسلى ناپاك، داراى قساوت قلب و مايل به صفات زشت و نيز وجود فحشاء و اعمال منافى عفّت و نايده گرفتن فضايل انسانى معلول اينست كه انسان به بهره حيوانى غريزه جنسى اكتفا كرده است .

اسلام، براساس اصل وابزارى بودن غريزه جنسى براى انسان به عنوان انسان، در يك جمله فرمود: فانكِحُوا ماطابَ لَكُمْ مِنَ النِّساء...:[4]پس با زنان پاك ازدواج كنيد.

و قوانين فقهى و مسائل عالى اخلاقى و آداب انسانى نكاح در قرآن و سنت بيان شده است .

وجود غريزه جنسى براى انسان به عنوان انسان سبب شده كه قرآن مجيد در سوره نور آيه 33 بفرمايد : ولْيَسْتَعفِفِ الِّذينَ لايَجِدُونَ نِكاحاً حتّى يُغْنِيَهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ....: آنان كه وسيله (وامكانات لازم) ازدواج راندارند، بايد عفّت پيشه كنند تا خداوند آنان را به فضلش بى نياز سازد.

كلمه «وَلْيَسْتَعْفِف» ظهور كامل دارد دراين كه تنها راه ارضاء غريزه جنسى ازدواج است. خروج ارضاء از دايره ازدواج خلاف عفّت است كه خواسته انسانى مى باشد . براى تأمين اين خواسته انسانى (عفّت) تنها نكاح وسيله رسيدن به خواهش جنسى معرّفى شده است.

و كلمه «نكاح» اعم از ازدواج دائم و مدّت دار است، هر چند معنايى كه به ذهن شتاب مى گيرد، همان ازدواج دائم است .


شخصى كه توانايى بر نكاح دائم ندارد شايد توانايى بر نكاح مدّت دار را داشته باشد و زمانى هم ممكن است، براساس شرايط محيطى، زمانى، اقتصادى و... دسترسى به ازدواج مدّت دار را نيز پيدا نكند . دست نيافتن مجوّزى بر تجاوز از حدود مصالح انسانى، قوانين شرعى و عقلى نيست . بايد عفّت را كه اساس و سرمنشأهر خير است[5]پيشه كند.

بهره انسانى غريزه جنسى

بهره انسانى بردن از غريزه جنسى در شعاع هماهنگى آن با خواسته هاى عقلانى و ذات واقعيّت گرايى انسان است . آن چه عقل طلب مى كند، همان سعادت هميشگى و جاويد است ; و آنچه واقعيّت گرايى انسان خواهانش هست، رؤيت مشاهده و قرب حقّ مى باشد; به همين جهت خواسته او از خداى متعال اين است كه عرض مى كند: وَلاتَحْجُبْ مُشْتاقيك عَنِ النَّظَرِ اِلى جَميل رُؤيتِكَ:[6](معبودم) نظر به زيبايى رؤيت و ديدارت را برشيفتگانت دريغ مدار.

غريزه جنسى نه تنها مانع سعادت جاويد و ديدار حق نبايد باشد، بل بايد وسيله و ابزار براى آن قرار گيرد. و آن در صورتى است كه بهره حيوانى آن (التذاذ شهوى، بقاء نوع، آرامش جنسى) در دايره قوانين عقلى و شرعى باشد، و در شعاع عقل و شرع رنگ انسانى بگيرد.

زن و شوهر (دائم يا مدّت دار) كه از يكديگر التذاذ شهوانى مى برند و آرامش جنسى را بدست مى آورند، از فضل و رحمت خدا نيز برخوردار مى شوند; زيرا نفس خويش را از فساد جنسى باز داشته اند.

رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود : ازدواج عفّت چشم و مواضع تحريكات شهوانى را به بهترين وجه حفظ مى كند و از هر وسيله اى براى بازداشتن نفس از فساد جنسى نافذتر و شرافتمندانه تر است![7]


بيان دو نكته :

1ـ نهى ها و منع ها و نكوهشهاى اسلام از شهوات و خواهشهاى نفسانى در آن موردى است كه بخواهند از دايره شرافت خارج شده و راه سعادت را به روى انسان ببندند. گاهى انسان متوجّه اين كه چه چيز به او زيان مى رساند، نيست، يا از اين جهت، كه نمى داند، و يا مى داند ولى غفلت مى كند و يا اين كه غافل نيست، امّا شرايط محيطى و غريزى بر او حاكم شده اند، و اراده اش در برخورد با خواهش نفسانى كه از دايره عقل و دين خارج شده، بسيار ضعيف شده و توجّه به خسران را از او گرفته و به همين جهت سخن دين گاهى براى آگاهاندن است، مرتبه اى براى تذكّر والتفات دادن و زمانى نيز براى بالا آوردن همّت و قوى ساختن اراده و ضعف شهوت است.

به روايات زير (نقل شده) از امير المؤمنين على(عليه السلام)نظركنيد:

الاِنْقيادُ لِلشَهْوَةِ اَدْوَءُ الداءِ[8]: فرمان بردارى خواهش نفس دردناكترين دردها است .

الَشهَواتُ آفاتٌ قاتِلاتٌ وَخَيْرُ دَوائِها اقْتِناءُ الْبَصَرِعَنْها:[9]

اَلْجاهِلُ عَبْدُ شَهْوَتِهِ:[10]جاهل بنده خواهشهاى خويش است.

لحن و كيفيّت بيان به گونه ايست كه ظهور در شناساندن خواهشهاى نفسانى دارد و مى خواهد شخص را برزيان و عاقبت ناگوار آن آگاه گرداند.

ذات خواهشهاى شهوى همراه با آفت نيست . اگر چنين بود امر به اصلاح آنها اشتباه بود. منقاد بودن و عبدبودن در برابر شهوات آفت است واين قبيل روايات تنبيه ناآگاه است.


لَيْسَ فى الْمَعاصى اَشَدُّ من اتِّباعِ الشَهْوَةِ فَلا تُطيعوها فَيَشْغَلَكُمْ عَنِ اللّهِ!:[11]در ميان گناهان گناهى سخت تر از پيروى شهوت نيست پس خواهش نفس را فرمان بردارى نكنيد پس شما را مشغول مى كند.

طاعَةُ الشَهْوَةِ تُفْسِدُالدينَ[12]فرمانبردارى از خواهش نفس دين را فاسد مى كند.

ظَفَرَ بِجَنَّةِ الْمَاْوى مَنْ اَعْرَضَ عَنْ شَهَواتِ الدُنيا[13]: كسى كه از خواهشهاى نفسانى روى بگرداند به منزلگاه بهشت كامياب مى شود.

گفتار فوق، انسان به خواب رفته و بى توجّه (به زيانهاى شهوات) را بيدار مى كند، تا شخص فرو رفته در خواهش نفس را (كه از خدا، دين و از جايگاه انسانى اش - بهشت - غفلت كرده)، به خواسته هاى انسانى و اصالت داشتن آنها متوجّه گرداند.

طَهِّروُا اَنْفُسَكُمْ مِنْ دَنَسِ الشَهَواتِ تُدْرِكُوا رَفيعَ الدَرَجات.[14]: نفسهاى خويش را از پليديها و ناپاكيهاى خواهشها پاك گردانيد تا مراتب بلند (انسانى و معنوى) را دريابيد.

اِنَّ اَفْضَلَ النّاسِ عِنْداللّهِ مَنْ اَحْيى عَقْلَهُ وَاَماتَ شَهْوَتَهُ وَاَتْعَبَ نَفْسَهُ بِصَلاح آخِرتِه[15]:افزونترين مردم (در كمال) نزد خدا كسى است كه عقلش را زنده كرده باشد. و خواهش نفس را ميرانده باشد. و براى به صلاح آوردن آخرت خود نفس خويش را به رنج انداخته باشد.

اَلْعاقِلُ مَنْ اَماتَ شَهْوَتَه[16]: عاقل كسى است كه خواهش نفس را (كه زيان رساننده است) بميراند.

انسانى كه طهارت نفس، رسيدن به درجات بلند انسانى، احياء عقل و مرگ تجاوز شهوانى را تلقين كند. به شخصيّت انسانى خويش دست مى يابد، و فرد داراى شخصيّت انسانى، مغلوب غريزه نمى شود. و با اين روش عنوان «برترين مردم نزد خدا» رابه خود اختصاص مى دهد.

 


2- قرار گرفتن خواهش جنسى و هر خواسته شهوى ديگر در دايره بُعد انسانى، لازمه اش حصر و محدوديّت ارضاء آنها در دايره پيام عقل و وحى است; و البته اين سئوال را در ذهن ايجاد مى كند كه محصور ساختن غرايز و در برخى مواقع و شرايط، صبركردن و به خواهش غرايز پاسخ ندادن آيا عقده هاى روانى واثرات منفى روحى مانند: افسردگى، اضطراب، سركوفتگى اجتماعى و...را پديد نمى آورد؟

در قسمت بعد پاسخ سؤال فوق را ملاحظه كنيد.

غريزه جنسى و مرتبه انسانى 2

پيام عقل و وحى براى حفظ سلامت جسمى و روحى انسان محصور ساختن غريزه است.

انسان به طور عادّى و بدون توجّه به عقل و دين محدود بودن را دوست ندارد; اگر بگوييم مردم و جامعه بايد در اين حصار حركت كنند، افرادى كه اهل فكر و انديشه صحيح نيستند چنين حكم مى كنند كه محصور ساختن غرايز از آن جمله غريزه جنسى (كه احياناً حادّترين غريزه است) و صبر كردن براين خواهش غريزى، عاملى در ايجاد عقده هاى روانى و اثرات منفى روحى مانند: افسردگى، اضطراب، كينه توزى و چه بسا سركوفتگى اجتماعى و ... مى شود . و گاهى زبان به اعتراض مى گشايند كه چرا شرع مقدّس تنها راه ارضاء را از دواج (دائم يا مدّت دار) معّرفى كرده و راههاى ديگر (خودارضايى، چشم چرانى، رابطه با نامحرم و لذّت جنسى خارج از دايره اجازه شرع) را بر انسانها بسته است، چرا آنها را از بسيارى لذّات جنسى محروم كرده است ؟

بايد توجّه داشته باشيم كه هر محدوديّت و محصور بودنى آثار منفى ياد شده را ندارد، زيرا چه بسيار محدوديّتهايى كه باعث حيات و نجات انسان مى شود.


پزشك حاذق گاهى تغذيه را محصور در ويتامينهاى خاص، قرار مى دهد، و نتيجه اين محدوديّت سلامت جسم است. پليس، عابر پياده را هدايت مى كند كه از جاهاى خط كشيده شده خيابان عبور كنند و متوجّه سبز و قرمز شدن چراغها باشند، اين محدوديّت براى حفظ جان افراد بوده و مورد قبول همگان است و... بنابراين حصر به نحو مطلق بد نيست، حصرى كه داراى منفعت باشد، مطلوب است، و اگر باعث محروميّت گردد بدون هيچ گونه نفع مادّى و معنوى، زشت است. بنابراين محدودبودن عقده روانى را به وجود نمى آورد، چنان كه محروميّت ناشى از چنين محصور بودنى سبب عقده و بيمارى روانى نمى شود . زيرا انسان عاقل به آن خشنود است.

نتيجه اين كه اگر همانطور كه عقل و دين مى گويد نظر ما به غريزه جنسى، نظرى ابزارى و وسيله اى باشد و براساس اعتقاد به شرافت انسانى با آن ارتباط داشته باشيم; هر چند غريزه، محصور در خواسته هاى انسانى و دستورات شرع و پيام عقل قرار مى گيرد، لكن اين حصر و محدوديّت همراه با خشنودى و رضايت نفس مى باشد بدان جهت كه ابزارى براى پيدايش كمال انسانى بوده و شخص از آن بهره انسانى گرفته و از ديدگاه عالى عقلانى به آن مى نگرد و رابطه اى الهى با آن دارد . دراين نگاه شخص به جايى مى رسد كه محروميّت از لذّات جنسى را ارزش مى بيند و چشم پوشى از هر گونه لذّت نفسانى خارج از دايره احكام الهى را عين لذّت انسانى مى نگرد.

اگر لذّتِ ترك لذّت بدانى *** دگر لذّتِ نفس لذّت نخوانى

او خويشتن خويش را مصداق اين آيه مى بيند كه: فاَمّا مَنْ خافَ مقام ربّه و نهى النفس عن الهوى فَاِنَّ الجنّةَ هى المأوى[17].و آن كس كه از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوى باز دارد . به طور قطع بهشت جايگاه اوست .


در اين نوع نگرش به غريزه جنسى هر چند انسان به عنوان مرتبه حيوانى اش از بسيارى خواهشهاى شهوى (چشم چرانى، روابط منافى عفّت و...) محروم است ولكن در بُعد انسانى عقل از درك معارف حقّ، دل از محبّت و عشق به حق و روح از تقرّب به حقّ متلذّد است، و آن چنان جمال حقّ را در آغوش دل مى گيرد كه از آن مناجات خمس عشر، جوشن كبير، دُعاى كميل و صباح و... مى تراود و جان تشنه آدمى را (كه هيچ جامى از جامهاى دنيوى سيراب نمى كند) سيراب مى كند .

و مى گويد: اِنَّك سَيِّدى وَ مَولاىَ وَ مُعْتَمَدى وَ رَجائى وَأنْتَ غايَةُ مَطْلُوبى وَ مُناىَ فى مُنْقلبى وَ مَثْواى...;[18]كسى كه با جان انسانى خويش چنين پيوندى با معبود و معشوق دارد با محدودشدن كدام غريزه دچار عقده خواهد شد . او خواسته انسانى را جانشين خواسته غريزى و شهوى قرار داده و از لذّت برتر، جمال، محبّت و عشق برتر برخوردار گشته است .

آرى براى اين انسان هر چند افسردگى، ترس، كينه و اضطراب از محدوديّت خواهش نفس وجود ندارد، امّا آن جا كه دنيا مانع او از لقاء حق در مقام انديشه و عمل شود، سخت رنج مى برد و افسرده مى گردد و آنانى كه اين ستم را بر او روا داشته اند، دوست نمى دارد . به همين جهت گاهى باتمام خشوع و خضوع چنين مى نالد: اِلهى هذِهِ ازّمَةُ نَفْسى عَقَلْتُها بِعقال مَشيّتِكَ وَ هذِهِ اَعْباءُ ذُنُوبى دَرَاْتُها بِعَفْوِكَ وَرَحْمَتِكَ وَ هذِهِ اَهْوائىَ المُضلَّةُ و كَلْتُها اِلى جَناب لُطْفِكَ وَرأفَتِكَ. فاجعلِ اللّهُمَ صَباحى هذا نازِلا عَلَىَّ بِضياءِ الْهُدى وَ بالسَّلامَةِ فىِ الدّينِ وَالدُّنْيا...»[19]

به هر حال حصر غريزه جنسى به وسيله عقل و دين نه تنها محروميّتى را در مرتبه انسانى به همراه ندارد كه رافع محروميّت است. و اگر عقل و دين مى گويد : بايد چنين حصرى وجود داشته باشد به خاطر آن است كه در اين محدوديت، در حقيقت رهايى و آزاديست . زيرا (مَنْ لَمْ يُهَذِّبْ نَفْسَهُ لَمْ يَنْتَفِعْ بِالْعَقْل)[20]كسى كه نفسش را (از هوا و خواهشهاى بعد جسمانى و حيوانى) اصلاح نكند، از عقل (مقام و كمال انسانى را) سود نمى برد.


غريزه جنسى و شخصيّت انسانى

اَيُّهاالنّاسُ مَنْ سَلَكَ الطّريقَ الواضِحَ وَرَدَ الْماءَ وَمَنْ خالَفَ وَقَعَ فِى الِتّيِه:[21]

اى مردم، هر كه راه روشـن و راسـت را به پيمايد به آبادى مى رسد (و از تشنگى مى رهد) و هر كه بى راهه برود در بيابان بى آب و گياه فرود آيد (از بى آبى جان سپارد).

(خلاصه هر كه به دستور خدا و رسول رفتار نمايد نيكبخت شود و هر كه از شيطان و نفس امّاره پيروى كند به عذاب مبتلى گردد).

گاهى انسان تشنه يافتن حق است و حركت در طريق واضح او را به بِركه اى مى رساند، كه وجودش سيراب شده وخود را باز مى يابد. والاّ در بيابان تحيّر، شبهه و سرگردانى گرفتار شده، دچار ترس، اضطراب، افسردگى و ناهنجاريهاى روحى مى گردد.

انسان سيراب شده از آب زلال و گواراى معنويّت كه جوشان از عشق به اللّه است، از گندابهاى پراز مردار و آلوده به بافته هاى بى محتواى بشرى (برآمده از لجن خواهشهاى نفسانى و جهل به عمق وجودى آنچه هست) رو مى گرداند، و تنها به فاطر و خالق آسمانها و زمين نظر مى كند. و آنگاه كه در مقابل پيروان خواهش نفس قرار مى گيرد چنين مى گويد: رَبِّ السِجْنُ اَحَبُّ اِلىَّ مِمّا يَدْعُونَنى اِليه:پروردگارا زندان برايم محبوب تر است، از آنچه (هوسبازان و دزدان عفّت و حيا) مرا به آن فرا مى خوانند. و اِلاّ تَصْرِفْ عَنّى كَيْدَ هُنَّ اَصْبُ اِلَيْهِنَّ وَ اَكُنْ مِنَ الجَاهِلينَ: و اگر كيد (حيله) اينان را از من نگردانى به (جلوه هاى فريبنده شهوانى) آنان مايل مى گردم و آنگاه از جاهلين (بى خردان) خواهم بود. فاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ، اِنَّهُ هُوَالسَميعُ العَليمُ:[22]پروردگارش دُعاى او را به اجابت رساند و كيد ايشان را ( دعوت به گناه را)از او بگردانيد. براستى خدا شنواى داناست .


يوسف(عليه السلام)خود را در چه مقام و شخصيّتى مى ديد و چه نگاهى به خواهش جنسى و لذّت شهوانى داشت، جايگاه خود را در نزد خدا چگونه ملاحظه مى كرد، كه زندان را بر راحت طلبى در كاخ عزيز مصر و رنج و دردِ ماندن در زندان را برلذّت جنسى برگزيد، براى اين كه از جاهلين (بى خردان و بى اعتنايان به حكم خداى جهان) نباشد؟!

بنابراصل نظر استقلالى به غريزه جنسى و بُعد جسمانى، حضرت يوسف(عليه السلام)بايد بهره جنسى را بپذيرد، و يك لحظه رنج را تحمّل نكند، و دراين صورت است كه بايد به خواست غريزه و كسى كه لذّت جنسى را از او طلب مى كند، پاسخ مثبت دهد; امّا بنابر اصل سنجش و مقايسه، ديدگاه عقلانى به شخصيّت انسانى خود دارد; و نمى تواند آن را با چيزى كه جنبه ابزارى دارد و بهره آن لحظه اى است، معاوضه كند; زيرا كه از طريق واضح (راه راست) خارج شده و حقيقت خويش را در غير جايگاه آن نشانده است، و چنين عملى عين جهل است. و او دوست ندارد از جاهلين باشد. جاهل واقعى آن كسى است كه غير واقع را به جاى واقع مى نشاند.

تمايلات نفسانى را برخواسته هاى انسانى ترجيح دادن و مقام انسانى را به خاطر خواهش حيوانى قربانى كردن جز جهل چيز ديگرى نيست[23]،امّا مكر كنندگان آن را در لفّافه اصطلاحهاى زيبا، هنر زيبا، و... مى پوشانند، تا احساسگرايان و خيالبافان را بفريبند و به هرج و مرج جنسى بكشانند تا هر گونه نداى ذات وجود خويش را (كه به پيوند با حقّ فرا مى خواند) نشنوند.

امّا در وجود يوسف (عليه السلام) عقل و ايمان حكم مى راند، او آنجايى را دوست مى دارد كه بتواند با ارزشترين گوهر (هستى انسانى) را از مكر، حيله، فريب راهزنان عزّت، شرف و شخصيّت انسانى حفظ كند. هر چند در سخت ترين شرايط اقليمى، اقتصادى و جسمى باشد. و چون براساس اصل سنجش و مقايسه آن را دوست مى دارد، عقده روانى، افسردگى، ترس و اضطراب و بدنبال آنها رفتار ناهنجار پيدا نمى كند.


توجّه به اين نكته ضرورى است كه جمله «اَكُنْ مِنْ الجاهلين» معلول كيد و فريب آنانى است كه جذابيّت هاى شهوانى و جنسى را ايجاد مى كنند، ميل و علاقه به آن جذابيّت ها مقدّمه ارضاء غريزه جنسى از طريق غير واضح (راه غير صحيح) است كه همان جهل باشد .

جهل در مقابل عقل، نه جهل در مقابل علم . زيرا اين جهل بافراگيرى و يادگيرى رفع مى شود، ولى جهل در مقابل عقل با جايگزينى حق و واقعيّت به جاى باطل و غير واقع و ماندن بر آن محو مى گردد.

آنچه يوسف (عليه السلام) را بدان مى خواندند باطل و خارج از واقعيّت بود كه عبارت از ارضاء غريزه جنسى و لذّت نفسانى خارج از دايره شرافت انسانى باشد. او زندان را برگزيد تا جهل را جايگزين عقل نسازد و عاملى كه مانع جايگزينى جهل بر عقل شد، شخصيت انسانى يوسف (عليه السلام) بود . زيرا انسان به عنوان انسان بودن محكوم و مقهور غريزه نيست، ولى به عنوان حيوان خواست غريزى راترجيح مى دهد . برهمين اساس امير مؤمنان(عليه السلام)فرمود: مَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَيرٌ مِنَ الْمَلائِكةِ:[24]كسى كه عقل او بر خواهش نفسانى اش غالب شود (كه غلبه عقل بر جهل است) او برتر از فرشتگان خواهد بود.

و نكته قابل توجّه ديگر، يارى خواستن از خداست. با اين كه زندان رابرغلبه شهوت ترجيح مى دهد، در عين حال متوجّه است كه رهانيدن خويش از ارضاء ناهنجار در شعاع استعانت جستن از اللّه است، كه جمله «وَ اِلاّ تَصْرِفْ...» در بردارنده آنست .

به هرحال، در ارضاء غرايز بايد طريق واضح (راه صحيح) را پيمود و طريق واضح، طريق عقلانى است كه به يافتن حقّ (كه انسان به عنوان انسان بودن آن را طلب مى كند) منتهى مى شود و آنچه مانع از جايگزينى بى راهه به جاى طريق واضح مى شود، وجود شخصيّت انسانى است . شخصيّتى كه از جهل مى گريزد و در پناه دين و عقل قرار مى گيرد.


غريزه جنسى و فرهنگ

هر جامعه اى از ساختار فرهنگى خاص برخوردار است . فرهنگ جوامع مشخِّص آداب، رسوم نوع خاص روابط، اخلاق، اعتقادات، نگرشهاى سياسى، اقتصادى و... است . كيفيت بهره گيرى از غرايز و استعدادها و نحوه ارضاء و پاسخگوئى به آنها وابسته به نوع فرهنگ حاكم بر مردم است .

فرهنگ اجتماعات در ارضاء غريزه جنسى از دو حال جاهلى و عقلى خارج نيست . ارضاء جاهلى غريزه جنسى عبارت از ناهماهنگى آن با انسان بودن انسان است . چنان كه عقلانى بودن ارضاء، هماهنگى آن با اصل انسان بودن است.

در فرهنگ جاهلى يا به طور كلى معيار و قاعده اى براى پاسخگويى به خواهش جنسى وجود ندارد كه هرج ومرج جنسى نام مى گيرد . و يا قواعد، قوانين و معيارهايى وجود دارد كه با اصل انسانى هماهنگ نيست، در برخى از جامعه ها ممكن است با توجّه به وجود هرج و مرج جنسى، معيارهايى مغاير با انسانيّت انسان نيز وجود داشته باشد .

در فرهنگ عقلى، ارضاء والتذاذ جنسى بدون معيار نيست، و معيارى پسنديده است كه با مصالح بُعد انسانى هماهنگ باشد . قوانين و احكام براساس آن معيار، اعتبار و قرارداد مى شود.

حكم پوشش كامل براى زن از ديد نامحرمان و نهى از سخن گفتن و ظاهر شدن به نحوى كه در برخى تحريك شهوانى كند و نهى مردان از نگاه شهوانى به زنان، اشخاص و... همگام بامصالح انسانى و حفظ عفاف، غيرت و ناموس است .


قرآن مجيد خطاب به زنان رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود: وَقَرْنَ فى بُيُوتِكُنَّ وَ لاتَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيّةِ الأُْوُلى:[25]و در خانه هاى خود بمانيد و چون جاهليّت نخستين (درميان مردم) ظاهر نشويد (خودنمايى نكنيد).

تبرّج (خودنمايى تحريك كننده خواهش جنسى و ايجاد ميل و علاقه شهوى در افراد است.) نمونه اى از انديشه جاهليت قبل از اسلام است كه فرهنگ قرن بيستم آن را در حدّى و سيع تر با جلوه هاى جديد بنام تمدّن بشرى به جوامع امروز ارائه مى دهد .

نوع آرايشها در چهره، لباس، سروتن، انديشه حسّى و خيالى جوانان را مى فريبد و فتنه اى در درونشان ايجاد مى كند، و تا به كام خواهش نفس نرسند، اين فتنه خاموش نمى شود و آرام نمى گيرد و چه بسا شخص براى فرونشاندن هوس خويش (كه از يك نگاه مرد به زن و زن به مرد حاصل شده است;) به اسباب و عواملى چنگ زند كه هر چند غريزه را آرام كند امّا تبعاتى را به وجود آورد; مانند: عذاب وجدان، عذاب از دست دادن عزّت و شرف انسانى، عذاب وجود كودكى نامشروع، عذاب بى آبرويى و شايعه فحشاء، و اگر اهل آخرت باشد ترس عقوبت اخروى و...

آرامش جنسى كه سبب اضطراب، افسردگى، ترس و مايه نابودى جان و تن شود، و مهم تر از همه اينها عزّت و شرف انسانى را قربانى زيبايى خيالى و حسّى كند; عين بى عقلى است . (اَوَّلُ الشَّهْوَةِ طَرَب وَ آخَرُها عَطَب):[26]ابتداء (پاسخگويى به) خواهش نفس وجد و شادمانى است و پايان آن زيان و آفت (فساد و هلاكت) است .

و كم نيستند جوانانى كه در جاهليّت قرن حاضر قربانى كسانى شدند كه با تبرّج جاهلى خويش آنان را در دام چشم ارضايى، خود ارضايى، لمس ارضايى و... انداختند.


در فرهنگ جاهلى رابطه غريزه جنسى با اخلاق رابطه اى بسيار منفى است; اظهار محبّت، عشق، گفتگوهاى دوستانه، ديدارها، برخوردهاى محبّت گونه، نشست هاى شبانه، تفريحها و... در شعاع خودخواهى شهوى و جنسى انجام مى گيرد و به همين جهت هيچ كدام دوام ندارد و به زودى وصل تبديل به فصل شده و تنفّر را پديد مى آورد. و از آن جا كه خود خواهى شهوى در نگاه طبيعى و اصل اوّلى آن با مرتبه انسانى هماهنگ نيست، انگيزه منفى دارد، كه از آن به قبح فاعلى تعبير مى شود .

در فرهنگ جاهلى شرطِ محورى ازدواج; جمال، ثروت، اعتبارات و... است .

و هرگز به اصالت دينى، انسانى، عزّت نفس و ايمان توجّه نمى شود; و گاهى احياناً توجّه حاشيه اى و صورى است . بدون ترديد ازدواجى كه محورش جمال و ثروت باشد بهره اش ارضاء غريزه و عاقبت آن كدورت، دلهره، تنفّر و حسرت... است زيرا جمال و ثروت بقاء ندارند، و محبّت معلول آن دو بتدريج ضعيف شده و جاى آن را بغض يا حداقّل بى التفاتى مى گيرد .

رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرمودند: «هركس تنها براى جمال بازنى ازدواج كند خواسته خود را در وجود او نيابد و هركس تنها به منظور مال زنى را بگيرد خدا او را به همان مال واگذارد (كه غنا واستقلال نفس را به همراه ندارد) هميشه در ازدواج، همسر با ايمان انتخاب كنيد»[27]

در فرهنگ عقلى خودخواهى جنسى در نگاه انسانى و اصل سنجش و مقايسه هماهنگ با انسان بودن انسان است و به همين انگيزه (كه از آن به حسن فاعلى تعبير مى كنند) اخلاقى مثبت است . در اين فرهنگ هرگونه رابطه شهوى كه بين زن و شوهرباشد رنگ انسانى دارد و پيوند جنسى والتذاذ شهوى نوعى اظهار نعمت الهى و شكر خداى متعال است.


به همين جهت همراه با عزّت و شرف دنيوى و ثواب و نجات اخروى مى باشد. تبرّج زن براى شوهر و خودنمايى آرايش مرد براى زن مستحب بوده و قابليّت آن را دارد كه همراه با تقرّب به خدا باشد. در ازدواج هر چند جمال و امكانات مادّى مورد توجه است و لكن به جهت اهداف عالى انسانى ازدواج،تديّن،ايمان و اصالت تقوايى اصل است.

فرهنگ اسلام درارضاء غريزه جنسى فرهنگ عقلى است كه وحى به كمك آن شتافته و آن را از اشتباهاتى كه معلول محدوديّت در معرفت آن است، رهايى بخشيده، و چنين فرهنگى در همه جوامع بشرى سزاوار پيروى كردن است .

وَ اتَّبِعُوا اَحْسَنَ ما اُنْزِلَ اِلَيْكُمْ مِنْ قَبْلِ أنْ يَأتِيَكُمُ الْعَذابُ بَغْتَةً وَ اَنْتُمْ لاتَشْعُرُونَ،اَنْ تَقُولَ نَفْسٌ، ياحَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فى جَنْبِ اللّهِ وَاِنْ كُنْتُ لَمِنَ السّاخِرينَ...[28]

و از بهترين دستوراتى كه از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آن كه عذاب الهى ناگهانى به سراغ شما آيد در حالى كه از آن خبر نداريد (اين دستورها به خاطر آن است كه) مبادا كسى روز قيامت بگويد: افسوس بر من از كوتاهيهايى كه در اطاعت فرمان خدا كردم و (آيات او را) به ريشخند و استهزاء گرفتم .

و مبادا بگويد: اگر خدا مرا هدايت مى كرد از پرهيزگاران بودم.

يا هنگامى كه عذاب را مى بيند بگويد: آيا مى شود بار ديگر (به دنيا) باز گردم تا از نيكوكاران باشم ؟!


غريزه جنسى و جامعه و دولت

منظور ما از جامعه در اينجا وجود خانواده و مردمى است كه هدفى واحد آنان را گرد آورده و به صورت فردى و گروهى به انجام وظايف اجتماعى خويش مشغولند. اصلاح غريزه جنسى و هماهنگى آن با انسان بودن انسان از جمله مسايلى است كه همّت جامعه را مى طلبد.

ترديدى نيست كه جامعه اسلامى ما در پى از بين بردن انحرافهاى شهوى و جنسى در اشكال گوناگون آن است; و براى عملى شدن اين مطلب بسيج همگانى لازم است .

خانواده ها، مسئولين فرهنگى، وسايل ارتباط جمعى، نويسندگان، مبلّغين صاحبان ثروت و... با برنامه اى از پيش تنظيم شده، به اين امر مهم مبادرت ورزند. البته با توجّه به برنامه اى كه دولت و نظام مسئول طبق ضوابط عقلى و شرعى تدوين مى كند و جهت اجراء در اختيار جامعه قرار مى دهد، و بر اجراء آن نظارت دقيق دارد.

در اين برنامه نكات زير بايد مورد توجّه دقيق قرار گيرد:

1. غريزه جنسى واقعيّتى است كه در آدميان وجود دارد و در هر دوره اى به شكلى خاص جلوه مى كند، داراى رشد تدريجى است كه به لحاظ وضعيّت بدنى و جغرافيايى در سنّ خاصى ظهور فعلى اش رابه نحو كامل و بارز اعلام مى دارد .


با توجّه به اين نكته، مراقبت و روى كردن به نحوه و كيفيت رشد جنسى از سوى خانواده ها و... از همان كودكى بايد مورد ملاحظه قرار گيرد. چنين مراقبتى باعث مى شود كه انسان در هر دوره و مرحله اى از رشد بر نحوه ظهور غريزه حاكم باشد. جزئيّات مراقبت و نحوه رشد تدريجى به طور دقيق بايد از سوى صاحب نظران تدوين و ارائه شود.

2. التذاذ از ارضاء غريزه جنسى در سنين مختلف امرى طبيعى بوده ولكن در نحوه ارضاء بايد مصالح انسانى، دينى و اخروى ملاحظه شود.

3. هدف انسانى از غريزه جنسى كه عبارت از پيدايش نسلى صالح و سالم باشد بايد مورد توجّه قرار گيرد.

4. اطلاعات و آگاهيهاى لازم و ضرورى مربوط به غريزه جنسى و حكمت وجودى آن با توجّه به سن خاص اشخاص به افراد داده شود ، كه آنان وجود آن را يك امر طبيعى احساس كنند، ومتوجّه شوند كه مانند بقيّه استعدادها، بايد از آن بهره انسانى گرفت. بهره اى كه به شرف و عزّت انسانى لطمه اى وارد نكند.

5. شناخت عوامل انحراف جنسى و نيز آگاهى يافتن از آنچه در اصلاح غريزه مؤثّر است. و بدنبال آن زدودن تمام آن عوامل از محيط زندگى و جايگزين ساختن آنچه جهت اصلاحى دارد.

بدون ترديد عوامل انحراف به مقتضاى سن افراد، محيط و مسايل روحى اشخاص و... متفاوت است. توجّه به مرحله سنّى و بكارگيرى عوامل اصلاحى به تناسب آن مرحله مانع از برخوردهاى افراطى و تفريطى با غريزه جنسى خواهد شد.

شناخت مسايل فوق در عهده روانشناسان، متخصّصين در مسايل تربيتى و اخلاقى و افراد انسان شناس، جامعه شناس و نيز آنانى كه آگاهيهايى از ارگانيسم وجودى انسان و... دارند، مى باشد.


مردم و دولت جهت برنامه مطلوب اصلاحى غريزه در تمام مراحل حيات و زندگى از اينان بايد كمك بگيرند.

6. كيفيّت طرح و بيان مسايل اخلاقى و نحوه رابطه انسان با خود و نيز چگونگى تقويت اراده در كنترل و اصلاح غريزه و استخدام آن در حفظ عزّت انسانى بسيار مؤثّر است.

7. معرّفى شخصيت انسانى و بالابردن سطح معرفت كلى افراد نسبت به واقعيّتهاى دنيوى و مقايسه آن با زندگى جاويد پس از مرگ و تبيين جايگاه واقعى دنيا وانسان و ايجاد درك و فهمى صحيح، جامع و كامل از هستى و جهان و تفسير درست از فلسفه زندگى و به هر حال ارائه بينش درست عقلانى و تقويت رابطه معنوى و مثبت با خود و با خدا و جهان به وجود آورند. معرفت به شخصيّت عظيم انسانى مانع خروج فعّاليّت غريزى از حدود عقل و شرع مى شود.

موارد بيان شده فوق صرفاً جنبه پيشگيرى از انحراف دارد و احياناً تسكين دهنده است، و بُعد معرفتى رابطه با غريزه جنسى را تشكيل مى دهد. و جامعه (خانواده ،مدارس، مراكز آموزش متوسطه و عالى، مسئولين سازمانها و...) موظّف به اجراء آن است. در واقع موارد فوق شرط لازم براى اصلاح خواهش نفسانى است وامّا شرط كافى نيست.

روى ديگر قضيّه اقدامهاى عملى است كه دولت و جامعه (چنانچه خواهان نفى انحرافهاى جنسى در اشكال گوناگون آن هستند) بايد به انجام رسانند، آن اقدامهاى عملى عبارتند از:

1. فراهم آوردن امكانات لازم براى اشتغال كودكان، نوجوانان و جوانان وجود كتابخانه ها با كتب مفيد اخلاقى و تربيتى متنوع در سطوح مختلف، ايجاد مراكز ورزشى و تفريحى با ضوابط و مقرّرات هماهنگ با بينش انسانى، ايجاد كارگاهها براى فعّاليّتهاى هنرى، فنى; تشكيل اردوهاى علمى، تحقيقى و تفريحى سالم با ضوابط مثبت اخلاقى و حفظ فضيلت هاى انسانى و... وجود امكانات فوق سبب مى گردد كه تمام وقت افراد تحت كنترل قرار گرفته و از تحريكات جنسى كه معلول عدم اشتغال به فعّاليّتهاى فكرى و جوارحى است، جلوگيرى شود .


2. مشكل جنسى جوانان محصور در اينها نيست، تا دولت و جامعه به وجود امكانات بيان شده اكتفاء كنند. و همين كه تا حدودى آنان را از انحراف جنسى رهانيده، احساس رضايت كنند و به خيال خود و ظيفه را به اتمام رسانده باشند. بل جوان نيازمند رابطه محبّتى و عاطفى در شعاع ازدواج است و اين كه زن و مرد جوان به عنوان دو شريك زندگى سكونت عاطفى و روحى در كنار يكديگر پيدا كنند، از فرزندانى سالم و زيبا برخوردار گردند. و بعد از سالها گريز از ارضاء غريزه جنسى به وسيله سرگرميها، با پيوندى مشروع از اين محروميّت بيرون آيند. پاسخ به چنين نيازى، اقتصاد سالم را مى طلبد. ايجاد اشتغال كارى براى جوانان و رساندن حقوق مناسب و دادن سرمايه كارى به آنان براى وارد شدن به بازار كار و تجارت و... به آنان فرصت ازدواج را مى دهد.

و چه بسيار از جوانان (مرد يا زن) هستند كه احياناً خود را در مقابل فشار غريزه جنسى مى بازند، و به لحاظ شرايط خانوادگى، فرهنگى و محيطى قدرت كنترل را از دست مى دهند، ايمان و اراده اينان در برابر ظهور فعلى خواهش نفس ضعيف است.

و چنانچه ازدواج نكنند به معصيّت مى افتند. و چه بسا مانع ازدواج آنان ضعف اقتصادى آنهاست، از طرف ديگر فتواى مراجع عظام را ملاحظه مى كنند «كه اگر بترسد به معصيّت مى افتد واجب است ازدواج كند» در چنين مواردى صاحبان ثروت بايد پا به ميدان بگذارند، و به خاطر حفظ عفّت و شرف انسانى و رضاى خداى متعال و پاكى نسل به اين گونه جوانان يارى برسانند ثروت انباشته شده كه در اصلاح جامعه و كمك به خَلْق بكار نيايد، وِزرى بر عهده صاحبش است كه در دنيا او را گرفتار غرور و جهل مى كند ودرآخرت براى مقدار حرامش يا ترك اداء حقوقش بايد عذاب بكشد و براى مقدار حلالش بايد محاسبه شود.

راستى بايد به ثروتمندان گفت فلسفه و حكمت تمركز ثروت چيست، آيا فكر كرده ايد كه معنا و مفهوم داشتن هكتارها زمين، باغ، ميليونها يا ميلياردها تومان پول و انباشتن طلا، نقره، عتيقه و امثال اينها چيست؟!


شما خودتان چه مقدار از آن بهره مادّى مى گيريد. بسيار اندك! پس چرا بهره معنوى خود را از آن فراموش كرده ايد. چرا آن را وسيله كمال انسانى، تقرّب به خدا و أجر اخروى قرار نمى دهيد، حال خدا و آخرت را فرض كنيم «نعوذ باللّه» قبول نداريد. آيا انسان بودن خودتان را هم قبول نداريد ؟!

شما را به قرائت آيه 34 سوره توبه[29]و وجدانتان وامى گذاريم. و بدانيد در مقابل شرف و عفّت انسانها و اصلاح جامعه و ذات خداوندى مسئوليد، امروز كسى از شما بازخواست نكند، فرداى قبر و برزخ و قيامت بايد پاسخ مسامحه و اهمال كارى خود را در اصلاح فرد و جامعه بدهيد.

3. زدودن عوامل، ابزار، وسايل، كتب، نوشته ها، عكسها، افراد و هر چيزى كه به حكم عقل و عرف محرّك شهوات و انحرافهاى جنسى در محيط زندگى فردى و اجتماعى است، از وظايف عملى مسئولين نظام جمهورى اسلامى و آمرين به معروف و ناهين از منكر مى باشد.

پاك كردن محيط زندگى فردى و اجتماعى بخصوص محيطهاى آموزشى و ادارى از آلودگيهاى شهوانى، ايجاد زمينه براى ظهور واقعيّتها و معنويّات انسانى است .

4. در برخى از مواقع، نظام حاكم و جامعه و مردم در شرايطى هستند كه قادر به تهيّه امكانات ازدواج دائم براى جوانان (دختر و پسر) نيستند، و يا افرادى هستند كه به لحاظ شرايط و موقعيّت روحى و كارى خود نمى توانند به ازدواج دائم تن دهند. از طرف ديگر رهايى افرادى كه به مرحله بلوغ جنسى رسيده، باعث ارتباطهاى نامشروع بين پسران و دختران و ابتلاء افراد به خود ارضايى، چشم ارضايى، و... مى شود. در چنين شرايطى دولت با ارائه برنامه مبتنى بر ضوابط شرعى، اخلاقى و حقوقى ازدواج مدّت دار را به اجراء در آورد. بدون شك، كسى مرتكب انحراف جنسى نخواهد شد مگر اين كه نفسى شقّى داشته باشد، چنان كه مولى اميرمؤمنان فرمودند.[30]


اهميّت ازدواج دائم

در چند بخش قبل مطلبى تحت عنوان اصل سنجش و مقايسه بيان داشتيم، طبق اين اصل كيفيّت ارضاء خواهشهاى نفسانى بايد به گونه اى باشد، كه به شرافت و عزّت بُعد انسانى آسيبى نرساند و علاوه براين ابزارى براى ترّقى انسانى و رشد فضايل باشد.

بنابراين روش عملى در كيفيت ارضاء بايد بگونه اى باشد، كه غرض انسانى فوق را تأمين كند.

اولا : روش عملى را چه كسى بايد تعيين كند؟

ثانياً : آن روش عملى كدام است ؟

ثالثاً : آيا آن روش عملى براى جلوگيرى از هرگونه انحراف جنسى كافى است؟

معيار كلى در روش عملى اينست كه انسان را از شأن انسانى اش خارج نكند ذات ارضاء جنسى هر چند عملى در دايره خواست حيوانى است ولكن بايد به گونه اى انجام گيرد كه انسان از انسان بودنش خارج نشود. و چنين روشى را كسى تعيين مى كند كه عالم مطلق به همه جوانب وجودى انسان باشد و با توجّه به آن جوانب و مسايل بيرونى از وجودش روش عملى ارضاء غريزه جنسى را بيان كند. و آن جز خداى متعال نيست .

دنياى امروز با تمام پيشرفتهاى علمى اش راه فحشاء وآزادى جنسى را به روى مردم گشوده است، و اين روش بدان معناست كه براى مقام انسانى ارزشى نمى شناسد، و به همين جهت حقّ انسانى قربانى آزاديهاى حيوانى شده است.


آرى خداست كه براساس اصل حكمت، انسان را رها نساخته و آن گونه كه روش عبادت و بندگى خود را به او آموخته، روش رفتار برتر را توسط پيامبران و رسولان و اوصياء رسولان به او تعليم داده است. اِن اللّه بكل شئ عليم[31]آن روشى كه خدا جهت ارضاء غريزه جنسى با روى كردن به اغراض انسانى و هماهنگ با غرض از آفرينش انسان براى مردم قرار داده كدام است ؟

انسان يا در شرايط كاملا عادّى از نظر روحى، اقتصادى و كارى است و يا اين كه داراى شرايط نامناسب از تمام ابعاد يا برخى جهات است. روش و طريق ارضاء به لحاظ اختلاف شرايط يكسان نيست.

كسى كه در حالت عادّى شرايط و مناسب كارى و اقتصادى قرار گرفته، بهترين روش براى ارضاء غريزه جنسى و رسيدن به بهره هاى انسانى آن ازدواج دائم است كه در واقع همگام با فطرت، عقل و عرف عقلاء است. و قرآن مجيد آن را امضاء كرده و رسول خدا(صلى الله عليه وآله)به عنوان سنت خويش معرّفى فرموده است. فَانكِحُوا ما طا بَ لَكُمْ مِنَ النِساء...[32]

عكاف گفت به محضر رسول خدا(صلى الله عليه وآله)شرفياب شدم، به من فرمود آيا همسر دارى، گفتم : خير سؤال كردند: كنيز دارى ؟ باز هم جواب منفى دادم. حضرت(صلى الله عليه وآله)فرمود : تو كه سالم و توانگرى ؟ گفتم بحمدالله چنين است .

آنگاه فرمود : پس با وجود چنين شرايط مناسبى (براى ازدواج) تو از برادران شيطانى ! (زيرا عذرى براى تو نيست) يا از گروه رهبانان مسيحى هستى و (چنانچه مسلمانى) بايد رفتارى مانند مسلمانان داشته باشى، نكاح و ازدواج از سنت ماست بدترين افراد شما بى همسران شما و پست ترين مردگان شما عزبهاى (بى همسرهاى) شما هستند... و اى بر تو (اى عكاف) زن بگير، همانا تو از خطا كارانى. گفتم: يا رسول اللّه(صلى الله عليه وآله)پيش از آن كه برخيزم به من زن بده. فرمود : كريمه دختر كلثوم حميرى را به همسرى تو در آوردم.[33]


زن و مرد با پيوند زناشويى و عمل به شرايط اخلاقى و توجّه لازم بل كافى به حقوق يكديگر و هدف عالى ازدواج، مى توانند تا آخرين لحظه زندگى به خوشى و آرامش دور از انحرافهاى پليد جنسى بگذرانند و با رنگ الهى دادن به اين پيوند به كمال انسانى و فضايل اخلاقى نايل گردند.

ازدواج دايم اصل اوّلى و پايه اساسى نظام اجتماعى را تشكيل مى دهد. و غرض اصيل اسلام در مسأله تشكيل خانواده و در پى آن تعليم و تربيت و الفت و پيوند و سكونت و آرامش مرد در كنار زن و زن در كنار مرد و در واقع مودّتى كه مورد نظر قرآن در آيه 21 از سوره روم هست و حفظ دين و عفّت در شعاع ازدواج دايم ميسّر است. و شايد به همين جهت باشد كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرمودند: ما بُنِىَ بَناءٌ فِى الاِْسلامِ أَحَبُّ اِلَى اللّهِ عَزّوَ جَلَّ مِنَ التَزْويجِ:[34]بنايى در اسلام محبوبتر نزد خداى عزّ و جلّ از پيوند ازدواج بنا نشده است . و امام صادق(عليه السلام)فرمودند: ماشىءٌ اَحَبُّ اِلىَ الْلّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ بَيْت يَعْمُرُ فِى الاِْسْلامِ بِالنِكاح:[35]چيزى نزد خداى عزّ و جلّ در اسلام از خانه اى كه به سبب نكاح آباد شود، محبوبتر نيست.

و رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرمودند:مَنْ تَزَوَّجَ أحْرَزَ نِصْفَ دينِه[36].كسى كه ازدواج كند نصف دينش حفظ مى شود.

اهميّت ازدواج آن چنان است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)كناره گيرى از آن را سرزنش كرده و فرمود:مَنْ رَغب عن سُنّتى فَليسَ مِنّى كسى كه از سنّت من فاصله بگيرد از من نيست .

جمله «فَلَيْسَ مِنّىِ» شايد اشاره باشد به اين كه داخل در دين من نيست يا هيچ ارزشى در نزد من ندارد. با توجّه به اهميّتى كه اسلام به ازدواج دايم داده و اين همه ترغيب، تشويق در مورد آن و ثواب و آثار مثبتى كه از آن ناشى مى شود، متأسفانه ملاحظه مى شود كه مسلمانان برخورد ضعيفى با آن دارند.


و اين برخورد ضعيف و سست نه به جهت اينست كه ميل آنها به اين سنّت اسلامى كم رنگ شده و از آثار مثبت آن صرف نظر كرده اند يا راه مشروع ديگرى را به جاى آن جسته اند و از آن دورى مى كنند، بل بدان جهت است كه در بند سنّتهاى غلط اجتماعى، فرهنگى و چشم و هم چشمى قرار گرفته اند. و از سوى ديگر مقهور و مغلوب دنياى ماشينيسم و زرق و برق آن واقع شده اند كه آنچه اين دنيا عرضه كرده بايد همه را يكجا فراهم كنند تا اين كه مقدّمه ازدواج را فراهم كرده باشند و بدون آن گويا ازدواج معنا و مفهومى پيدا نمى كند. و چنين پنداشته اند كه اين سنّتهاى غلط علّت تامّه تحقق ازدواج است.

از سوى ديگر روابط فرهنگى، سياسى، اقتصادى، و تعليمى و تربيتى جامعه اسلامى با غرب سبب وجود خود باختگى هايى در افراد شده كه در اثر تبليغ منفى به ديگران سرايت كرده است به نحوى كه ازدواج را بدون تشريفات كذايى دور از شأن خانوادگى مى دانند. اين قيد و بندهاى پوچ ذهنى ازدواج به موقع را از رونق انداخته و سبب فساد اخلاقى جوانان از زن و مرد در اجتماع شده است.

و چنانچه فرهنگ دينى و اخلاق اسلامى در ميان مردم تقويت نشود و برنامه صحيح تربيتى از سوى مسئولين ذى ربط به مردم ارائه نگردد در آينده فاجعه اى عظيم تر به بار خواهد آورد.

كنار گذاشتن آن سنّتهاى غير عقلانى و ترويج ساده زيستى و بيان هدف زندگى و هدف عالى ازدواج جوانان را به سوى ازدواج دايم سوق خواهد داد.

ازدواج مؤجّل و مقام انسانى

براى كسى كه قدرت و توانايى بر ازدواج دائم ندارد. يا به جهت فقر و نبود امكانات لازم، يا به جهت موقعيّت و شرايط كارى (مانند شخص مسافر و يك ديپلمات و يا دانشجو در كشور بيگانه و ...) و به هر حال كسى كه شرايط نامناسب به او اجازه ازدواج دائم را نمى دهد، اگر از مزاياى موجود در ازدواج دائم صرف نظر كنيم لااقلّ براى تنها ارضا جنسى و لذّت شهوى (مرد وزن) چه راهى وجود دارد ؟


آيا خداوند متعال اين گروه از مردم (مرد يا زن) را به حال خودشان رها كرده كه هر روشى را خواستند برگزينند، خداى متعال (كه از هر كس به بندگانش مهربانتر است و تدبير كننده آنانست)، گروه مزبور را بلاتكليف نگذاشته. و با بيان تكليف حجّت راتمام كرده و راه انحراف را به روى آنان بسته است.

براى آنانى كه موفّق به ازدواج دائم نمى شوند، ازدواج مؤجّل (مدّت دار) پيشنهاد شده است ابو بصير گفت : راجع به ازدواج مدّت دار از امام باقر(عليه السلام)سؤال كردم، حضرت فرمودند: آيه « فَما اسْتَمْتَعْتُمْ بِه مِنْهُنَّ فآتوُهُنَّ اُجوُرَهُنِّ فَريضةً...» در مورد ازدواج مدّت دار در قرآن نازل شده است.[37]

عبدالرحمن بن أبى عبداللّه گفت : شنيدم كه ابوحنيفه از امام صادق(عليه السلام)درباره ازدواج مدّت دار سؤال مى كرد، امام(عليه السلام)در پاسخ فرمودند:... سبحان اللّه، آيا كتاب خدا را نخوانده اى !: «فَما اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فآتوهُنَّ اُجُورَهُنِّ فَريضَةً» ابوحنيفه گفت : به خدا سوگند گويا اين آيه اى است كه هرگز آن را نخوانده ام.[38]

عبدالرحمن ابن أبى ليلى گفت : از امام صادق(عليه السلام)راجع به نسخ آيه متعه سؤال كردم ؟ حضرت فرمودند : هرگز آيه نسخ نشده است...[39]

روايات و احاديث در جواز ازدواج مدّت دار و احكام و شرايط آن در كتب روايى و فقهى مورد توجّه و بحث و بررسى واقع شده و جواز اين ازدواج در نزد فقهاو علماى شيعه اماميّه اجماعى است .

خداوند متعال نه از باب حرج و نه اضطرار و نه از باب اكل ميته بل به عنوان حكم اوّلى به ازدواج مدّت دار امر فرمود، تا راه زنا و هر انحراف جنسى ديگر را به روى مردم ببندد.

يكى از حكمتهاى ازدواج مدّت دار اينست كه نيازهاى تمتّعى زن ومرد در فضائى از شرف و عزّت انسانى رفع گردد. و چنانچه خواهان فرزند باشند، فرزند مشروع صاحب پدر معيّن بدنيا آورند. و اگر بر همان لذّت جنسى اكتفا كردند. بهره دنيوى خويش را برده اند علاوه بر اين كه دين و عزّت انسانى خويش را حفظ كرده و از راه عفّت خارج نشده اند. و با خشنودى خدا ثواب اخروى نيز نصيب آنان شده است.


به هرحال پس از ازدواج دائم راهى كه از جانب خدا براى لذّات جنسى مشروع دانسته شده ازدواج مدّت دار است. و جاى اين سؤال هست كه آيا اين روش عملى، براى هرگونه جلوگيرى از انحراف جنسى كافى است ؟

پاسخ اين سؤال را از اميرمؤمنان(عليه السلام)مى گيريم كه فرمودند:

...لَولا ما سَبَقَنى بِه ابْنُ الخَطّابِ ما زَنااِلاّ شَقِىٌّ:[40]اگر (رأى) عمربن خطاب (بر حرمت متعه بر (نظر) من به جواز متعه) سبقت نگرفته بود جز شقىّ (بدبخت) كسى ديگر مرتكب زنا نمى شد.[41]استثناء(اِلاّشقىٌ)ظهور واضح دارد در اين كه انسان كه در پى حفظ عزّت و شرف انسانى خويش بوده، و به عفّت مى انديشد در صورت محروم بودن از ازدواج دائم، چشم ارضايى، لمس ارضايى و ارضاء جنسى را با ازدواج مؤجّل پاسخ مى دهد، مگر اين كه نظر استقلالى به غريزه جنسى داشته و مقام انسانى خويش را به غفلت سپرده باشد; و بخواهد با ناپاكان همرنگ شود، و خارج از جايگاه والاى انسانى خود به خواهش نفس برسد و اين جز شقاوت و بدبختى چيز ديگرى نيست.

قانون ازدواج مؤجّل رحمتى از جانب خداست و ترديدى نيست در اين كه افرادى كه داخل در رحمت خدا شوند، خداوند آنان را از انحراف باز مى دارد امام صادق(عليه السلام)پس از قرائت آيه«مايَفْتَحِ اللّهُ لِلناسِ مِنْ رَحْمَة فَلامُمْسِكَ لها...»[42]فرمود: وَالْمُتْعَةُ مِنْ ذلِكَ،[43]ازدواج مؤجّل از همين رحمتى است كه از جانب خدا به روى مردم گشوده شده است .

ازدواج مؤجّل و مردم

مردم در ارتباط با غريزه جنسى و خواهش نفس به چند گروه تقسيم مى شوند:


گروهى كه در پرتو ايمان، تقوا، عمل صالح، تربيت درست دينى و شناخت واقعيّت، از عزّت و شخصيت انسانى خاص برخوردار گشته اند. و خواسته هاى انسانى بر خواهشهاى نفسانى ايشان حاكم گشته به نحوى كه در هر صحنه وسوسه انگيزى قرار گيرند با كرامت از كنار آن مى گذرند «...و اِذا مَرّوُا بالْلَغْوِ مَرّوُا كِرَاماً».[44]

اين گروه جز عفاف و حيارا پذيرا نمى شوند و حركتى عملى جز در دايره عقل و شرع ندارند. شأن فعلى انسانى اينان را از هرگونه پليدى و انحراف جنسى و شهوى باز مى دارد. و ازدواج دائم را در هر شرايطى به عنوان سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)پاس مى دارند و در صورت ضرورت شديد از باب اضطرار و حرج، زناشويى مؤجّل را پذيرا مى شوند، آن هم با توجّه به تمام احكام و ضوابط شرعى و اخلاقى آن. جامعه از اين گروه نگرانى ندارد بل آنان را به عنوان پاسداران عفاف و عزّت بايد عزيز بشمارد.

گروه ديگر افرادى هستند كه تا در جوّ سالم و مساعد مذهبى قرار گرفته اند و با انسانهايى چون گروه اوّل و يا پائين تر همنشين هستند، به جهت وجود جوّ حاكم و وجود نداشتن عوامل تحريك خواهش جنسى قادر به حفظ خويش از انحراف جنسى هستند و راه عفاف و حيا را پيش مى گيرند ولى به محض اين كه شرايط تغيير كند و همنشينى با افراد ناباب صورت گيرد و عوامل محرّك خواهش جنسى هم وجود داشته باشد; به جهت ضعف تربيتى، ايمانى و شخصيّتى، خود را مى بازند و به رنگ شرايط جديد در مى آيند و تدريجاً به انحراف جنسى و فساد اخلاقى كشيده مى شوند. چه بسيار جوانانى كه در محيط محدود مذهبى برخوردار از عقيده صحيح، پاك و عفيف هستند. ولى به محض ورود به محيطهاى فساد و نادرست و روبرو شدن با فرهنگ جاهلى، خود باختگى شخصيّتى پيدا كرده و به رفتارهاى ناهنجار گرفتار مى شوند. اين گروه هستند كه اگر به آنان توجّه فرهنگى نشود و جامعه و فرهنگ، راه صحيح ارضاء غريزه جنسى رابه روى آنان نگشايد، به راههاى نامشروع (چشم ارضايى، و ارضاء خارج از دايره عفاف) كشيده مى شوند. و جامعه را آلوده به خواهشهاى نفسانى خويش مى كنند.


فراهم آوردن امكانات ازدواج دائم براى اينان در مرحله اوّل و در صورت نبود آن، وجود امكانات ازدواج مؤجّل و مدّت دار بهترين راه براى حفظ شخصيّت ايمانى و مذهبى آنان است. هر چند بايد در پرتو تعليم و تربيت صحيح به معرفت عالى دينى وانسانى برسند كه از جهات ديگر بتوانند در شرايط نامساعد فرهنگى ايمان خويش را نگهدارند .

و گروهى ديگر از مردم هستند كه حدّ ومرز انسانى و دينى هيچ معنا و مفهومى برايشان ندارد . ميل به هر انحرافى در آنان قوى است. ساختار فكرى و فرهنگى آنان به گونه اى است كه هر امر مذهبى، مقدّس و وابسته به مذهب را به مسخره مى گيرند. اينان اگر هم امكانات لازم را براى ازدواج دائم داشته باشند، آزادى جنسى را ترجيح مى دهند، و اگر هم امكانات نداشته باشند، حاضر نيستند در محدوده ازدواج مؤجّل به خواهش نفس پاسخ گويند. هرج و مرج جنسى را پذيرا هستند. در چشم چرانى، در پى نواميس ديگران افتادن، خود ارضايى و... بى پروااند.

بزرگترين مشكل جامعه ومردم، اين گروه هستند، كه اميرمؤمنان(عليه السلام)به آنان نام «هَمَجٌ رَعاعٌ»[45]داده است (چون) مگسان كوچك وناتوانند (نادان ونفهم، كه به انواع زشتيها آلوده اند) كه هر آوازه كننده اى (به هر راهى) را پيروند و با هر بادى مى روند.(درست را از نادرست تميز نداده و به دين خدا پايدار نيستند و به هرراه كه پيش ميآيد مى روند) از نور دانش روشنى نطلبيده اند (در تاريكى نادانى مانده اند) و به پايه استوارى (عقايد درست و فرهنگ جامع انسانى) پناه نبرده اند»[46](باورهاى حقّه، آنها را فرا نگرفته و دنباله رو و پيرو گمراهان و گمراه كنندگان شده اند).

گروه سوّم، توانايى منحرف كردن گروه اوّل را ندارند لكن اگر آزاد و رها باشند گروه دوّم را كه داراى پايه مذهبى سست و شخصيتى نسبى هستند; به جانب خود فرا مى خوانند، تابراى رسيدن به مطلوب انحرافى خويش مزاحم كمتر داشته باشند.


اين گروه بايد به وسيله حاكمان دينى آزمايش شوند، اگر اشاعه فرهنگ حق در ميان آنان، تذكّر و تعليم و تربيت درست و... سبب تنبّه و بيدارى ايشان مى شود به اين روش ادامه دهند، تا آنجا كه در جامعه اثرى از اين گروه نباشد و يا در اقليّت قرار گيرند تا اين كه نظارت و كنترل آنان آسانتر صورت گيرد و در صورتى كه روش بالا به هيچ نحوى مؤثّر واقع نشود. با نظر حاكم شرع وسايل و عواملى كه بر فسادشان مى افزايد و مغرور و گستاخشان كرده، گرفته شود. و حدود الهى برآنان جارى گردد. زيرا برخى از ارتكاب فحشاء وفساد باز نمى ايستند مگر اين كه نقصى در اموال ،مقام، اعتبار اجتماعى ايشان به وجود آيد و يا آنگاه كه ضربات شلاّق بر بدنشان فرودآيد و آزار جسمانى ببينند.

گروه اوّل به جهت داشتن شخصيّت ثابت تحت تأثير شايعات قرار نمى گيرند و قضاوتشان براساس عقل و دين است. نظامهاى فاسد قادر نيستند رأى و عقيده آنان را از طريق ترفندهاى فرهنگى و... عوض كنند; زيرا مى دانند كه آنچه شرع مقدّس بيان كرده، بر ملاك مصلحت فرد و اجتماع بوده است. و به همين جهت شايعات زشت و نامطلوب مربوط به ازدواج مؤجّل در آنان اثر منفى نگذاشته، و در ديدشان عملى زيبا و مورد رضايت خدا است و به وسيله آن، عفّت و عزّت انسانى حفظ مى گردد، و آگاهند كه با رسم شدن چنين روشى جز فرد شقى، انحراف جنسى پيدا نمى كند. و آگاهند كه دشمنِ شرف و عفّت، راه صحيح و مشروع را مى گيرد تا باطل راجايگزين كند. چنان كه در دنياى امروز، معمول حكّام جور و ستمگر است. امّا گروه دوّم شايعه را زود مى پذيرند. به همين جهت مُنْكر با تبليغات در نظرشان معروف گشته و معروف با شايعات منفى در نظر شان منكر جلوه مى كند. و در جامعه ما اكثر كسانى كه ازدواج مؤجّل را رد كرده و احياناً آن را در رديف زنا قرار مى دهند، اين گروه هستند و چه بسا تنفّرى كه از ازدواج منقطع دارند از زنا و روشهاى نامشروع ارضاء غريزه جنسى ندارند.

تبليغ درست و جايگزينى فرهنگ انسانى به جاى فرهنگ جاهلى باعث مى شود كه بتدريج به شايعات منفى دشمن پى ببرند و به راه حق باز گردند . و ازدواج مؤجّل رابه عنوان قانون الهى (كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)و ائمّه معصومين(عليهم السلام)حلال شمرده اند) بپذيرند.

بر نظام جمهورى اسلامى است كه علاوه بر ايجاد زمينه هاى مساعد براى ازدواج دائم جوان ها، اين سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)را با سازماندهى مطلوب عقل و شرع زنده كند، تا جلوى اقسام انحرافهاى جنسى در جامعه گرفته شود.[47]


فهرست

پيشگفتار          

نگاه ابزارى به غريزه جنسى          

غريزه جنسى و مرتبه انسانى 1    

غريزه جنسى و مرتبه انسانى 2    

غريزه جنسى و شخصيّت انسانى  

غريزه جنسى و فرهنگ    

غريزه جنسى و جامعه و دولت       

اهميّت ازدواج دائم           

ازدواج مؤجّل و مقام انسانى          

ازدواج مؤجّل و مردم         



[1] ـ شرح غرر، ج 2، ص 38، شماره 1748.

[2] ـ شرح غرر، ج 2، ص 199، شماره 2366 .

[3] ـ كنزل العمّال، ج 3، ص 372، شماره 7000 .

[4] ـ نساء ، آيه 3 .

[5] ـ العفّة رأس كلِّ خير، شرح غرر، ج 1، ص 306، شماره 1168 .

[6] ـ جمله اى مناجات الخائفين است كه در مفاتيح الجنان محدّث قمى نقل شده است .

[7] ـ مستدرك الوسائل ابواب نكاح، باب 2، روايت 1 .

[8] ـ شرح غرر، ج 1، ص 380، ش 1458 .

[9] ـ شرح غرر، ج 5 ، ص 88 ، شماره 7920 .

[10] ـ شرح غرر، ج 1، ص 123، ش 449 .

[11] ـ شرح غرر ، ج5 ، ص 88، شماره 7920 .

[12] ـ شرح غرر، ج4 ، ص 249،شماره5985 .

[13] ـ شرح غرر، ج4 ، ص 277، شماره 6065 .

[14] ـ شرح غرر، ج4، ص 257 ، شماره 6020 .

[15] ـ شرح غرر، ج 2 ، ص 563 ، تا شماره 3579 .

[16] ـ شرح غرر، ج 1 ، ص 313، شماره 1194 .

[17] ـ النّازعات، آيات 40 و 41 .

[18] ـ همانا تو آقا، مولا و معتمد و اميد منى و تونهايت مطلوب و آرزويم در دنيا و آخرتى... دُعاى صباح از حضرت اميرالمؤمنين((عليه السلام)).

[19] ـ معبودم، اين مهارهاى نفس من است كه با پاى بند مشيّت و خواسته تو بسته ام. و اين بارهاى سنگين گناهان من است كه در برابر گذشت و رحمت تو دور كردم و فرو گذاردم. و اين هوسهاى گمراه كننده من است كه به آستان لطف و مهر تو سپردم، بار خدايا اين بامدادم را مقرّردار كه در پرتو هدايت و با سلامتى در دين و دنيا بر من نازل آيد...

[20] ـ شرح غرر، ج 5، ص 411، شماره 8972 .

[21] ـ نهج البلاغه، فيض الاسلام ، آخر خطبه 192، ص 650 .

[22] ـ سوره يوسف ، آيه 34.

[23] ـ الرّكون الى الدّنيا مع ماتُعاينُ مِنْها جَهْلٌ . نهج البلاغه فيض الاسلام، حكمت شماره 376 .

[24] ـ بحار، ج 60، ص 229، روايت 5 ، طبع ايران .

[25] ـ سوره احزاب ، آيه 33 .

[26] ـ شرح غرر، ج 2 ، ص 425، ش 3133 .

[27] ـ ازدواج در اسلام، (على مشكينى )، صص 80 - 79 .

[28] ـ سوره زمر، آيات 59 ـ 55 .

[29] ـ و الذين يكنزون ... يوم يحمى...

[30] ـ وسائل الشيعه، ابواب مقدمات نكاح، باب 1، حديث 1 .

[31] ـ سوره انفال، آيه 75 .

[32] ـ سوره نساء، آيه 3 .

[33] ـ مستدرك الوسائل، ابواب مقدمات نكاح ، باب 2، روايت 5 .

[34] و[35]- كتاب النكاح، أبواب مقدّمات النكاح و آدابه، باب 1، روايت 4.

[36] ـ همان، باب 1، روايت 11 .

[37] ـ وسائل الشيعه ، أبواب المتعه ، باب 1، روايت 1 .

[38] ـ وسائل الشيعه، أبواب المتعه ، باب 1 ، روايت 6 .

[39] ـ وسائل الشيعه، ابواب المتعه، باب 1، روايت 24 .

[40] ـ وسائل الشيعه،ابواب المتعه، باب 1، روايت 2 و 20 و 25 و مسنداحمدبن حنبل، ج 6، ص 405 .

[41] ـ و در حديث شريف به جاى «شقّى» «شفى» هم نقل شده كه به معناى قليل است يعنى زنا نمى كرد جز كمى از مردم .

[42] ـ سوره فاطر ، آيه 2 : رحمتى كه خدا بر مردم بگشايد ، كس نتواند كه بازش دارد .

[43] ـ وسائل الشيعه ، ابواب المتعة ، باب 1، روايت 18 .

[44] ـ سوره فرقان، آيه 72 .

[45] ـ نهج البلاغه فيض الاسلام، حكمت 139 .

[46] ـ نهج البلاغه فيض الاسلام، حكمت 139. الناس ثلاثه:... و همج رعاع، اتباع كل ناعق يَميلُونَ مع كل ريح لم يستضيئوا بنورالعلم و لم يلجأوا الى ركن وثيق.

[47] ـ براى آگاهى تفصيلى از موارد استحباب و كراهت و نيز احكام متعه به كتب فقهى، رساله هاى علميّه، مراجع تقليد مراجعه شود . و اشخاصى كه مجتهد نيستند به طور حتم بايد به مرجع تقليد خود مراجعه كنند.

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی