- اخلاق اسلامى
- 1
- 2
- 3
- 4
- 5
- 6
- 7
- 8
- 9
- 10
- 11
- 12
- 13
- 14
- 15
- 16
- 17
- 18
- 19
- 20
- 21
- 22
- 23
- 24
- 25
- 26
- 27
- 28
- 29
- 30
- 31
- 32
- 33
- 34
- 35
- 36
- 37
- 38
- 39
- 40
- 41
- 42
- 43
- 44
- 45
- 46
- 47
- 48
- 49
- 50
- 51
- 52
- 53
- 54
- 55
- 56
- 57
- 58
- 59
- 60
- 61
- 62
- 63
- 64
- 65
- 66
- 67
- 68
- 69
- 70
- 71
- 72
- 73
- 74
- 75
- 76
- 77
- 78
- 79
- 80
- 81
- 82
- 83
- 84
- 85
- 86
- 87
- 88
- 89
- 90
- 91
- 92
- 93
- 94
- 95
- 96
- 97
- 98
- 99
- 100
- 101
- 102
- 103
- 104
- 105
- 106
- 107
- 108
- 109
- 110
- 111
- 112
- 113
- 114
- 115
- 116
- 117
- 118
- 119
- 120
- 121
- 122
- 123
- 124
- 125
- 126
- 127
- 128
- 129
- 130
- 131
- 132
- 133
- 134
- 135
- 136
- 137
- 138
- 139
- 140
- 141
- 142
- 143
- 144
- 145
- 146
- 147
- 148
- 149
- 150
- 151
- 152
- 153
- 154
- 155
- 156
- 157
- 158
- 159
- 160
- 161
- 162
- 163
- 164
- 165
- 166
- 167
- 168
- 169
- 170
- 171
- 172
- 173
- 174
- 175
- 176
- 177
- 178
- 179
- 180
- 181
- 182
- 183
- 184
- 185
- 186
- 187
- 188
- 189
- 190
- 191
- 192
- همه صفحات
جامعه اى كه در برابر متجاوزين فرهنگى، سياسى، اقتصادى و ارضى و... سكوت اختيار مى كند و در حقيقت لباس ذلّت بر فرهنگ، سياست، اقتصاد و سرزمين و... خويش پوشانده است. و خود را براى انواع ذلّتهاى شهوى و مادّى آماده كرده است. جهاد اين لباس ذلّت و خوارى را مى درد و فجر عزّت را به روى مردم مى گشايد. و به بيان بلند اميرالمؤمنين(عليه السلام)جهاد عزّت براى اسلام است. وِالْجِهادُ عِزّاً لِلاِْسْلامِ[251] و جهاد با نفس أمّـاره، مطلبى است كه ما را از طاعت شيطان و افتادن در بديها خارج ساخته و به طاعت اللّه درمى آورد. و اين جهاد برتر از جهاد با دشمنان است زيرا كه تحقق آن جهاد در شعاع جهاد با نفس امكان پذير مى شود، و اِلاّ ملّتى كه تن به ذلّت هوى و هوس نفس داده هرگز به جهاد با طاغوت تن نخواهد داد. و چون هواى نفس ، دشمن داخلى است جهاد با آن به مراتب مشكل تر و لازم تر است و چون هميشه و تا آخر با انسان هست جهاد با آن هميشگى است.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمود: ما مِنْ جِهاد أفْضَل مِنْ جِهادِ النفسِ[252] جهادى افضل و برتر از جهاد با نفس نيست.
عزّت اعتبارى
عزّت اعتبارى امرى اضافى است كه واقعيتى ندارد لكن مردم و جامعه آن را براى شخص عزّت اعتبار مى كنند; و چنانچه شرايط تغيير كند، ممكن است همان امر اضافى را ذلّت اعتبار كنند. مانند عزّتى كه مردم براى افراد ثروتمند، رئيس و وابستگان به آنها اعتبار مى كنند. چنانكه براى افراد فقير و نادار و يا ساقط شده از مقام رياست ذلّت را اعتبار مى كنند. اين چنين عزّتى ما به ازائى در خارج و در افراد ندارد و به اعتبار افراد ظاهر بين وابسته است. ممكن است مردم بر طبق شرايطى عكس مسأله فوق را اعتبار كنند. فقر را عزّت و ثروت را ذلّت، وابسته به فلان مقام رياست را ذلّت و دورى از او را عزّت لحاظ كنند. مانند جامعه انقلابى امروز كه عزّت را در نفى وابستگى به رژيم طاغوت مى داند و ذلّت را در وابستگى به آنها. برعكس جامعه ديروز كه عزّت براى طاغوت و وابستگان به آنهابود و عزّت افراد ديگر به اندازه علاقه آنها به شخص شاه بستگى داشت.