پزشك حاذق گاهى تغذيه را محصور در ويتامينهاى خاص، قرار مى دهد، و نتيجه اين محدوديّت سلامت جسم است. پليس، عابر پياده را هدايت مى كند كه از جاهاى خط كشيده شده خيابان عبور كنند و متوجّه سبز و قرمز شدن چراغها باشند، اين محدوديّت براى حفظ جان افراد بوده و مورد قبول همگان است و... بنابراين حصر به نحو مطلق بد نيست، حصرى كه داراى منفعت باشد، مطلوب است، و اگر باعث محروميّت گردد بدون هيچ گونه نفع مادّى و معنوى، زشت است. بنابراين محدودبودن عقده روانى را به وجود نمى آورد، چنان كه محروميّت ناشى از چنين محصور بودنى سبب عقده و بيمارى روانى نمى شود . زيرا انسان عاقل به آن خشنود است.
نتيجه اين كه اگر همانطور كه عقل و دين مى گويد نظر ما به غريزه جنسى، نظرى ابزارى و وسيله اى باشد و براساس اعتقاد به شرافت انسانى با آن ارتباط داشته باشيم; هر چند غريزه، محصور در خواسته هاى انسانى و دستورات شرع و پيام عقل قرار مى گيرد، لكن اين حصر و محدوديّت همراه با خشنودى و رضايت نفس مى باشد بدان جهت كه ابزارى براى پيدايش كمال انسانى بوده و شخص از آن بهره انسانى گرفته و از ديدگاه عالى عقلانى به آن مى نگرد و رابطه اى الهى با آن دارد . دراين نگاه شخص به جايى مى رسد كه محروميّت از لذّات جنسى را ارزش مى بيند و چشم پوشى از هر گونه لذّت نفسانى خارج از دايره احكام الهى را عين لذّت انسانى مى نگرد.
اگر لذّتِ ترك لذّت بدانى *** دگر لذّتِ نفس لذّت نخوانى
او خويشتن خويش را مصداق اين آيه مى بيند كه: فاَمّا مَنْ خافَ مقام ربّه و نهى النفس عن الهوى فَاِنَّ الجنّةَ هى المأوى[17].و آن كس كه از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوى باز دارد . به طور قطع بهشت جايگاه اوست .