سيماى اميرالمؤمنين وفاطمه(عليهما السلام)درقرآن و احاديث

دوره دوازدهم؛ شماره پنج

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نام: سيماى اميرالمؤمنين وفاطمه(عليهما السلام)درقرآن و احاديث

نويسنده: هيأت تحريريه مؤسسه در راه حق

ناشر: مؤسسه در راه حق قم ـ تلفن 2ـ7743221

تيراژ: 10000 جلد

قطع: جیبی

ـــــــــــــــــــــــــــــ

به طور اجمال، به سيماى اهل بيت(عليهم السلام) در قرآن و احاديث اشاره كرديم. دو چهره درخشان و دو فرد شاخص از اهل بيت(عليهم السلام) اميرالمؤمنين، على بن ابى طالب و فاطمه(عليهما السلام) هستند كه مصداق ظاهر و آشكار آيات و احاديث بيان شده در دو قسمت قبلى مى باشند.

به لحاظ اهميت مسأله امامت و ولايت، به بيان آيات واحاديثى كه درخصوص فضايل ومقام بلند آنها درنزد خدا ورسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) وارد شده، مى پردازيم. تا بر مصداق رهبرى الهى كه دو برهان معرفت و عبوديت بيانگر آن بودند، تأكيد بيشترى كرده باشيم. و نيز تأييدى باشد بر اين طرز تفكر كه مى گويد: خدا و رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)امت اسلام ر ادر مسأله امامت و خلافت به خودشان وا نگذاشته و بيش از هر مسأله ديگرى به آن تأكيد داشته اند.

در اين جا لازم است پيش از پرداختن به اصل مطلب، اشاره اى داشته باشيم به كتابهاى مختلفى كه از سوى اهل تشيع و تسنن در رابطه با فضايل و مناقب حضرت على (عليه السلام) تأليف شده است.

1- مناقب على بن ابى طالب; از احمد بن محمد الطبرى، مشهور به خليلى كه در سال 411 هجرى قمرى در قاهره تأليف يافته است.

2- مناقب على بن ابى طالب (عليه السلام); از احمد بن حنبل، امام و پيشواى حنابله.

3- مناقب على بن ابى طالب (عليه السلام); از على بن محمد الفقيه الشافعى، متوفى سال 483، معروف به ابن مغازلى

4- مناقب على بن ابى طالب (عليه السلام); از محمد بن احمد العجمى، سال 1055

5- مناقب على بن ابى طالب (عليه السلام); ازابى الفرج عبدالرحمن بن الجوزى،متوفى سال597

6- مناقب على بن ابى طالب (عليه السلام); از فقير عينى كه در هند به طبع رسيده است.

7- مناقب على بن ابى طالب (عليه السلام); از ترمذى1.

8- شواهد التنزيل لقواعد التفضيل فى الايات النازله فى أهل البيت(عليهم السلام); ـ تأليف الحافظ الكبير عبيدالله بن عبداللّه بن احمد المعروف بالحاكم الحسكانى الحداد الحنفى النيسابورى، از علماى قرن پنجم هجرى.

9ـ ترجمة الامام على بن ابى طالب; تصنيف العالم الحافظ ابى القاسم على بن الحسن بن هبة اللّه الشافعى، المعروف بابن عساكر(3جلد)

10- المناقب، تأليف الموفق بن احمد بن محمد المكى الخوارزمى، المتوفى سنة 568 هـ

11ـ «فرائد السمطين في فضائل المرتضى و البتول و السبطين و الأئمة من ذريّتهم(عليهم السلام)» تأليف: شيخ الاسلام المحدث الكبير ابراهيم بن محمد بن المؤيد بن عبداللّه بن على بن محمد الجوينى الخراسانى; از غلماى قرن هفتم و هشتم هجرى.

12-احقاق الحق، تأليف القاضى السيدنورالله الحسينى المرعشى اتهسترى الشهيد، كه احاديث منقول ازكتب اهل سنت رابه تفضيل بيان داشته است وج 3 الى 8 آن به فضائل اميرالمؤمنين على (عليه السلام) اختصاص دارد.

13ـ فضايل الخمسه، تأليف سيدمرتضى حسينى فيروزآبادى، اين كتاب نيز احاديث نقل شده در كتابهاى اهل سنت در فضائل اهل بيت را جمع آورى كرده است و ج 2 و 3 آن به فضائل حضرت على (عليه السلام) اختصاص دارد.

14ـ غاية المرام، تأليف علامه بحرانى، كه احاديث نقل شده از اهل سنت و شيعه در فضائل اهل بيت (عليهم السلام) را جمع آورى نموده است.

 على(عليه السلام) و قرآن

شهربن حوشب گفت: نزد ام سلمه بودم كه ابوثابت غلام آزاد شده اميرالمؤمنين(عليه السلام)از ام سلمه اجازه گرفت وداخل خانه شد. ام سلمه گفت: اى اباثابت! آن هنگام كه قلبهابه جايگاهشان به پرواز درآيند، قلب تو به كجا پرواز مى كند؟ گفت: از على(عليه السلام) پيروى مى كنم. ام سلمه گفت: به اطاعت از حق توفيق يافته اى; قسم به خدايى كه جانم در دست اوست، از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) شنيدم كه مى فرمود: «على با قرآن است وقرآن با على; اين دوهرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا دركنار حوض برمن وارد شوند2

رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در موارد متعددى از جمله در حال بيمارى كه به فوت منجر شد، فرمود: «اى مردم! بزودى از ميان شما مى روم... آگاه باشيد; براستى، من در ميان شما قرآن و عترت و اهل بيتم را جانشين قرار مى دهم.» سپس دست اميرالمؤمنين (عليه السلام) را گرفته، بلند كرده و فرمودند: «اين على(عليه السلام) با قرآن است وقرآن با على است. ازيكديگر جدا نمى شوند تا در كنار حوض برمن وارد شوند. پس، (مسائل و مشكلات را) ازآن دو سؤال كنيد (و راه حل بخواهيد) 3

 نظر به على(عليه السلام) عبادت است

ابن مسعود گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «نظر و نگاه به على(عليه السلام)عبادت است4

طلق بن محمّد گفت: عمران بن حصين را ديدم كه با تـأمّل به على(عليه السلام) نگاه مى كرد. در اين مورد از او سؤال شد. گفت: از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) شنيدم كه مى فرمود: «نظر به على بن ابى طالب(عليه السلام) عبادت است5

 حبّ على(عليه السلام) رهايى از جهنم است

رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «اى على ! اگر امت من آن قدر روزه بگيرند كه مانند كمان (خميده) شوند; و آن قدر نماز بگذارند كه چون زه كمان (لاغر) شوند; ولى دشمن تو باشند، خداى متعال آنها را با صورت در جهنم خواهد انداخت6

ابن عباس گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «اگر مردم بر دوستى على بن ابى طالب(عليه السلام) متحد مى شدند، خدا جهنم را نمى آفريد7

رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به على(عليه السلام) فرمود: «دوستى تو ايمان، و دشمنى با تو نفاق است. و اوّل كسى كه وارد بهشت مى شود، دوستدار تو; و اوّل كسى كه وارد جهنم مى شود، دشمن توست. و خداوند تو را براى اين امر أهليّت داده است. پس، تو از من و من از تو هستم. و پيامبرى بعد از من نيست (من آخرين پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) هستم)8.

جواز عبور از صراط

قيس بن حازم گفت: ابوبكر، على بن ابى طالب(عليه السلام) را ملاقات كرد و با حالت تبسم نظر به چهره على(عليه السلام) انداخت. حضرت(رضي الله عنه)(عليه السلام) به او فرمود: تبسّم تو براى چيست؟ گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمود: «احدى از صراط عبور نمى كند جز كسى كه از على(عليه السلام) جواز عبور داشته باشد9

دوستى على(عليه السلام)برائت از آتش

ابن عباس گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: «دوستى على(عليه السلام) برائت از آتش است10

نيز رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:«دوستى على(صلى الله عليه وآله وسلم) گناهان را مى خورد، آنچنانكه آتش، هيزم را11

عمربن خطاب گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «اگر مردم بردوستى على بن ابى طالب اجتماع مى كردند، خداوند جهنم رانمى آفريد12

حبّ على (عليه السلام) حبّ خدا و رسول(صلى الله عليه وآله) است

ابن عباس گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) مرا درپى على (عليه السلام) فرستاد. وقتى على (عليه السلام) به محضرآن حضرت(صلى الله عليه وآله وسلم) آمد، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به اوفرمود: «تو دردنيا وآخرت آقا وبزرگ هستى. كسى كه تورا دوست بدارد، مرابه دوستى گرفته; ودوست تو دوست من است ودوست من دوست خداست. دشمن تو دشمن من و دشمن من، خصم خداست. خوشابه حال كسى كه تو را دوست بدارد; واى بركسى كه بغض تو رابردل داشته باشد13

ابن رافع گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در شأن على (عليه السلام) فرمود: «كسى كه على (عليه السلام) را دشمن بدارد، مرا به دشمنى گرفته وكسى كه مرابه دشمنى بگيرد، خدا را به دشمنى گرفته; كسى كه على (عليه السلام) را محبوب خويش قرار دهد، مرابه دوستى گرفته وكسى كه محبّت مرا داشته باشد، خدا رابه دوستى برگزيده است14

على (عليه السلام) يارى كننده رسول خدا(صلى الله عليه وآله) است

ابى هريره و ابى صالح و ابن عباس گفته اند و نيز امام صادق(عليه السلام) فرمود كه آيه «أيّدك بنصره و بالمؤمنين15» درباره على(عليه السلام) نازل شد و در اين مورد، رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «نوشته اى را بر عرش ديدم كه چنين بود: «معبودى جز اللّه نيست وبراى او شريك وجود ندارد. محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) بنده و رسول من است، او رابه على بن ابى طالب(عليه السلام) تأييد كردم و يارى نمودم16

ابى الحمراء گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «در سفر معراج مشاهده كردم كه بر عرش نوشته شده بود: معبودى جز من نيست. محمد رسول خداست و او رابه على تاييد و ياورى كردم17

دوستدارترين خلق بعد پيامبر(صلى الله عليه وآله) به على(عليه السلام) است

انس بن مالك گفت: پرنده بريانى را براى پيامبر هديه آوردند. آن بزرگوار خوردن گوشت آن را خوش داشتند. فرمود: «خدايا! دوستدارترين فرداز خلقت، نزد خودت را برسان تابا من درخوردن اين مرغ شريك شود.» ...پس على بن ابى طالب(عليه السلام)آمد و طلب اجازه كرد تا بر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) وارد شود. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) صداى على(عليه السلام) را شنيد و فرمود: «اى على به جانب من وارد شو18

وجوب اطاعت از على(عليه السلام)

رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «براستى خدااطاعت و پيروى ازمن را برشما واجب كرد وشما رااز معصيت ونافرمانى ام نهى فرمود ونيز طاعت وفرمانبرى از على(عليه السلام) رابعد ازمن واجب كرد و شما رااز معصيت ونافرمانى اونهى فرمود. او وصى من است. اواز من ومن از او هستم. محبت اوايمان وبغضش كفراست; دوستدارش دوستدار من است و هركه بغض او را داشته باشد، بغض مرادارد; واو مولا وسرپرست كسى است كه من مولا و سرپرست اويم. و من سرپرست هرمرد وزن مسلمان هستم ومن وعلى(عليه السلام) دو پدراين امت هستيم19

رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «حق على بر مسلمانان چون حق پدر بر پسرش مى باشد20

على (عليه السلام) پرچم هدايت است

رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «براستى خداوند متعال درمورد على(عليه السلام)برمن پيمانى قرار داد. براستى على(عليه السلام) پرچم هدايت ، پيشواى دوستان ، خواهان من، و نور و روشنايى كسى است كه مرااطاعت و پيروى كند. و هم او كلمه اى است كه متقين ملازم آن هستند...21»

على(عليه السلام) اكمال دين و اتمام نعمت الهى است

«اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الإسلامَ ديناً22»

امروز دينتان را كامل گردانده و نعمت خويش را بر شما تمام كردم و راضى شدم كه اسلام دين شما باشد.

ابن هريره گفت: كسى كه روز هجدهم ذى الحجه را روزه بگيرد، روزه شصت ماه براى او نوشته شود. و آن روز عيد غدير خم است; روزى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)دست على(عليه السلام)را گرفت و فرمود: «آيا من سرپرست و حاكم بر مؤمنين نيستم؟» حضار در پاسخ گفتند: بلى، اى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)! پس فرمود: «هر كس كه من مولا و آقا و سرپرست او هستم، على سرپرست اوست.» عمر بن خطاب گفت: اى پسر ابى طالب! مبارك باد; مبارك باد. صبح كردى در حالى كه مولاى من و هر مؤمن هستى. و خدا اين آيه را نازل فرمود: «أليوم اكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي» امروز (به ولايت اميرالمؤمنين، على بن ابى طالب(عليه السلام) دين شما را كامل كرده و نعمت را بر شما به اتمام رساندم23

ابى سعيد خدرى گفت: براستى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مردم رابه جـانب على (عليه السلام) دعوت مى كرد. پس دوبازوى او راگرفته، بلندكرد ومردم متفرق نشده بودند كه اين آيه نازل شد: «امروز دين شمارابرايتان كامل كردم ونعمت خود رابرشما به اتمام رساندم. پس رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «اللّه اكبر براكمال دين واتمام نعمت وخشنودى پروردگار به رسالت من و ولايت على(عليه السلام)».

آن گاه به مردم فرمود: «كسى راكه من مولا وسرپرست او هستم، على مولا وسرپرست اوست24

 ولايت واطاعت از على (عليه السلام) درطول ولايت واطاعت خدا و رسول(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

«انّماوليكم اللّه ورسوله والذين آمنواالذين يقيمون الصّلوة و يؤتون الزكوة وهم راكعون.25»; هماناولى شما،خداورسولش وآنانى هستندكه ايمان آورده واقامه نمازمى كنند ودرحال ركوع زكات مى دهند

ابن عباس گفت: «آيه «إنّما وليكم الله و رسوله...» درباره على بن ابى طالب(عليه السلام)نازل شده است26

ونيزگفته است: «روزى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) نمازظهر رابا اصحاب خواندند ومتفرق شدند وكسى جز على(عليه السلام) درمسجد باقى نماند.آن حضرت (عليه السلام) ايستاده بود وما بين ظهر وعصرنماز مى خواند. دراين هنگام فقيرى از فقراى مسلمين وارد مسجد شد وجز على(عليه السلام) كسى را در مسجد نديد،پس به جانب او روى آورد و گفت:اى ولىّ خدا! به خدايى كه براى او نماز مى گذارى ازآنچه برايت امكان دارد به من تصدّق نما. آن حضرت (عليه السلام) انگشتر عقيق سرخ يمنى داشت كه براى نماز به انگشت دست راست مى كرد.دست (مبارك) را درازكرده برپشت گذاشتند وبه سائل اشاره كردندآن را درآورد. سائل، انگشتررابيرون آورد و دعاكرد و رفت، جبرئيل بر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)فرودآمد. پيامبر6 به على(عليه السلام) فرمود: خداوند امروز بوجود تو برفرشتگان مباهات كرد.بخوان: «إنّما وليكم اللّه و رسوله والذين امنوا...27»

على (عليه السلام) داراى علم كامل است

«قل كفى باللّه شهيداً بيني وبينكم ومن عنده علم الكتابُ28»; بگو، بين من وشما، گواهى خدا وكسى كه علم كتاب نزد اوست، كفايت مى كند.

ابى سعيد خدرى ـ رضى اللّه عنهـ گفت: از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)درمورد آيه «الذي عنده علم من الكتاب29» سؤال كردم. حضرت(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «(كسى كه بعضى از كتاب پيش اوست،) وزير برادرم سليمان بن داود(عليهما السلام) بود.» ونيز ازآن حضرت(صلى الله عليه وآله وسلم)پيرامون قول خداى ـ عزوجل ـ : «قل كفى باللّه شهيداً بينى وبينكم و من عنده علم الكتاب» سؤال كردم; فرمود: «(كسى كه تمام علم كتاب نزد اوست،) برادرم على بن ابى طالب(عليه السلام) است30

ابن عباس گفت: «من عنده علم الكتاب» على(عليه السلام) است; براستى او عالم به تفسير وتأويل وناسخ ومنسوخ بود31.

قيس بن سعدبن عباده گفت: «ومن عنده علم الكتاب»، على(عليه السلام) است.

معاوية بن ابى سفيان گفت: منظورعبداللّهبن سلام است. سعددر پاسخ مى گويد: درآيه «جزاين نيست كه توانذاركننده اى وبراى هر قومى هدايت كننده اى است» وآيه «آيا كسى كه داراى بينه ازجانب پروردگارش هست وشاهدى ازخودش براو مى آيد»، «هدايت كننده» و«شاهد»اميرالمؤمنين(عليه السلام) است، زيراپيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) او رادر روزغديربه مقام ولايت وجانشينى منصوب كرد وفرمود: «كسى كه من مولا وسرپرست او هستم، على مولا وسرپرست اوست.» وفرمود «يا على! نسبت تو به من، همچون نسبت هارون به موسى(عليه السلام) است; جزاين كه بعد ازمن پيامبرى نيست. (تو پيامبرنيستى; ولى مقام ولايت وجانشينى وديگرشروط امام را دارى)». معاويه باشنيدن سخن قيس ساكت شد وقدرت ردّ آن را نداشت32.

قيس بن عباده در پاسخ معاويه كه گفت: «و من عنده علم الكتاب»، عبدالله بن سلام است، به آيه «انما أنت منذر و لكل قوم هاد33» و آيه «أفمن كان على بينّة من ربه و يتلوه شاهدٌ منه34» كه درباره اميرالمؤمنين (عليه السلام) نازل شده است، تمسك مى جويد. بدان جهت كه مى خواهد به معاويه بفهماند، اى معاويه! آن كسى شايسته است مصداق روشن آيه «و من عنده علم الكتاب» باشد كه شاهد و گواه بر رسالت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و هادى امت باشد. و آن كس كه گواه نبوت و هادى امت پس از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) است، على(عليه السلام) مى باشد. على كه اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و باب شهر علم و حكمت رسول خداست; نه عبداللّه بن سلام كه يكى از احبار و بزرگان يهود بود و با ورود رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به مدينه، مسلمان شد.

على (عليه السلام) باب شهر علم است

ابن عباس گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «من شهر حكمت هستم و على(عليه السلام) درِ آن است. پس كسى كه خواهان ورود به شهر حكمت است، بايد از درِ آن وارد شود35

ابن عباس گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «من شهر علمم و على(عليه السلام) در آن است. پس كسى كه خواهان علم است بايد از درب شهر وارد شود36

 اوّل كسى كه ايمان آورد

معاذبن جبل گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به على(عليه السلام) فرمود: «درهفت صفت بامردم احتجاج مى كنى و هيچ يك ازافراد قريش در اين هفت صفت با تو محاجه نمى كند: تواولين آنان درايمان به خدا;با وفاترينشان در عهد وپيمان خدا; بااستقامت ترين آنها در امرخدا; تقسيم كننده ترينشان به نحوتساوى; عادل ترين آنان در ميان مردم و رعيت; وبيناترين آنها درقضاوت وبزرگترينشان نزد خدا درمزيت هستى37

ابى ليلى الغفارى گفت: از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) شنيدم كه مى فرمود: بزودى بعد از من فتنه اى واقع مى شود; وقتى آن فتنه پديد آمد، ملازم و همراه على بن ابى طالب(عليه السلام)باشيد. براستى او اوّل كسى است كه به من ايمان آورد و اول كسى است كه روز قيامت با من مصافحه مى كند; او صديق اكبر و فاروق امت، يعسوب المؤمنين; و مال، يعسوب منافقين مى باشد38

 على (عليه السلام) قسيم بهشت و جهنم است

ابى سعيد خدرى گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «زمانى كه روز قيامت برسد، خداى تعالى به محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) و على(عليه السلام) مى فرمايد: دوستانتان را وارد بهشت و دشمنانتان را وارد جهنم كنيد. پس على(عليه السلام)بر شفير جهنم مى نشيند و مى فرمايد: «اين براى تو (جهنم) و اين براى من» و اين معناى قول خداى متعال است كه: «هر كافر معاندى را (كه به حق عناد مىورزد)، در جهنم بيافكنيد39

ابن عمر گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) خطاب به على(عليه السلام)فرمود: «اى على! هنگامى كه قيامت فرا رسد، تختى از نور برايت مى آورند و بر سرت تاجى است كه نورش درخشش دارد و چشمهاى اهل محشر را خيره مى كند. پس از جانب خداى -جل جلاله- ندا مى رسد: وصى محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) كجاست؟ پس تو مى گويى: بلى، منم; اين جا هستم. پس منادى صدا مى زند: دوستانت را وارد بهشت و دشمنانت را وارد جهنم كن; پس تو تقسيم كننده بهشت و جهنمى40

ابن مسعود گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «يا على! براستى تو تقسيم كننده بهشت و جهنم هستى; تو در بهشت را مى كوبى و دوستانت را بدون حساب وارد بهشت مى كنى41

عامربن واثله ـ كه آخرين شخص متوفى از صحابـه است ـ از على(عليه السلام)نقل كرده كه فرمود: «رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: «اى على! تو وصى من هستى; جنگ با تو جنگ با من است; و صلح با تو، صلح با من. تو امام و پدر امامان هستى كه يازده نفر بعد از تو هستند. امامانى كه پاك ومعصومند واز آنها مهدى(عليه السلام)است كه زمين را پر از قسط و داد مى كند. پس، واى بر دشمنان اينها. اى على! اگر كسى تو و فرزندانت را به خاطر خدا دوست بدارد، خداوند او را با تو و اولاد تو محشور مى كند. و شما با من در درجات بلند (بهشت رضوان) هستيد. تو تقسيم كننده بهشت و جهنمى، دوستانت را به بهشت و دشمنانت را به جهنم وارد مى كنى42

على (عليه السلام) حجّت خدا بربندگان خداست

رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «من و على، حجت خدا بربندگانش هستيم43

انس بن مالك گفت: من نزد رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) بودم; دراين هنگام على(عليه السلام) جلو آمد. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «من واين على(عليه السلام) حجت خدا بربندگانش در قيامت هستيم44

حجت بودن در قيامت، فرع بر حجت بودن در دنياست. اگر كسى در دنيا اطاعتش لازم باشد و در انديشه و عمل، حجت و دليل قرار گرفته باشد، در قيامت نيز حجت در حساب، جزا و پاداش خواهد بود; والاّ حجت بودن در قيامت بدون حجت بودن در نيا معنا ندارد.

 على (عليه السلام) خليفه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)

رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به على(عليه السلام) در حالى كه به او اشاره مى كرد ودستش را گرفته بود فرمود: «بعد از من، على خليفه من در ميان شماست; پس، بشنويد (آنچه مى گويد) و اطاعت كنيد45

رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «على بن ابى طالب(عليه السلام)خليفه خدا و خليفه من است; خليل خدا و خليل من; حجت خدا و حجت من است; باب (رحمت) خدا و باب من است; منتخب خدا و منتخب من است; دوست خدا و دوست من; شمشير خدا و شمشير من است; و هم او برادر، مصاحب و وزير من است. محبّ او محب من; مبغض او مبغض من است; ولى او ولى من و دشمن او دشمن من است; همسرش دختر من است; فرزند او فرزند من و گروه او گروه من است. گفته او گفته من، و امر او امر من است; و هم او آقاى اوصيا و بهترين (فرد از) امت من است46

 روايتى از عمربن خطاب

عمربن خطاب گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) وقتى كه بين اصحاب عقد اخوت بستند فرمودند: «اين على است كه برادر من در دنيا و آخرت است; خليفه من در خاندان من و وصى من در ميان امّت من است; او وارث علم من و ادا كننده دين من است; دارايى او از من و دارايى من از اوست; سود او سود من و ضرر او ضرر من است. كسى كه او را دوست بدارد، مرا به دوستى گرفته است و كسى كه او را دشمن بدارد، مرا به دشمنى گرفته است47

عبداللّه بن مسعود گفت: در شب جن، رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) مرا به دنبال خودش فرا خواند. و من با او راه افتادم و رفتيم تا به نقطه بلند مكّه رسيديم... گفتم: اى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)! آيا ابابكر را به جانشينى خود بر نمى گزينيد؟ حضرت(صلى الله عليه وآله وسلم)روى از من گرداند، فهميدم كه موافق نيستند. پس، گفتم: اى رسول خدا! آيا عمر را خليفه خود قرار نمى دهيد؟ آن حضرت(صلى الله عليه وآله وسلم) دوباره از من روى گرداندند، ديدم كه موافق نيستند. سؤال كردم: اى رسول خدا! آيا على(عليه السلام)را به جانشينى بر نمى گزينيد؟ فرمود: «او خليفه من است; به خدايى كه جز او معبودى نيست، اگر با او بيعت كنيد و از وى اطاعت نماييد همه شما را به بهشت وارد مى كند48

 داناترين فرد

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «عالمترين (فرد از) امتم، بعد از من، على بن ابى طالب(عليه السلام)است49

 على (عليه السلام) امير و ولىّ شماست

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «اگر مردم مى دانستند چه زمانى على(عليه السلام)اميرالمؤمنين ناميده شده است، فضل و برترى او را انكار نمى كردند. او اميرالمؤمنين ناميده شد در حالى كه آدم ميان روح و جسد بود. خداوند فرمود: آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: بلى.

پس خداى متعال فرمود: من پروردگار شما، محمد پيامبر شما و على امير شماست50».

ابو هريره گفت: از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) سؤال شد: در چه زمانى نبوت براى شما لازم و قرار داده شد؟ فرمود: «پيش از آن كه آدم آفريده شود و روح در او دميده گردد.» و فرمود: «و آن زمانى كه پروردگار تو از صلب بنى آدم فرزندانشان را برگرفت و آنها را گواه و شاهد بر خودشان گرفت كه آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: بلى. پس (خداى متعال) فرمود: «من پروردگار بلند مرتبه شما، و محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) پيامبر شما و على امير شماست51

ابن عباس گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به على بن ابى طالب (عليه السلام) فرمود: «اى على! من شهر حكمت و تو در آن هستى. و هرگز به شهر نمى توان داخل شد مگر از درب آن. و دروغ گفت كسى كه گمان برد مرا دوست دارد و حال اين كه دشمن توست، زيرا تو از من و من از تو هستم; گوشت تو گوشت من; خون تو، خون من; روح تو، روح من; باطن تو از باطن من; و ظاهر تو از ظاهر من است و تو امام امت من و جانشين من بر امت پس از من هستى. كسى كه تو را اطاعت كرد سعادتمند شد، و كسى كه تو را نافرمانى كرد شقى و بدبخت شد. سود برد كسى كه تو را به دوستى گرفت و زيانكار شد كسى كه تو را به دشمنى گرفت و كسى كه ملازم تو شد رستگار گشت و كسى كه از تو جدا شد، هلاك گشت. مثل تو و مثل ائمه از فرزندانت بعد از من، مثل كشتى نوح است. كسى كه سوار شد نجات يافت و كسى كه از آن دورى گزيد غرق شد. و مثل شما مثل ستارگان است. هرگاه ستاره اى غروب كند، ستاره اى طلوع مى كند تا روز قيامت52

احاديث در مناقب و فضيلت اميرالمؤمنين، على بن ابى طالب(عليه السلام) دركتب شيعه و سنى بسيار است و آنچه در اين مقال آورده شد، نمونه اى بسيار كم و ناچيز بود.

آيا مى توان از كنار اين همه حديث، چشم بسته و بى تفاوت گذشت؟ و آيا اين همه عناوين را كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به على (عليه السلام) داده، مى توان فقط حمل بر شدّت دوستى و محبتى كرد كه آن حضرت(صلى الله عليه وآله وسلم) به اميرالمؤمنين (عليه السلام) داشت؟ آيا با وجود اين احاديث مى توان گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در امر خلافت بعد از خود سكوت اختيار كرده است؟!

درپايان اين مقال، به بيان احـاديثى چنـد درفضيلت فـاطمـه زهـرا(عليها السلام)مى پردازيم53.

 دختر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) چرا فاطمه ناميده شد؟

سلمان ـ رضى اللّه عنهـ مى گويد: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

«دخترم، «فاطمه» ناميده شده، زيرا خداى متعال او ودوستانش را از آتش جهنم بازداشته است (جدا ساخته است) 54

 زهرا(عليها السلام) چرا نام «بتول» گرفت؟

رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: فاطمه(عليها السلام) «بتول» ناميده شده است، زيرا از حيض و نفاس پاك بود55

 فاطمه(عليها السلام) سيده زنان دو جهان

عايشه گفت: پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) (در هنگام بيمارى كه به فوت آن حضرت(صلى الله عليه وآله وسلم) منتهى شد) فرمود: «اى فاطمه! آيا خوشحال نيستى از اين كه سيده زنان دو جهان باشى و سيده زنان اين امت و سيده زنان مردم با ايمان باشى؟56»

 بهترين زنان بهشت

ابن عباس از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) روايت كرده كه: «فاطمه (عليها السلام) بهترين زنان اهل بهشت است57

و رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «فرشته اى كه قبل ازاين نازل نشده بود، به نزد من آمده و سلام كرد و مرابشارت داد به اين كه: حسـن وحسيـن دوآقاى جوانان اهل بهشت هستند و فاطمه (عليها السلام) سيده و بانوى بانوان اهل بهشت است58

 دوستدارترين فرد به رسول خدا(صلى الله عليه وآله)

عمر بر فاطمه(عليها السلام) دختر رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) وارد شد و گفت: «اى فاطمه! به خدا سوگند كسى را جز تو نزد رسول خدا دوست داشتنى تر نديدم...59»

على(عليه السلام)سؤال نمود: «اى رسول خدا! كدام فرد از اهل بيت شما، مورد علاقه بيشتر شماست؟» فرمود: «فاطمه60»

 پاره تن رسول خدا(صلى الله عليه وآله)

رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: «فاطمه پاره اى از من است; و كسى كه او را آشفته و پريشان كند مرا آشفته كرده; و كسى كه او را آزار دهد مرا آزرده است61

و نيز فرمود: «فاطمه، پاره تن من است. كسى كه او را آزار دهد مرا آزار داده، و كسى كه او را به غضب آورد، مرا به غضب آورده است62

از مجاهد روايت شده كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) دست فاطمه(عليها السلام) راگرفته، فرمود: «كسى كه او را مى شناسد، پس او را شناخته است. و كسى كه او را نمى شناسـد،او فاطمـه(عليها السلام)دخترمحمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) است واين پاره اى از من است، و اين قلب من و روح من است كه بين دو پهلوى من است. پس، كسى كه او را آزار دهد مرا آزار داده و كسى كه مرا آزار دهد، خدا را آزار داده است63

 شبيه ترين فرد به رسول خدا(صلى الله عليه وآله)

عايشه گفت: «جز فاطمه(عليها السلام) كسى را نديدم كه از حيث كلام و سخن شبيه ترين فرد به رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) باشد و چنين بود كه وقتى بر رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)وارد مى شد، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به او خوش آمد مى گفتند و از جا برخاسته و دست دخترشان زهرا(عليها السلام) را گرفته، مى بوسيدند و در مكان خويش مى نشاندند64

عايشه گفت: «زنان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) اجتماع كرده بودند وكسى ازآنها غايب نبود. فاطمه(عليها السلام) وارد شد. اوبه گونه اى گام برمى داشت كه گويا رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) گام برمى دارد. پس رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «مرحبابه دخترم» پس اورا درطرف راست ياچپ خويش مى نشاند65

غضب فاطمه (عليها السلام) واسطه در غضب خدا

امام على(عليه السلام) فرمود: «رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به فاطمه(عليها السلام)فرمود: «خدا به غضب تو غضب مى كند و به رضاى تو راضى مى گردد66

 كسى كه خدا او را برگزيد

ابن عباس گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «شبى كه به سوى آسمان بالابرده شدم، بر دربهشت نوشته اى راديدم كه درآن نوشته شده بود: جزاللّه معبودى نيست; محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) رسول خدا; على (عليه السلام) محبوب خدا; وحسن (عليه السلام) وحسين (عليه السلام) بنده خالص و مخلص خدا; وفاطمه (عليها السلام) برگزيده خداست. لعنت خدابر دشمنانشان باد67

 بخشش فدك

ابن سعيد خدرى گفت: وقتى آيه «واتِ ذاالقربى حقّه68» نازل شد، رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فاطمه(عليها السلام) را فرا خواند و فدك را به ايشان اعطافرمود69.

ابن عباس گفت: وقتى آيه «واتِ ذاالقربى حقه» نازل شد، رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فدك رابه فاطمه(عليها السلام) بخشيد.»

 حوريه اى در ميان انسانها

عايشه گفت: به رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) عرض كردم: اى رسول خدا! چرا وقتى فاطمه را ملاقات مى كنيد، مى بوسيد تا جايى كه زبانتان را در دهان ايشان گذاشته گويا اراده داريد كه به او عسل بچشانيد؟ فرمود: «بلى، اى عايشه. براستى وقتى به آسمان سير داده شدم جبرئيل مرا وارد بهشت كرد و سيبى از بهشت بر من خورانيد. آن سيب را خوردم و در صلبم به نطفه تبديل شد. وقتى به زمين فرود آمدم، آن نطقه در رحم خديجه قرار گرفت. پس فاطمه(عليها السلام) از آن نطفه است و او حوريه اى در ميان انسانهاست. هر وقت اشتياق به بهشت پيدا مى كنم، زهرا(عليها السلام) را مى بوسم70

ابن عباس گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «دخترم فاطمه(عليها السلام)حوريه اى در ميان آدميان است71

ونيز فرمود: «دخترم فاطمه، حوريه اى در صورت آدمى است; حيض نمى شود وآلوده نمى گردد72

از احاديث مذكور در كتب اهل سنت ـ كه اندكى از آن را نگاشتيم ـ چنين استفاده مى شود كه حضرت زهرا(عليها السلام) معيار حق است. رضايت او، رضايت خدا و غضب او غضب خداست. كسى كه فاطمه (عليها السلام) بر او غضب كند، مغضوب خدا و رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)است. و به طور قطع و مسلم، آن كس كه مورد خشم خدا قرار گيرد، از ارزش ساقط مى شود.

فاطمه(عليها السلام) معيار شناخت ولايت و خلافت است. او در هر جانبى كه قرار بگيرد، حق در همان طرف خواهد بود، زيرا او به صراحت حديث، برگزيده خدا و راستگوترين افراد بعد از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) است. و كسى است كه دوستانش به جهنم نمى روند.


1. ينابيع المودة، ص 17.

2. الحموينى بسنده عن شهربن حوشب، قال: كنت عند ام سلمه -رضى الله عنها- فباذنها دخل البيت ابو ثابت مولى على. فقالت: يا ابا ثابت! اين طار قلبك حين طارت القلوب مطائرها؟ قال: اتبعتُ علياً. قال: وقفت بالحق والذي نفسى بيده لقد سمعت رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) يقول: «على مع القرءان و القرءان مع على و لن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض»; ينابيع المودة، ص 90

اين روايت را با تفاوتى على بن عيسى الاربلى در «كشف الغمه»، ج 1، ص 199، از مناقب امام ابى المؤيد الخوارزمى نقل كرده است. علاوه بر اين، در غاية المرام (صص 540-539) از طريق اهل سنت، 15 حديث و از طريق شيعه يازده حديث، به همين مضمون نقل شده است.

3. (الصواعق المحرمة، ص 75) قال: و فى رواية أنه(صلى الله عليه وآله وسلم)قال فى مرض موته: «ايها الناس، يوشك أن أقبض قبضاً سريعاً فينطلق بى و قد قدمت اليكم القول معذرة اليكم; الا إنى مخلف فيكم كتاب ربى عزوجل و عترتى أهل بيتى.» ثم أخذ بيد على(عليه السلام) فرفعها. فقال: «هذا على مع القرءان و القرءان مع على لا يفترقان حتى يردا علّى الحوض فاسألوهما ما خلفت فيها»; فضائل الخمسه، ج 2، ص 113

4. فى جمع الفوائد، عن ابن مسعود، قال: قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم): «النظر الى علّي عبادة»

5. و فى جمع الفوائد، عن طلق بن محمد، قال: رأيت عمران بن حصين يحدّ النظر الى على. فقيل له، فقال: سمعت رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) يقول: «النظر الى علىّ عبادة»; ينابيع المودة، ص 90; فضائل الخمسه، ج 2، ص 114، به نقل از الهيثمى فى مجمعه، ج 9، ص 119; احقاق الحق، ج 7، از ص 89 تا 110; در فضائل الخمسه ج 2، ص 113 و احاديثى در اين زمينه از صحيحين، كنزل العمال، تاريخ بغداد، الرياض النضرة و... نگاشته است، و در اين رابطه، از طريق اهل سنت 23 حديث و از طريق شيعه 100 حديث در غاية المرام، صص 927-925 نقل شده است.

6. الحافظ السمعانى فى «الرسالة القواميه فى مناقب الصحابه» (مخلوط) روى باسناده عن جابربن عبدالله انصارى -رضى الله عنهما- قال: كان رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) بعرفات، فقال: «... يا على، لو أنّ أمّتي صاموا حتى يكونوا كالحنايا و صلوا حتى كانوا كالاوتار ثم ابغضوك لا كبّهم الله على وجوههم فى النار»; احقاق الحق، ج 7، صص 183-180

7. موفق بن أحمد، بسنده عن طاووس، عن ابن عباس، قال: قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم): «لو اجتمع الناس على حب على بن ابى طالب، لما خلق الّله عزوجل الّنار»; ينابيع المودة، ص 91; كشف الغمة، ج 1. ص 132; احقاق الحق ج 7، ص 149 تا 152.

8. و من كتاب ابن خالويه، عن ابى سعيد قال: قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) لعلى(عليه السلام): «حبّك إيمان و بغضك نفاق و أوّل من يدخل الجنة محبّك و اول من يدخل النار مبغضك و قد جعلك الله أهلاً لذلك، فأنت منى و انا منك و لا نبّى بعدى»; كشف الغمه، ج 1، ص 121

9. (الرياض النضرة، ج 2، ص 177) قال: عن قيس بن حازم، قال: التقى ابوبكر على بن ابى طالب(عليه السلام) فتبسّم أبوبكر يقول: «لا يجوز أحدٌ على الصراط الا من كتب له على(عليه السلام) الجواز» قال: خرجه ابن السمان فى الموافقة. فضائل الخمسه، ج 3، ص 104; اين حديث در احقاق الحق، ج 7، ص 115 تا 121 و از طرق مختلف در كتب اهل سنت نقل شده است.

10. ابن عباس -رضى الله عنه- رفعه: «حّب علّى براءة من النار»; ينابيع المودة، ص 251.

11. ابن عباس ـ رضى الله عنه ـ رفعه: «حب على يأكل الذنوب كما تأكل النار الحطب»; ينابع المودة، ص 251

12. عمربن خطاب رفعه: «لو اجتمع الناس على حبّ على بن ابى طالب لما خلق اللّه النار»; ينابيع المودة، ص 251

13. و فى مسند احمد، بسنده عن الزهرى، عن ابن عباس(رض) قال: بعثنى رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم)الى على، فجاء. فقال له: «أنت سيد فى الدنيا و سيد فى الاخرة، من أحبك فقد أحبّنى و حبيبك حبيبى و حبيبى حبيب اللّه و عدوك عدوي و عدوي عدواللّه، طوبى لمن أحبك و الويل لمن أبغضك»; ينابيع المودة، ص 91; كشف الغمه، ج 1، ص 126; فضائل الخمسه، ج 2، ص 200; به نقل از مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 127

14. جمع الفوائد عن ابى رافع قال: قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) في شأن على: «علّى، من أبغضه فقد أبغضني و من أبغضنى فقد أبغض اللّه و من أحبّه فقد أحبّني و من أحبنى فقد أحب اللّه»; ينابيع المودة، ص 91; فضائل الخسمه، ج 2، ص 204; به نقل از الهيثمى فى مجمعه، ج 9، ص 131

15. سوره انفال، آيه 62

16. ابو نعيم الحافظ، بسنده عن ابى هريره، ايضاً عن ابى صالح، عن ابن عباس، ايضاً عن جعفرالصادق -رضى الله عنهم- فى قوله تعالى: «هو الذي أيدك بنصره و بالمؤمنين» قالوا نزلت فى علىّ; و ان رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) قال: «رأيت مكتوباً على العرش: لا إله إلاّ اللّه وحده لا شريك له محمد عبدى و رسولى، ايدته و نصرته بعلى بن ابى طالب». و روى عن انس بن مالك نحوه. ينابيع المودة، صص 95 ـ 94; احقاق الحق، ج 6، صص 139 تا 152.

17. و في كتاب «الشفاء» روى ابن قانع القاضى، عن ابى الحمراء، قال: قال رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم): «لما اُسرى بى الى السماء اذا على العرش مكتوب: لا إله إلا الله محمد رسول الله ايدته بعلى»; ينابيع المودة، صص 95 - 94، احقاق الحق، ج 6، صص 139 تا 152.

18. منهم الفقيه، ابوالحسن، على بن محمد الشافعى المعروف بابن المغازلى الواسطى، المتوفى سنة 483 فى «مناقب اميرالمؤمنين(عليه السلام)» قال: ...عن انس بن مالك قال: اهدى الى رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) طير كان يعجبه أكله، فقال: «اللهم ايتنى بأحّب خلقك إليك يأكل من هذا الطير معى.» فجاء علٌّي فاستأذن على النبى(صلى الله عليه وآله وسلم) فقلت ما عليه اذن و كنت احب أن يكون رجلاً من الأنصار، فذهب ثم رجع. فقال: استأذن لى على النبى(صلى الله عليه وآله وسلم) فسمع النبى(صلى الله عليه وآله وسلم) فقال: «أدخل يا علىّ» ثم قال: «و الىّ»; احقاق الحق، ج 5، ص 339

19. و فى «المناقب» عن على بن الحسين، عن أبيه، عن جده اميرالمؤمنين، على(عليه السلام)قال: قال رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) «اِن الله قدفرض عليكم طاعتى و نهاكم عن معصيتى و فرض عليكم طاعة علّى بعدى و نهاكم عن معصيته و هو وصيى و وارثى و هو منى و انامنه; حبّه ايمان و بغضه كفر، محبه محبى و مبغضه مبغضى و هو مولا من انا مولاه و انا مولا كل مسلم و مسلمة و انا و هو ابوا هذه الامة.» ينابيع المودة، ص 123; در اين مورد به فضائل الخمسه، ج 2، ص 95 نيز رجوع شود.

20. أخرج موفق الخوارزمى، بثلثة طريق عن جابربن عبداللّه، و عن عماربن ياسر و عن ابى ايوب الانصارى. قالوا: قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم): «حقُّ علىّ على المسلمين حق الوالد على ولده»; ينابيع الموة، ص 123

21. أخرج ابو نعيم الحافظ، فى «حلية اولياء» بسنده عن ابى برزة الأسلمى -رضى الله عنه- قال: قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) :«إن اللّه تعالى عهد الي في عليّ عهداً إن علياً راية الهدى و امام اوليائى و نور من أطاعني و هو الكلمة الّتي الزمتها المتقين...»; ينابيع المودة، ص 134. اشاره به آيه 26 سوره فتح است كه مى فرمايد: «فانزل اللّه سكينة... و الزمهم كلمة التقوى»

22. سوره مائده، آيه 3

23. عن ابى هريره، قال: من صام يوم ثمانية عشر من ذى الحجة كتب له صيام ستين شهراً و هو يوم غدير خم. لما أخذ النبى(صلى الله عليه وآله وسلم) بيد على، فقال: «ألست ولي المؤمنين؟» قالوا: بلى، يا رسول اللّه، فقال: «من كنت مولاه فعلى مولاه» فقال عمربن الخطاب: بخّ بخ لك يابن أبى طالب، أصبحت مولاى و مولا كل مؤمن! و أنزل اللّه: «أليوم أكملت لكم دينكم»; شواهد التنزيل للحافظ الحسكانى، ج 1، صص 156 تا 160

24. عن ابى سعيد الخدرى: انّ النبى(صلى الله عليه وآله وسلم) دعا الناس الى علي فأخذ بضبعيه فرفعها ثم لم يتفرقا حتى نزلت هذه الاية: «اليوم اكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتى» فقال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم): «اللّه اكبر على اكمال الدين و إ تمام النعمة و رضا الرب برسالتى و الولاية لعلي». ثم قال للقوم: «من كنت مولاه فعلى مولاه»; شواهد التنزيل، ج 1، ص 158

25. سوره مائده، آيه 55

26. شواهد التنزيل، ج 1، صص 169-161

27. ...عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس، فى قول الله تعالى: «انّما وليكم اللّه و رسوله والذين امنوا...»...«والذين امنوا» فخصّ من بين المؤمنين على بن ابى طالب. فقال: الذين يقيمون الصلوة... و ذلك انّ رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) صلّ يوماً بأصحابه صلاة الظهر وانصرف هو و أصحابه فلم يبق فى المسجد غير علي قائماً يصلي بين الظهر و العصر اذ دخل عليه فقير من فقراء المسلمين فلم يرفى المسجد احداً خلا علياً فاقبل نحوه. فقال: يا ولى اللّه! بالذي يصلّى له ان تتصدَّق علي بما امكنك. و له خاتم عقيق يمانى احمر كان يلبسه فى الصلاة فى يمينه فمدّ يده فوضعها على ظهره و أشارَ الى السائل ينزعه، فنزعه و دعاله و مضى. و هبط جبرئيل فقال النبى(صلى الله عليه وآله وسلم) لعلي(عليه السلام): «لقد باهى اللّه بك ملائكته اليوم»; اقرأ: «انّما وليكم اللّه و رسوله...»; شواهد التنزيل، ج1، ص 164

روايات متعدد ديگر در همين مورد از انس، از محمد بن حنفيه، از ابن جريح، از امام باقر(عليه السلام) وارد شده است. شواهد التنزيل، ج 1، صص 169-166

و در «فضائل الخسمه»، ج 2، ص 13، احاديثى از كتب مختلف اهل سنت در اين زمينه نگاشته شده است.

28. سوره رعد، آيه 43

29. سوره نمل، آيه 40

30. عن عطية العوفى، عن ابى سعيد الخدرى -رضى الله عنه- قال: سئلت رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) عن هذه الآيه: «الذى عنده علم من الكتاب» قال: «ذاك وزير أخى سليمان بن داود(عليه السلام) » و سألته عن قول اللّه -عزوجل-: «قل كفى باللّه شهيداً بينى و بينكم و من عنده علم الكتاب» قال:» ذاك أخى على بن ابى طالب(عليه السلام)»; ينابيع، ص 103

31. و عن ابن عباس -رضى الله عنه- قال: «و من عنده علم الكتاب» انما هو علّى لقد كان عالماً بالتفسير و التأويل و الناسخ و المنسوخ. ينابيع المودة، ص 104

32. سليم بن قيس الهلالى فى كتابه، عن قيس بن سعد بن عباده قال: «و من عنده علم الكتاب، على» قال معاوية بن ابى سفيان: هو عبدالله بن سلام. قال سعد: انزل اللّه: «إنما أنت منذر و لكل قوم هادً» و أنزل: «أفمن كان على بينة من ربه و يتلوه شاهد منه» فالهادى من الاية الاولى و الشاهد من الثانية، علّى. كأنه نصبه(صلى الله عليه وآله وسلم) يوم الغدير و قال: «من كنت مولاه فعلي مولاه» و قال: «أنت منى بمنزلة هارون من موسى الاّ لابني من بعدي».

33. سوره رعد، آيه 7

34. سوره هود، آيه 17

35. فى «مناقب» عبداللّه الشافعى، ص 124... عن مجاهد، عن ابن عباس، قال: قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) : «أنا مدينة الحكمة و على بابها فمن أراد الحكمة فليأت من بابها»; تاريخ بغداد، ج 11، ص 204 به نقل از احقاق، ج 5، صص 502-520; در «فضائل الخمسه»، ج 2، ص 249 احاديث متعددى از كتب اهل سنت در اين زمينه وارد شده است.

36. فى «البداية و النهاية»، ج 7، ص 358، عن ابن عباس قال: قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم): «أنا مدينة العلم و علي بابها فمن أراد العلم فليأت باب المدينة»; احقاق، ج 5، صص 468-501; فضائل الخمسه، ج 2، ص 250 به نقل از مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 126 و ديگر كتب.

37. الرياض النضرة، ج 2، ص 198: عن معاذبن جبل قال: قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم)لعلّي(عليه السلام) :«تخصم الناس بسبع و لا يحاجك احد من قريش: أنت أولهم ايماناً باللّه، و أوفاهم بعهد اللّه و أقومهم بأمراللّه و أقسمهم بالسويه و أعدلهم فى الرعية و أبصرهم بالقضية، و أعظمهم عنداللّه مزية» (قال) أخرجه الحاكمى (أقول) و رواه أبو نعيم أيضاً في حليته (ج 1، ص 66); فضائل الخمسه، ج 1، ص 189

38. (الاصابه، ج 7، القسم الاول، ص 167) قال و أخرج ابوأحمد و ابن مندة و غيرهما من طريق اسحاق بن بشرا لأسدى، عن خالدبن الحارث، عن عوف، عن الحسن، عن أبى ليلى الغفارى، قال: سمعت رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) يقول: «سيكون من بعدى فتنةٌ فاذا كان ذلك فالزموا على بن ابى طالب; فانّه اول من آمن بى و اوّل من يصافحنى يوم القيامة، و هو الصديق الاكبر و هو فاروق هذه الامة و هو يعسوب المؤمنين، و المال يعسوب المنافقين»; فضائل الخمسه، ج1، ص 189

39. ...عن ابى سعيد الخدرى، قال: قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم): «اذا كان يوم القيامة قال اللّه تعالى لمحمد و على: ادخلا الجنة من أحبكما و ادخلا النار من أبغضكما فيجلس علىّ على شفير فيقول لها: هذا لي و هذا لك و هو قوله: «ألقيا فى جهنم كل كفار عنيد» (سوره ق، آيه 24); شواهد التنزيل، ج 2، صص 191-190

40. اخرج موفق بن احمد الخوارزمى الملكى بسنده عن نافع، عن ابن عمر، قال: قال رسواللّه(صلى الله عليه وآله وسلم)لعلى(عليه السلام): «اذا كان يوم القيامة يؤتي بك يا على سرير من نور و على رأسك تاج قد أضاء نوره و كاد يخطف أبصار أهل الموقف فيأتى النداء من عند اللّه جل جلاله: اين وصى محمد رسول اللّه؟ فتقول: ها أناذا. فينادى المنادى أدخل من أحبك الجنة و أدخل من عاداك فى النار فأنت قسيم الجنة و النار»; ينابيع المودة، صص 84-83

در فضائل الخمسه، ج 3، ص 105 احاديثى در اين مورد از اهل سنت ذكر شده است. همچنين ر.ك به: احقاق الحق، ج 14، صص 259.

41. أخرج ابن المغازلى الشافعى بسنده عن ابن مسعود، قال: قال رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم): «يا على! إنك قسيم الجنة و النار و أنت تقرع باب الجنة و تدخلها أحبائك بغير حساب»; ينابيع المودة، ص 84

42. فى «المناقب» عن ابى الطفيل، عامربن واثلة و هو آخر من مات من الصحابة بالاتفاق، عن علي -رضى الله عنهما- قال: قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم): «يا على! أنت وصيّى، حربك حربى و سلمك سلمي و انت الإمام و ابو الأئمة الا حدى عشر الذين هم المطهرون المعصومون و منهم المهدى الذي يملأ الأرض قسطاً و عدلاً فويلٌ لمبغضيهم. يا على. لو أن رجلاً أحبّك و اولادك فى اللّه لحشره اللّه معك و مع أولادك و أنت معي فى الدرجات العلى و أنت قسيم الجنة و النار تدخل محبيك الجنة و مبغضيك النار»; ينابيع المودة، ص 85

43. العلامة الشيخ زين الدين عبدالرؤوف المناوى، القاهرى، الشافعى، متوفى 1031، فى كتابه «كنوز الحقايق» (ص46) قال: قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم): «انا و على حجة اللّه على عباده»; احقاق الحق، ج 4، صص 223-219; فضائل الخمسه، ج 2، ص 96; به نقل از كنوز الحقايق للمناوى، ص 43

44. العلامه المحدث العارف الشيخ جمال الدين، محمد بن أحمد الحنفى، الموصلى، الشهير بابن حسنويه، المتوفى سنة 680 فى كتابه «بحر المناقب» (ص 57، مخطوط) قال: و بالاسناد يرفعه الى أنس بن مالك قال: كنت عند رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) إذا أقبل علىّ(عليه السلام) فقال النبى(صلى الله عليه وآله وسلم): «أنا و هذا حجة اللّه على عباده يوم القيامة»; احقاق الحق، ج 4، صص 220-219; فضائل الخمسه، ج 2، ص 96، به نقل از تاريخ بغداد.

45. العلامة فخرالدين عمرالرازى، المتوفى سنة 606، فى «نهاية العقول» (على ما فى مناقب الكاشى، ص 195، مخطوط) قال: قال رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) لعلي مشيراً إليه و أخذ بيده: «هذا خليفتي فيكم من بعدي فاسمعوا له و أطيعوا»

46. ألفقيه ابوالحسن على بن محمد الشافعى، المعروف به ابن المغازلى الواسطى، المتوفى سنة483، فى «مناقب اميرالمؤمنين» (مخطوط) قال: روى باسناده عن الباقر(عليه السلام) عن أبيه، عن جده الحسين بن على بن ابى طالب، قال: قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم): «على بن ابى طالب خليفة اللّه و خليفتى; و خليل اللّه و خليلى; و حجة اللّه و حجتي; و باب اللّه و بابى; و صفي اللّه و صفيّي; و حبيب اللّه و حبيبي و سيف اللّه و سيفي; و هو أخى و صاحبي و وزيرى. و محبّه محبّي; و مبغضه مبغضي; و وليّه وليّي; و عدوّه عدوي; و زوجته ابنتي; و ولده ولدي; و حزبه حزبي; و وقوله قولي; و أمره امري; و هو سيد الوصيين و خير أمتي»; احقاق الحق، ج 4، ص 297

47. عمر بن الخطاب: قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) لمّا عقد المواخاة بين أصحابه، قال: «هذا علي أخي في الدنيا او الآخرة; و خليفتي في أهلي; و وصيّي في أمّتي; و وارث علمى; و قاضي دينى; ماله مني و مالي منه; نفعه نفعي و ضرّه ضري; من أحبّه فقد أحبّني و من أبغضه فقد أبغضني»; ينابيع المودة، ص 251

48. ما ذكره الهيتمى فى مجمعه (ج 8، ص 314) قال: و عن عبداللّه بن مسعود، قال: استتبعنى رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) ليلة الجن فانطلقت معه، حتّى بلغنا اعلى مكّة... قلت: يا رسول اللّه; ألا تستخلف ابابكر؟ فاعرض عنى، فرأيت أنه لم يوافقه. فقلت: يا رسول اللّه! ألا تستخلف عمر؟ فاعرض عني، فرأيت أنه لم يوافقه، فقلت: يا رسول اللّه! ألا تستخلف علياً؟ قال: «ذاك والذي لا اله إلا هو إن بايعتموه و أطعتموه أدخلكم الجنة اكتعين»; فضائل الخمسه، ج 2، ص 21

49. ابو المؤيد الموفق بن أحمد أخطب خوارزم المتوفى658، فى كتابه «المناقب» (ص 49، ط تبريز) ...عن عباد بن عبداللّه، عن سلمان (رض) عن النبى(صلى الله عليه وآله وسلم) انه قال: «أعلم أمّتي من بعدي على بن ابى طالب(عليه السلام)»; احقاق الحق، ج 4، ص 319

اين حديث در «المناقب المرتضويه»، «كنوز الحقايق» و در برخى ديگر از كتب آمده است.

50. العلامة المولى محمد صالح الكشفى الحنفى الترمذى فى كتابه «المناقب المرتضويه» (ص 102، ط بمبئى) قال: قال النبي(صلى الله عليه وآله وسلم): «لو يعلم الناس متى سمّى على اميرالمؤمنين ما أنكروا فضله سمى بذلك و آدم بين الروح و الجسد، قال اللّه: ألستُ بربكم؟ قالوا: بلى، فقال تعالى: «أنا ربكم و محمد نبيكم و علي أميركم»; عن فردوس الأخبار; احقاق الحق، ج 4، ص 275

51. عن ابى هريره قال: قيل: يا رسول اللّه، متى وجبت لك النبوة؟ قال النبى(صلى الله عليه وآله وسلم): «قبل أن يخلق اللّه آدم و نفخ الروح فيه» و قال: «و إذ أخذ ربك من بنى آدم من ظهورهم ذريتهم و أشهدهم على أنفسهم ألست بربكم؟ قالوا: بلى، فقال: أنا ربكم الأعلى و محمد نبيّكم و علّى أميركم.» احقاق الحق، ج 4، ص 276

52. العلامة الشيخ ابراهيم بن محمد بن ابى بكر حموية الحموينى، المتوفى 722، فى كتابه «فرائد السمطين» مخطوط (باسناده) عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس، قال: قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) لعلّى بن ابى طالب(عليه السلام): «يا على! أنا مدينة الحكمة و أنت بابها و لن تؤتي المدينة إلاّ من قبل الباب و كذب من زعم أنه يحبني و يبغضك، لأنك منى و أنا منك; لحمك من لحمي و دمك من دمى و روحك من روحي و سريرتك من سريرتي و علانيتك من علانيتي و أنت امام أمتي و خليفتى عليها بعدي; سعد من أطاعك و شقى من عصاك و ربح من تولاّك و خسر من عاداك و فاز من لزمك و هلك من فارقك. مثلك و مثل الائمة من ولدك بعدي مثل سفينة نوح; من ركب فيها نجى و من تخلّف عنها غرق و مثلكم مثل النجوم كلما غاب نجم، طلع نجم إلى يوم القيامة»; احقاق الحق، ج 4، ص 482

53. احقاق الحق، ج 10، قسمت اعظم آن اختصاص به احاديثى راجع به فاطمه زهرا(عليها السلام)دارد.

54. عن سلمان -رضى الله عنه- قال: قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم): «انما سميت ابنتي فاطمه لأن اللّه -عزوجل- فطمها و فطم محبّيها من النار»; ينابيع المودة، ص 240; فضائل الخمسه، ج 3، ص 126; كنز العمال، ج 12، ص 109

55. عن رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم): «و إنما سميت فاطمة البتول لأنها تبتّلت من الحيض و النفاس»; ينابيع المودة، ص 260

56. الحاكم ابو عبداللّه النيسابورى فى «المستدرك» (ج 3، ص 156) قال: زكريا بن ابى زائد، عن فراس، عن الشعبى، عن مسروق، عن عايشه أن النبي(صلى الله عليه وآله وسلم) قال- و هو فى مرضه الذي توفّى فيه-: «يا فاطمة! ألا ترضين أن تكونى سيدة نساء العالمين و سيدة نساء هذه الامة و سيدة نساء المؤمنين؟» احقاق الحق، ج 10، ص 30; فضائل الخمسه، ج 3، ص 137، به نقل از صحيح البخارى

57. الحافظ ابوبكر، احمد بن حسين البيهقى، فى «الاعتقاد» (ص 165) روى عن ابن عباس قوله(صلى الله عليه وآله وسلم): «أفضل نساء اهل الجنة فاطمة بنت محمد...»; احقاق الحق، ج 10، ص 53

58. «أتاني ملك فسلّم علىّ، نزل من السماء لم ينزل قبلها فبشَّرَني أن الحسن و الحسين سيّدا شباب أهل الجنة و أنّ فاطمة سيدة نساء اهل الجنة» كنزالعمال، ج 12، صص 108-107، شماره 34217

59. الحاكم النيسابورى فى «المستدرك» (ج 3، ص 155، طبع حيدرآباد الدكن) قال: ...عن عمر أنّه دخل على فاطمة بنت رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) فقال: «يا فاطمة! واللّه ما رأيت احداً أحبُّ الى رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) منك...» احقاق الحق، ج 10، ص 171

60. علامه ذهبى فى «تاريخ الاسلام» (ج 2، ص 356، ط مصر) قال: ابو عوانه، عن عمر بن ابى سلمه، عن أبيه، أخبرني اسامة بن زيد، أنّ علياً قال: «يا رسول اللّه! أىّ أهلك احب إليك؟» قال: «فاطمة(عليها السلام)»; احقاق الحق، ج 10، ص 179

61. العلامة الباقر مافى فى «اخبار الاول» (ص 42، طبع بغداد) قال: قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم)لفاطمة(عليها السلام): «إنها بضعةٌ منى يريبنى ما يريبها و يؤذيني ما يؤذيها»; احقاق الحق، ج 10، ص 192; كنز العمال، ج 12، ص 112، شماره 34243

62. العلامة الهروى فى «روضة الاحباب» (ص 655، مخطوط) قال: و قد صحّ عن النبى(صلى الله عليه وآله وسلم): «فاطمة بضعة منّي من اذاها فقد اذاني و من أغضبها فقد أغضبني»; احقاق الحق، ج 10; نيز فضائل الخمسه، ج 3، ص 151

63. نورالدين بن الصباغ المالكى فى «الفصول المهمه» قال: و روى عن مجاهد، قال: خرج النبى(صلى الله عليه وآله وسلم) و هو اخذ بيد فاطمه، فقال: «من عرف هذه فقد عرفها و من لم يعرفها فهى فاطمة بنت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) و هى بضعة منى و هى قلبى و روحى التي بين جنبي، فمن اذاها فقد اذاني و من اذانى فقد اذى الله»; احقاق، ج 10، صص 216-184

64. مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 154، روى بسنده عن... عائشة إنها قالت: «ما رأيت احداً كان أشبه كلاماً و حديثاً من فاطمة برسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) و كانت اذا دخلت عليه رحّب بها و قام اليها فأخذ بيدها فقبلّها و أجلسها فى مجلسه»; فضائل الخمسه، ج 3، ص 127

65. صحيح مسلم فى كتاب «فضائل الصحابه» فى باب فضائل فاطمة(عليها السلام) روى بسنده عن عائشة، قالت: اجتمع نساء النبى(صلى الله عليه وآله وسلم) فلم يغدر منهنّ امرأة فجاءت فاطمة تمشى كأنّ مشيتها مشية رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم)، فقال: «مرحباً بابنتي» فأجلسها عن يمينه أو عن شماله; فضائل الخمسه، ج 3، ص 128

66. مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 153 روى بسنده عن على(عليه السلام) قال: «قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم)لفاطمة: «إنّ اللّه يغضب لغضبك و يرضى لرضاك»; فضائل الخمسه، ج 3، ص 155; كنزالعمال، ج 12، ص 111

67. تاريخ بغداد، للخطيب البغدادى، ج 1، ص 259: روى بسنده عن ابن عباس، قال: قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) «ليلة عرج بى إلى السماء رأيت على باب الجنة مكتوباً»: «لا أله إلا اللّه، محمد رسول اللّه عليٌّ حبّ اللّه و الحسن و الحسين صفوة اللّه، فاطمة خيرة اللّه، على باغضهم لعنة اللّه»; فضائل الخمسه، ج 3، ص 148

68. سوره اسرا، آيه 26

69. السيوطى في «درالمنثور» فى ذيل تفسير قوله تعالى: «وآت ذالقربى حقه» فى سورة الاسرى، قال: و أخرج البزار و أبويعلى و ابن ابى حاتم و ابى مردويه عن ابى سعيد الخدرى، قال: لما نزلت هذه الاية «واتِ ذاالقربى حقه» دعا رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) فاطمة(عليها السلام) فاعطاها فدكاً.

قال: و اخرج ابن مردوية عن ابن عباس قال: لما نزلت «وات ذالقربى حقه» أقطع رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم)فاطمة(عليها السلام) فدكاً. فضائل الخمسه، ج 2، ص 136

70. تاريخ بغداد، للخطيب البغدادى، ج 5، ص 87: روى بسنده عن عائشة، قالت: قلت: يا رسول اللّه، مالك اذا جاءت فاطمة قبلتها حتى تجعل لسانك فى فيها كلّه كأنك تريد أن تلعقها عسلاً؟ قال: «نعم، يا عايشة، إنى لما أسرى بى إلى السماء أدخلني جبرئيل الجنّة فناولنى منها تفاحة فأكلتها فصارت نطفة في صلبى فلما نزلت واقعت خديجة، ففاطمة من تلك النطفة و هى حوراء إنسية كلما اشتقت الى الجنة قبلتها»

71. تاريخ بغداد، ايض، ج 12، ص 331: روى بسنده عن ابن عباس، قال: قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم): «ابنتي فاطمة حوراء آدميّة...»; فضائل الخمسه، ج 3، ص 124

72. «ابنتي فاطمة حوراء آدميّة لم تحض و لم تطمث...»; كنز العمال، ج 12، ص 109، شماره 34226

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی