اهل بيت (عليهم السلام) صاحب امتيازند

دوره دوازدهم؛ شماره هشت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نام: اهل بيت (عليهم السلام) صاحب امتيازند

نويسنده: هيأت تحريريه مؤسسه در راه حق

ناشر: مؤسسه در راه حق قم ـ تلفن 2ـ7743221

تيراژ: 10000 جلد

قطع: جیبی

ــــــــــــــــــــــــــــــ

از آنچه گذشت دانستيم كه انسان به مقام عبوديت و شناخت صحيح معارف الهى نمى رسد جز در پرتو رهبرى انسانى كه به آن مقام راه يافته ومنبع مطمئن در حقايق ومسائل نظرى وعملى باشد وآن انسان، رسول خدا، حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) وبعد از او اهل بيت(عليهم السلام) مى باشند. اهل بيت(عليهم السلام) چون رسولان الهى و انبياى عظام دارى سه مشخصه كامل هستند كه به واسطه آنها در ميان امت اسلام مى درخشند و صاحب امتياز در ميان انسانها هستند:

1- عصمت       2- مكارم اخلاق       3- اعجاز

اگرچه مفهوم عصمت، در بردارنده مكارم اخلاق نيز هست، چون لازمه عصمت، وجود مكارم اخلاق است; ولى به لحاظ اهميت آن، به طور جداگانه به بيان آن مى پردازيم.

 عصمت

مفهوم «عصمت» در نظر ابتدايى اينست كه شخص داراى اين صفت، از اشتباه و خطاى در علم و عمل پاك و مبرا باشد. و بانظر دقيقتر، عصمت، عبارت از وجود قوه اى است كه وقتى به ظهور فعلى برسد و به صورت صفت، ثابت (ملكه) در آيد، شخص را از افتادن در اشتباه و خطا و ارتكاب گناه -هر چند صغيره- باز مى دارد. فرد يا افرادى كه رسالت الهى ـ به اذن خدا ـ بر عهده آنها گذاشته مى شود، زمانى سخن و عمل و سكوت آنها براى انسانها حجت و دليل است كه هيچ گونه احتمال خطا و اشتباه در آنها داده نشود تا منابع مطمئن و قابل اعتمادى براى شناخت تكاليف شرعى و معارف حقه الهى باشند و انسانها با خاطرى آسوده و بدون شك و ترديد در پيام خداوند، به انجام وظايف شرعى بپردازند و راه كمال و رشد را طى كرده و به مقام بلند انسانى ـ كه در نزد خدا مقرر شده ـ برسند.

بنابراين، بر اساس دو برهان «عبوديت» و «معرفت» ـ كه قبلاً مطرح شد ـ انسان به طور فطرى براى انجام تكاليف الهى و بندگى خدا و كسب معرفت در معارف دينى در جستجوى منبعى مطمئن است. پس، همان برهانى كه ما را دعوت به رهبرى عالم و عادل از تمام جهات مى كند وجود صفت عصمت را براى او به اثبات مى رساند. و از آن جا كه عصمت، امرى باطنى است و مردم هيچ راهى به سوى او از طريق آراى عمومى و شورا ندارند، تنها راه شناخت امام معصوم، نصّ صريح است. اين جاست كه امام سجاد(عليه السلام) مى فرمايد: «امام از خاندان ماداراى عصمت است، وعصمت امرى ظاهرى درخلقت افرادنيست تابه آن شناخته شوند.به همين جهت، امرى منصوص مى باشد (خدابه وسيله رسولش بايد آنها را معرّفى نمايد).» سؤال شد:اى پسر رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، معنى «معصوم» چيست؟ فرمود: «معصوم، همان كسى است كه با ملازمت و چنگ زدن به ريسمان خدا، خود را از بديها وخطاها نگه مى دارد. وريسمان خدا قرآن است. اين دو، تاقيامت از هم جدانمى شوند. امام به قرآن هدايت مى كند وقرآن به امام هدايت مى كند واين است گفته خداى عزّ و جل: «براستى، اين قرآن به مستقيم ترين راه هدايت مى كند1

رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «اى على! تو وصى من هستى; جنگ با تو، جنگ با من و صلح با تو، صلح با من است. وتو امام و پدر يازده امام هستى. همان كسانى كه پاك و معصومند...2»

ابن عباس گفت:از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) شنيدم كه فرمود: «من وعلى، حسن وحسين ونه نفراز فرزندان حسين(عليهم السلام) پاك و معصوم هستيم3

از سلمان ـ رضى اللّه عنهـ نقل است كه: پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) دست مبارك را بر كتف امام حسين (عليه السلام) گذاشتند و فرمودند: «براستى او امام و فرزند امام است، ائمه از صلب او نه نفرند. آنان افرادى نيك، امين و معصوم مى باشند و نهمين فرد، قائم ايشان است4

زيد بن ثابت گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «براستى از صلب حسين (عليه السلام) امامانى نيكوكار، امين و معصوم بيرون مى آيند; امامانى كه كارگزاران به عدل هستند5

عمران بن حصين گفت: از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) شنيدم كه به على(عليه السلام)فرمود: «تو وارث علم من و امام و خليفه بعد از من هستى; به مردم ياد مى دهى چيزى را كه نمى دانند. و تو پدر دو فرزند من و شوهر دخترم هستى و عترت پاك و امامان معصوم از ذريه و فرزندان تو هستند6

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «كسى كه خوشحال و مسرور مى گردد كه به شاخه يا قوت سرخ نظر نمايد (شاخه اى كه خداوند عزوجل با دست خود آن را غرس كرده و نشانده است) و به آن تمسّك بجويد، پس بايد على(عليه السلام) و امامان از فرزندان او را به ولايت و سرپرستى بگيرد. پس، براستى اينها مختار و برگزيده خداى عزوجل هستند و اينها معصوم از هر گناه و خطا مى باشند7

از جمله فضايل اهل بيت(عليهم السلام) اين بود كه خداوند، اطاعت آنها را بر مردم واجب كرده است. و امر به طاعت آنها براى اين است كه آنها معصومند و مردم با پيروى از آنها در انديشه و عمل از خطا و گمراهى حفظ مى شوند و به مقام انسانى نايل مى گردند.

سليم بن قيس گفت: از اميرالمؤمنين(عليه السلام) شنيدم كه فرمود: «طاعت صرفاً براى خداى عزوجل و براى رسولش و اولياى امر است. و علت اطاعت از اولى الامر اينست كه اينها معصوم و پاكند و امر به معصيت و گناه نمى كنند8

 مكارم اخلاق

فضايل و صفات كماليه در انسان وابسته به كمال و رشد وجودى اوست. هر روحى ظرف صفات و كمال و اخلاق بلند انسانى نيست. تا ظرف وجودى انسان توسعه نيابد و رشد و كمال در حقيقت وجودى او حاصل نشود، فضايل انسانى در روح جايگزين نمى شوند. كمالات روحى و صفات الهى در نفس فرد يا افراد، دليل و شاهد بر كمال وجودى و روحى آنهاست.

با توجه به مطالب فوق، مى توان يك قاعده كلى را كشف كرد و آن اين كه: صفات مثبت دليل بر رشد و تكامل مثبت و صفات منفى دليل بر انحطاط و تنزل وجودى يك موجود است. صفات عالى موجود در يك انسان اثرى از رشد وجودى و انسانى اوست; آنچنانكه صفات رذيله دليل و اثر انحطاط و تنزّل وجودى او مى باشد.

تفاوت رسولان، پيامبران و امامان معصوم با ديگر مردم در همين مطلب است. آنها از فضايل عالى اخلاقى برخوردارند و اين دليل رشد و كمال حقيقى و وجودى آنهاست. (با توجه به حفظ مراتب). امّا در مردم احتمال وجود رذيله در كنار فضيلت وجود دارد. برخى در اوج فضيلت، گروهى در نهايت رذالت و بعضى نيمى از رذيلت و نيمى از فضيلت را دارند. و عده اى هستند كه جنبه رذيلت در آنها بر جنبه فضيلت برترى دارد و در بعضى ديگر به عكس است.

مكارم اخلاق، عبارت از صفات عالى اخلاقى است كه بيانگر رشد و كمال وجودى انسان است و هر قدر آن مكارم عالى تر و شديدتر باشند، كشف از كمال وجودى بيشتر مى كنند. و مكارم اخلاق مرتبه عالى اسلام است. بنابراين، در زبان پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)مكارم اخلاق، خاص انبيا و رسولان و آنانى قرار داده شده كه پيروان صديق و واقعى آنها هستند.

باتوجه به احاديثى كه درفضايل اهل بيت(عليهم السلام) بيان داشتيم، جاى هيچ شبهه اى باقى نمى ماند كه اين بزرگواران از مكارم اخلاق و اخلاقى الهى و انسانى در حد اعلا برخوردارند.

عالى ترين فضيلت در يك فرد اينست كه در هرحال متوجه حفظ دينش باشد، زيراحفظ دين وديندارى پايه واساس تمام فضايل و مكارم اخلاق است. واين از صفات بارز اهل بيت(عليهم السلام) بوده است. بنگريد:

حضرت على(عليه السلام) فرمود: «با رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) راه مى رفتيم، به باغى رسيديم. و مرا آزاد گذاشت و شروع به گريه كرد. از علت گريه آن حضرت(صلى الله عليه وآله وسلم) سؤال كردم و گفتم: يا رسول اللّه! چرا گريه مى كنيد؟ فرمود: «به سبب كينه هايى كه در قلبهاى گروهى هست اشك مى ريزم; آنها اين كينه ها را براى تو آشكار نمى كنند، مگر بعد از من.» گفتم: آيا ظهور اين كينه ها در هنگام سلامتى دين من است؟ (دين من در اين هنگام سالم و محفوظ است؟) فرمود: «آرى. ظهور كينه ها در هنگام سلامتى دين توست9

امام رضا(عليه السلام) فرمود: «رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) پس از آن كه فضيلت ماه رمضان را بيان فرمود، گريه كرد; حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد: عرض كردم: يا رسول اللّه، چه چيز شما را گرياند؟ فرمود: يا على، گريه مى كنم به آنچه در اين ماه به تو مى رسد. گويا من تو را مى بينم در حالى كه براى پروردگارت نماز مى گذارى; و بدبخت ترين اولين و آخرين، برادر و رفيق پى كننده ناقه صالح برانگيخته شده و ضربتى برسرت مى زند كه محاسنت از آن ضربت رنگين مى شود. اميرالمؤمنين(عليه السلام)فرمود: آيا اين عمل در حال سلامتى دين من است؟ آن حضرت (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: در حال سلامتى دين توست10

و از جمله مكارم اخلاق، خداى را عظيم شمردن و هر چيزى را در مقابل او كوچك ديدن است; بخصوص دنيا كه حب استقلالى آن ريشه هر فساد و نفاقى است.

ضراربن ضمير، ضبايى مى گويد: سوگند به خدا، گواهى مى دهم كه على(عليه السلام) را در برخى موقفهايش ديدم در حالى كه شب پرده هاى تاريك خود را بر او انداخته و او در محرابش ايستاده بود... محاسنش را به دست گرفته و مانند مارگزيده به خود مى پيچيد و همچون افراد اندوهگين گريه مى كرد و مى فرمود:

«اى دنيا! از من دور شو، آيا خودت را بر من عرضه مى كنى و مى نمايى و به سوى من شوق مىورزى و مرا خواهانى. نزديك مباد هنگام (فريب تو)، و چه دور است اين آرزو و طمع تو (درباره من)، غير مرا مغرور ساز و فريب ده، مرا به تو احتياجى نيست. براستى تو را سه طلاقه كرده ام كه ديگر براى من رجوعى در آن نيست. پس زندگانى تو كوتاه و بزرگى و اهميت تو اندك; و آرزوى تو پست و ناچيز است. آه! از كمى توشه (اطاعت و عبادت) و طولانى بودن راه و دورى سفر (آخرت) و بزرگى مكان فرود (سختى فرودگاه قبر و برزخ و قيامت) و خشونت و ناراحتى خوابگاه (قبر)11

زهد ازجمله صفات عالى اخلاقى است. نفسى كه به آن زينت يافته، آلوده به ماديات نمى شود. وخداوند متعال،اميرالمؤمنين(عليه السلام) را به اين صفت مزيّن فرموده بود.

عماربن ياسر گفت: از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) شنيدم كه فرمود: «يا على! براستى خداى متعال تو را به زينتى زينت داده كه نزد او از دنيا و آنچه در آن است، دوستدارتر است. و آن زينت، زهد تو در دنيا و محبت تو نسبت به فقرا مى باشد12

امام صادق (عليه السلام) راجع به اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى فرمايد: «نشستن ايشان چون نشستن يك عبد بود، به تواضع يك عبد غذا مى خورد، مردم را به نان گندم و گوشت اطعام مى كرد و وقتى به خانه بر مى گشت نان جو با زيتون سركه مصرف مى كرد... عمل او عمل مردى بود كه گويا به بهشت و جهنم نظر مى كند. هزار بنده را از مالش آزاد كرد; مالى كه (در كسب آن) دو دستش خشن شده و از دو جبينش عرق مى ريخت و از عملش قرب خدا و خشنودى او را طالب بود.»

و امام زين العابدين(عليه السلام)به گونه اى عمل كرد كه هيچ كس بعد از او همچون آن حضرت نبود. روزى فرزند گرامى اش امام باقر(عليه السلام) بر پدرش امام سجاد(عليه السلام)وارد شد، ديد از بى خوابى و گرسنگى چهره پدر زرد شده و دو چشمشان از اشك تهى شده و پيشانى آن حضرت از زيادى سجود مانند زانوى شتر پينه بسته، بينى ايشان شكاف برداشته و از طول قيام در نماز، دو ساق و دو پايش ورم كرده است.

امام باقر(عليه السلام) مى فرمايد: «هنگامى كه پدرم رابااين حالت مى ديدم بدون اختياراشكم به جهت ترحم براو سرازير مى شد. دراين هنگام اوبه فكر فرومى رفت وبعد ازلحظاتى متوجه ورود من مى شد سپس مى فرمود: فرزندم! بعضى از آن ورقها را كه عبادت جدم اميرالمؤمنين(عليه السلام) در آن ذكر شده، بياور. من آن صحف را به ايشان مى دادم. پس مقداركمى ازآن رامى خواندند و سپس به جهت بيقرارى كه به ايشان دست مى داد رهاكرده، مى فرمودند: چه كسى طاقت وتحمل عبادت اميرالمؤمنين (عليه السلام)را دارد؟»

ونيز امام صادق(عليه السلام) فرمود: «هنگامى كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) به بيت المال وارد مى شدند، مستحقين را گرد آورده، موجودى بيت المال را به دست گرفته و مى فرمود: اى طلا ونقره! غير مرا فريب دهيد; غير مرا فريب دهيد. پس خارج نمى شد تااين كه تمام آن را تقسيم مى كرد و هرصاحب حقى را به حقش مى رساند. سپس امر مى فرمود تا در آن بيت المال آب بپاشند و آن را جاروب كنند. آن گاه در آن جا دو ركعت نماز بجا مى آورد و مى فرمود: اى دنيا! آيا خودت را به من عرضه مى دارى؟ و آيا به جانب من آرزو و شوق مىورزى؟ براستى كه تو را سه طلاقه كرده ام كه هرگز براى من رجوعى در آن نيست!13»

دنيا در نظر اميرالمؤمنين(عليه السلام) كه نمونه بارز زهد و مكارم اخلاق در ميان اهل بيت و امامان معصوم(عليهم السلام) است، كوچكتر از آن بود كه به خاطر آن حتى كوچكترين ستمى را در نازلترين مرتبه مرتكب شوند. چنانكه فرمود:

«به خدا سوگند، اگر شب را بر روى خار سعدان به حالت بيدار به صبح رسانم، و دست و پايم را با زنجير بسته و بكشند، براى من دوستدارتر است از اين كه خدا و رسولش را در روز قيامت در حالتى ملاقات كنم كه به برخى از بندگان خدا ستم كرده و غاصب چيزى از مال دنيا باشم. به خدا سوگند، اگر هفت اقليم زمين را با آنچه در زير افلاك آن است به من بدهند كه خدا را در حق مورچه اى نافرمانى كرده و پوست جوى را از آن مور بربايم، چنين كارى نمى كنم. براستى دنياى شما در نزد من خوارتر از يك برگى است كه در دهان ملخى باشد كه آن را به دندان گرفته و مى خورد. على را با نعمتهايى كه فانى مى شود و لذتى كه باقى نمى ماند چه كار؟ پناه بر خدا از خواب و سستى عقل و زشتى لغزش، و تنها از او يارى مى جوييم14

امام باقر(عليه السلام) فرمود: «على(عليه السلام) وقتى نماز صبح را به جا مى آورد، تا طلوع خورشيد مشغول تعقيب نماز بود. وقتى خورشيد طلوع مى كرد فقرا و مساكين و غير اينها از مردم نزد او اجتماع مى كردند و به آنها فقه و قرآن مى آموخت15

يكى از راههاى شناخت امام معصوم(عليه السلام) وجود مكارم اخلاق است. و اهل بيت (عليهم السلام)در انديشه و عمل داراى مكارم اخلاق (صفات عالى انسانى) بوده اند. حارث بـن مغيره نضـرى گفت: به امـام صادق(عليه السلام) عرض كردم: صاحب اين امر (ولايت) به چه چيز شناخته مى شود؟ فرمود: به داشتن سكينه، وقار، علم و وصيت (به نص از جانب رسول اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) و امام قبل)16»

اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمود: «... صاحبان امر را از راه معروف، عدل و احسان بشناسيد17

مكارم اخلاق داراى دو رويه است: يك رويه آن وجود صفات عالى انسانى، و رويه ديگر آن ترك معاصى و گناهان است. بنابراين، عصمت كه ريشه مكارم اخلاق از تمام جهات است، از همين دو رويه تشكيل يافته:

1. نداشتن خطا، اشتباه، گناه

2. داشتن صفات مثبت اخلاقى در سطح بسيار عالى.

حسين اشقر مى گويد: به هشام بن حكم گفتم: معناى اين گفته شما كه امام جز معصوم نيست چه مى باشد؟ گفت: از امام صادق(عليه السلام) از اين موضوع سؤال كردم، فرمود: «معصوم كسى است كه به توفيق ويارى خدا تمام آنچه را كه از جانب خدا حرام شده، ترك مى گويد. و براستى خداى تبارك و تعالى فرمود: و كسى كه به يارى خدا نگاهداشته شود، به راه مستقيم هدايت شده است18

صاحب مكارم اخلاق، داراى خضوع و خشوع خاصى در برابر معبود ورب وخالقش مى باشد. چنانكه درباره امام سجاد(عليه السلام) بيان داشته اند كه «آن حضرت هنگامى كه به نماز مى ايستاد، رنگ چهره اش تغيير مى كرد. هنگامى كه به سجده مى رفت سرش را بلند نمى كرد مگر اين كه عرق (از آن) سرازير بود19

امام سجاد(عليه السلام) هنگامى كه از وضوى نماز فارغ مى شد، بين وضو و نماز، وحشت و لرزه بر اندام او مى افتاد. وقتى از علت آن سؤال شد، فرمود: «واى بر شما، آيا مى دانيد به جانب چه كسى قيام كرده ام؟ و اراده دارم با چه كسى مناجات كنم؟20»

قندوزى در «ينابيع المودة» مى نويسد: «امام زين العابدين ـ رضى الله عنهـ بسيار اهل گذشت، عفو و بخشش بود تا جايى كه مردى به ايشان ناسزا گفت. خود را به بى توجهى زد. آن مرد گفت: منظورم تو هستى. امام(عليه السلام) فرمود: «از تو اعراض نمودم» كه اشاره به آيه «خذ العفو و أمر بالعرف و أعرض عن الجاهلين21» است22.

درباره امام باقر(عليه السلام) مى نويسد: «او حقايق احكام، حكمتها و لطايف آن را از مكنونات و گنجهاى معارف ظاهر نمود. و از اين جهت گفته شده كه او باقرالعلوم و جامع آن مى باشد; او شهرت دهنده و درخشش دهنده عملش به صفاى قلب و پاكى نفس و نسب و شرافت در صفات است; عمر و لحظات زندگى اش را در طاعت خداى متعال گذرانده و براى او در مقامهاى عارفان اسرارى است كه زبان وصف كنندگان از بيان آن خسته مى شود23

ونيز مى نويسد: «امام موسى كاظم (عليه السلام) وارث امام صادق (عليه السلام) در علم و معرفت و كمال و فضل بود و به جهت بسيارى گذشت و حلمش «كاظم» لقب گرفت. و نزد اهل عراق معروف به باب قضاى حوايج و عابدترين اهل زمان و عالمترين و با سخاوت ترين آنان بود24

درباره امام على النقى(عليه السلام) چنين نگاشته است: «او وارث پدرش در علم و كمال و سخاوت بود و از اين جاست كه وقتى آن مرد بيابانى از اطراف كوفه بر آن حضرت (عليه السلام)وارد شد و عرض كرد: من از متمسكين به ولايت شما و اجداد شما هستم و داراى قرضى هستم كه در اداى آن غير شما را قصد نكرده ام (شما قادر به پرداخت آن هستيد). حضرت فرمود: صبر كن. پس از آن بود كه متوكل سى هزار براى آن بزرگوار فرستاد. امام على النقى (عليه السلام) تمام آن را به اعرابى عطا فرمود. اعرابى عرض كرد: اى پسر رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ده هزار براى اداى دين من كافى است. امام (عليه السلام) از گرفتن بقيه امتناع كردند. آن مرد بيابانى، بازگشت در حالى كه مى گفت: خدا داناتر است كه رسالتش را در كجا قرار دهد25

اعجاز

اعجاز، عبارت است از كارهاى خارق عادتى كه خارج از علتهاى طبيعى بوده و انجام آن براى افراد خاصى امكان پذير است; افرادى كه از ولايت بر موجودات برخوردار باشند; به عبارت ديگر، داراى ولايت تكوينى باشند. ولايت تكوينى، همان قدرت تصرّف و تسلّط بر موجودات است، به گونه اى كه محكوم اراده شخص در پرتو آن ولايت قرار گيرد. چنين قدرت و تسلطى براى هيچ فردى ممكن نيست، جز كسانى كه احاطه وجودى بر آنها داشته باشند. و طبق احاديث واسطه فيض و احاديث نور، مرتبه هستى رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) واهل بيت(عليهم السلام)شديدتر و برتر از تمام موجودات در جهان مجرد و ماده است. بنابراين، اعجاز، معلول ولايت تكوينى، و ولايت تكوينى معلول تسلط وجودى است. به عبارت ديگر، اعجاز اثرى است كه از كمال خاص صادر مى شود و كمال خاص يك موجود نشانه مرتبه وجودى اوست. و اين اثر (تصرف در عالم خلقت) از موجودى صادر مى شود كه مرتبه وجودى او بالاتر از مرتبه وجودى هر موجود وابسته به خدا باشد.

لازم به تذكر است كه: اگرچه آنان طبق احاديث واسطه فيض و احاديث نور در آفرينش داراى اولين مرتبه وجودند، لكن ظهور اين اثر در عالم طبيعت ـ كه جهان استعداد و حركت از استعداد به ظهور فعلى مى باشد ـ وابسته به رابطه خاص آن موجود با خداى متعال است كه اين رابطه جز با ترك تعلق كامل از طبيعت و ماديت و وابستگى محض ارادى به خداى بزرگ حاصل نمى شود. محصول اين ترك تعلّق كامل همان عصمت است كه بيانگر تقرّب به خدا و رشد وجودى آن موجود مى باشد. لذا ولايت تكوينى در عالم طبيعت ملازم با عصمت مى باشد.

اين كه اعجاز را از شروط امامت قرار داده اند، بدين معناست كه دليل ظاهر و روشن بر ولايت تكوينى و هر كمال وجودى و عصمت و كامل بودن صفات فضيلت است و شخصى كه چنين خصوصياتى دارد، به لحاظ رابطه خاص با خداى متعال اسوه و الگوى در انديشه و عمل است و وجوب اطاعت از او در همين راستا مى باشد، زيرا مكلّف وظيفه دارد رضايت خالق و رب خويش را به دست آورد. و رضايت او آن گاه به تحقق مى رسد كه علم به خواسته او و علم به امتثال آن حاصل نمايد. و چنين علمى جز از طريق معصوم و انسان كامل حاصل نمى شود. و از آن جا كه عصمت و كمال وجودى و رابطه خاص با خدا، از امور معنوى است و حواس و عقل ـ به طور مستقل ـ از درك مصداق آن ناتوانند، تنها راه براى شناخت مصداق نصّ صريح و وجود اثر آن كمال و رابطه خاص است. كه اين اثر همان اعجاز مى باشد.

امام صادق(عليه السلام) اعجاز را از جمله شروط امامت قرار داده. آن جا كه مى فرمايد: «امام و مقام جانشينى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) بايد داراى ويژگيهاى زير باشند:

1- عصمت

2- نصوص (به واسطه رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) بر امامت و ولايت تصريح شده باشد.) چنانكه در مورد دوازده امام(عليهم السلام) بيان شد.

3- عالمترين مردم باشد.

4- پرهيزكارترين مردم باشد.

5- عالمترين آنها به كتاب خدا باشد.

6- صاحب وصيت ظاهرى باشد (ظاهراً سفارش به وصى بودن شده باشد)

7- داراى اعجاز و دليل باشد....26»

اميرالمؤمنين، على(عليه السلام) فرمود: «آن گاه كه ثابت شد قوام امت به امر و نهى وارده از جانب خداست، براى ما معلوم شد كه مردم ناگزير از پيغمبرى هستند كه از جانب خداى عزوجل مبعوث شده و داراى اوصافى باشد كه به واسطه آنها از جميع مردم ممتاز باشد. از آن اوصاف است: عصمت از تمام گناهان; اظهار نمودن معجزات; بيان ادله اى براى نابود كردن شبهات; طاهر، پاك و پاكيزه باشد. و با ملكوت خداى سبحان ارتباط داشته باشد و جدا نباشد، زيرا غير از چنين كسى نمى تواند از جانب خداى عزوجل نسبت به مردم اداى رسالت كند. و باقى ماندن مردمى كه داراى مقام عصمت نيستند، جز به وجود امام معصوم كه حدود و اوامر خدا را در ميان مردم به پا دارد امكان ندارد.» تا اين كه فرمود: «و ناگزير است وجود كسى كه چنين اوصافى دارد; در هر عصر و زمانى پس از زمان ديگر; و در هر مدت و وقتى بعد از مدّت ديگر و در هر امت و شريعتى پس از امّت ديگر. و تا زمانى كه مردم هستند و تكليف بر آنها هست، اين امر در مردم جارى است و بدون او امنيت آنها راست نمى شود و زندگانى آنها دوام نمى يابد. و اگر امام هم مانند افراد رعيت باشد، احتياج پيدا مى كند به آنچه كه مردم به آن محتاجند و از عدل و حكمت خدا به دور است كه بر مردم احتجاج نمايد به واسطه شخصى كه خود او نيز محتاج امام و همانند ساير مردم است. بلى، امام را هم امامى است كه آن وحى است كه او را امر و نهى مى نمايد. پس، تمام اين اوصاف پراكنده است و همه را خداوند براى پيامبر ما جمع نموده است. و لازم و واجب است كه بعد از رحلت و درگذشت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در جانشينى او27 و سپس در باقى اوصيا(عليهم السلام)باشد.


1. ... عن على بن الحسين(عليه السلام) قال: «ألإمام منّا لا يكون إلا معصوماً و ليست العصمة في ظاهر الخلقة فيعرف بها، فلذلك لا يكون الا منصوصاً» فقيل له:

يابن رسول اللّه! فما معنى المعصوم؟ فقال: «هو المعتصم بحبل اللّه. و حبل اللّه هو القرآن لا يفترقان إلى يوم القيامة. و الإمام يهدي إلى القرءان و القرءان يهدي إلى الأمام، و ذلك قول اللّه عزوجل: «إنّ هذا القرءان يهدي للّتي هي أقوم»; بحار، ج 25، ص 194، روايت 5، طبع تهران.

2. قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم): «يا على! أنت وصيّى، حربك حربى و سلمك سلمى و أنت الإمام و ابو الأئمة الاحدى عشر الذين هم المطهرون المعصومون...»; ينابيع المودة، ص 85

3. عن ابن عباس -رضى الله عنه- قال: سمعت رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) يقول: «انا و على و الحسن و الحسين و تسعة من ولد الحسين مطهرون معصومون»; ينابيع المودة، ص 445.

4. ...عن عطاءبن ثابت، عن ابيه، عن سلمان فى حديث: إن النبي(صلى الله عليه وآله وسلم) وضع يده على كتف الحسين(عليه السلام) فقال: «إنه الامام ابن الامام، تسعة من صلبه ائمة ابرار امناء معصومون و التاسع قائمهم»; اثبات الهداة، ج 2، ص 516، حديث 490

5. «و إنه ليخرج من صلب الحسين ائمة ابرار امناء معصومون، قوامون بالقسط».

6. «أنت وارث علمى و انت الامام و الخليفة بعدي تعلم الناس ما لا يعلمون و أنت ابو سبطى و زوج ابنتى و من ذرّيتكم العترة الأئمة المعصومين»; شبهاى پيشاور، صص 4-983، به نقل از فرائد السمطين، تأليف شيخ الاسلام حموينى

7. ...عن على(عليه السلام) عن النبى(صلى الله عليه وآله وسلم) إنّه قال: «من سره أن ينظر إلى القضيب الياقوت الأحمر الذي غرسه اللّه عزوجل بيده و يكون متمسّكاً به فليتولّ علياً و الائمة من ولده فإنهم خيرة اللّه عزوجل و صفوته و هم المعصومون من كل ذنب و خطيئة»; بحار، ج 25، ص 193، روايت 2، طبع تهران

8. ...عن ابان بن ابى عياش، عن سليم بن قيس، قال: سمعت اميرالمؤمنين(عليه السلام) يقول: «إنّما الطاعة للّه عزوجل و لرسوله و لولاة الامر و إنّما امر بطاعة اولى الامر كانهم معصومون مطهرون لا يأمرون بمعصيته»; بحار، ج 25، ص 200، روايت 11، طبع تهران

9. اخرج موفق بن احمد الخوارزمى و الحموينى بالاسناد عن ابى عثمان الهندى، عن على -كرم الله وجهه- قال: «كنت أمشي مع رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) فاتينا على حديقة فاعتقنى و اجهش باكياً. فقلت: ما يبكيك يا رسول اللّه؟ فقال: أبكى لضغائن في صدور قوم لا يبدونها لك إلا بعدي. فقلت: في سلامة من دينى؟ فقال: في سلامة من دينك»; ينابيع المودة، ص 134

10. ...عن ابى الحسن على بن موسى الرضا، عن ابائه(عليهم السلام) : «عن رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) في حديث بعد ما ذكر فضل شهر رمضان ثم بكى. قال على(عليه السلام) : فقلت: يا رسول اللّه! ما يبكيك؟ فقال: يا على أبكي لما يستحل منك في هذا الشهر كأنّي بك و انت تصلّى ربّك و قد انبعث اَشقى الأولين و الاخرين، شقيق عاقر ناقة صالح; فضربك ضربة على قرنك، فخضب منها لحيتك. قال اميرالمؤمنين(عليه السلام): و ذلك في سلامة من دينى؟ فقال(صلى الله عليه وآله وسلم): في سلامة من دينك»; اثبات الهداة، ج 1، ص 494، روايت 94

11. و من خبر ضراربن ضمرة الضبائى: فاشهد باللّه لقد رأيتُ علياً في بعض مواقفه و قد ارخى الليل سدوله و هو قائم في محرابه، قابضٌ على لحيته يتململ تململ السليم و يبكى بكاء الحزين و يقول: «يا دنيا، يا دنيا إليك عنّي ابى تعرّضت أم إلىَّ تَشَوَّقتِ لاحان حينك هيهات غرّي غيرى لاحاجة لي فيك قد طلقتك ثلاثاً لارجعة فيها فعيشك قصير و خطرك يسيرو أملك حقير، آه من قلة الزاد و طول الطريق و بُعدِ السّفر و عظيم المورد و خشونة المضجع.»; ينابيع المودة، ص 144

12. اخرج موفق بن احمد الخوارزمى عن ابى مريم، قال: سمعت عماربن ياسر يقول:سمعتُ النبى(صلى الله عليه وآله وسلم) يقول: «يا علي ان الله و إنّ زيّنك بزينة هي أحبّ إليه من الدنيا و ما فيها. زهدك في الدنيا و حبّك الفقراء»; ينابيع المودة، ص 146

13. ينابيع المودة، صص 147-146

14. و من كلامه(عليه السلام) : «واللّه لان أبيت على حسك السعدان مسهداً او اُجرَّ في الاغلال مصغداً أحب الي أن القى اللّه و رسوله يوم القيامة ظالماً لبعض العباد و غاصباً لشىء من الحطام، واللّه لو اعطيت الاقاليم السبعة بما تحت افلاكها على أن اعصى اللّه في نملة أسلُبُها جلبَ شعيرة ما فعلته و إن دنيا كم عندى لا هون من ورقة في ضم جرادة تقضمها ما لعلي و نعيم يفنى و لذة لا تبقى نعوذ باللّه من سبات العقل و قبح الزلل و به نستعين»; ينابيع المودة، ص145

15. روى زرارة بن اعين عن ابيه عن ابى جعفر محمد بن على(عليهما السلام) قال: كان على(عليه السلام) اذا صلّى الفجر لم يزل معقباً الى أن تطلع الشمس فإذا طلعت اجتمع اليه الفقراء و المساكين و غير هم من الناس، فيعلمهم الفقه و القرءان»; بحار، ج 41، ص 132، طبع تهران.

16. ...الحارث بن المغيرة النضرى قال: قلت لابى عبداللّه(عليه السلام) بما يعرف صاحب هذا الامر؟ قال: «بالسكينة و الوقار و العلم و الوصية»; بحار، ج 25، ص 138، روايت 9 طبع تهران

17. ...عن ابى عبداللّه(عليه السلام) قال: قال اميرالمؤمنين(عليه السلام): «اعرفوا اللّه و الرسول بالرسالة و اولى الامر بالمعروف و العدل و الاحسان»; بحار، ج 25، ص 141، روايت 14، طبع تهران.

18. ...عن محمد بن على بن خلف، عن الحسين الأشقر قال: قلت لهشام بن الحكم: ما معنى قولكم: إن الامام لا يكون إلا معصوماً؟ قال: سألت ابا عبداللّه(عليه السلام) عن ذلك، فقال: «المعصوم هو الممتنع باللّه من جميع محارم اللّه و قد قال اللّه تبارك و تعالى: و من يعتصم باللّه فقد هدى إلى صراط المستقيم». (سوره آل عمران، آيه (101); بحار، ج 25، صص 195-194، روايت 6، طبع تهران

19. «كان على بن الحسين(عليه السلام) إذا قام الى الصلاة تغير لونه، فاذا سجد لم يرفع رأسه حتّى يرفضَّ عزماً»; بحار، ج 46، ص 79، طبع تهران

20. كان على بن الحسين(عليه السلام) اذا فرغ من وضوء الصلاة و صار بين وضوئه و صلاته أخذته رعشة و نقضة، فقيل له فى ذلك. فقال: «و يحكم أتدرون الى من أقوم؟ و من أريد اناجى؟» بحار، ج 46، ص 78، روايت 75، طبع تهران

21. سوره اعراف، آيه 199

22. و كان الامام زين العابدين -رضى اللّه عنه- عظيم التجاوز و العفو و الصفح حتى أنّه سبَّه رجل فتغافل عنه فقال له: إياك اعنى فقال الامام: و أعرض عنك. اشار إلى آية: «خذ العفو و أمر بالمعروف و أعرض عن الجاهلين»; ينابيع المودة، ص 359

23. ... هو اظهر من مكنونات، كنوز المعارف و حقايق الاحكام و الحكم و اللطائف و... و من ثمه قيل فيه هو باقر العلوم و جامعه و شاهر علمه و رافعه بصفاء قلبه و زكاء نفسه و طهر نسبه و شرف خلقه و صرف عمره و اوقاته بطاعة الله تعالى، و له من الاسرار فى مقامات العارفين ما تكل عنه السنة الواصفين»; ينابيع المودة، ص 360

24. منهم موسى الكاظم(عليه السلام) و هو وارثه علماً و معرفةً و كمالاً و فضلاً سمّى الكاظم لكثرة تجاوزه و حلمه و كان عند اهل العراق معروفاً بباب قضاء الحوايج و كان اعبد اهل زمانه و اعلمهم و اسخاهم»; ينابيع المودة، ص 362

25. «...على النقى(عليه السلام) و هو وارث ابيه علماً و كمالاً و سخاءاً و من ثمة جاء اعرابى من حوالى الكوفة و قال: اني من المتمسكين بولائك و ولاء اجدادك فعلىَّ دين لم أقصد بقضائه سواك. فقال: قف هنا. ثم ارسل المتوكل إليه ثلاثين ألفاً فاعطا كلها الاعرابى. فقال الاعرابى: يابن رسول اللّه، إن عشرة الاف تكفى لقضاء ديني. فأبى أن يسترد من ثلاثين الفاً شيئاً فانصرف الاعرابى و هو يقول اللّه اعلم حيث يجعل رسالته»; ينابيع المودة، صص 366-365

26. ...عن ابى عبداللّه(عليه السلام) قال: «عشر خصال من صفات الامام: العصمة و النصوص، و أن يكون أعلم الناس و أتقا هم لِلّه و اعلمهم بكتاب اللّه و أن يكون صاحب الوصية الظاهرة، و يكون له المعجز و الدليل...»; بحار، ج 25، ص 140، روايت 12، طبع تهران

27. اثبات الهداة، ج 1، صص 254-253، روايت 240

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی