بزرگداشت قبور اولياء خدا

دوره يازدهم، شماره شش

  ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

نام: بزرگداشت قبور اولياء خدا

نويسنده: هيأت تحريريه مؤسسه در راه حق

ناشر: مؤسسه در راه حق قم ـ تلفن 2ـ7743221

تيراژ: 10000 جلد

قطع: جیبی

ــــــــــــــــــــــــــــ

ملّت هاى زنده و جوامع پيشرفته جهان، به حفظ تاريخ و گردآورى آثار آن، علاقه اى وافر نشان مى دهند و پيوسته مى كوشند آثار بجا مانده از گذشتگان را از گزند حوادث پاس دارند. آنان براى صيانت از ميراث نياكان ـ كه نشانگر تمدّن پيشين ايشان است ـ ادارات ويژه اى بنياد نهاده و كارشناسان خبره را در مديريّت آن به كار مى گيرند. در اين عرصه، حتّى اجازه نمى دهند يك سفال يا كتيبه سنگى و دژِ خشتىِ كهن، از بين برود. زيرا، به حق، معتقدند كه آثار گذشتگان، «تاريخ مجسّم» و «شناسنامه ملّى» آنهاست و ملّتِ بريده از نياكان و بزرگان خويش، حكم طفلى را دارد كه پدر و مادرش را گم كرده باشد... .

تمدّن اسلامى، تمدّنِ ديرپا و بزرگى است كه در قرون ميانه، تنها تمدّن پيشتاز عصر خويش بوده است. مسلمانان در پرتو تعاليم آسمانى خويش، تمدّنى عظيم و بى سابقه را پى ريزى كردند كه در قرن چهارم و پنجم هجرى به اوج خود رسيد و شرق و غرب جهان را مستقيم و غيرمستقيم تسخير كرد. چندان كه، محققان غربى، نفوذ اين تمدّن را از طريق اندلس و جنگ هاى صليبى به اروپا، را يكى از مهم ترين عللِ شكوفايى غرب در قرون اخير مى دانند.

تمدّن اسلام با بعثت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) (بلكه به يك معنى، با تولّد آن حضرت) آغاز شد و سپس به همّت پيروان او در طول قرون استوار و گسترده گرديد. آثار و ابنيه اى كه مربوط به شخص پيامبر و ياران با وفاى اوست، جزئى از ميراثِ عمومىِ اين تمدّن بزرگ به شمار مى رود و مِلك شخصىِ كسى نيست كه به دلخواه خود از آن بهره بردارى كند، بلكه از آنِ جهان اسلام (بلكه انسانيّت) بوده و هيچ حكومت محلّى نمى تواند در اين ميراث گرانقدر، دخل و تصرّف كند و به بهانه حفظ توحيد! دست به محو و تخريب آن بگشايد.

تاريخ اسلام به ما مى گويد پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله)در سال 570 ميلادى چشم به جهان گشود و در 40 سالگى مبعوث به رسالت شد. 13 سال تمام در مكّه تبليغ رسالت كرد، سپس به امر الهى زادگاه خويش را به عزم مدينه ترك گفت و در طول اقامت 10 ساله خود در آن شهر، با مشركان و بت پرستان به نبرد برخاست و با تقديم شهداى گرانقدر در راه توحيد، پرچم اسلام را در سراسر شبه جزيره به اهتزاز درآورد. آنگاه در سال 11 هجرت به لقاء الله پيوست و پس از او پيروانش راه وى را تعقيب كرده و شعاع اسلام را به سراسر جهان تاباندند.

آثار مربوط به زندگى و مجاهدات پيامبر و خاندان و پيروان او ـ چنانكه گفتيم ـ خشت زيرين اين تمدّن را تشكيل مى دهد و بايد به عنوان نُماد اصالت هاى ديرين، در حفظ و صيانت آنها كوشيد.

قبور پيشوايان دين، گواهِ اصالتِ تاريخى اسلام است

بايد توجّه داشت كه هر حادثه اى، در روزهاى نخست وقوع خويش، در چشم معاصران آن حادثه، از «قطعيّت» برخوردار است، ولى مرور زمان و بى تفاوتى مردم، بتدريج از قطعيّت آن حادثه مى كاهد و پس از مدّتى، غبار شك و ترديد بر چهره آن نشسته و احياناً حالت افسانه به خود مى گيرد. رويدادهاى مربوط به اديان پيشين، روز نخست همچون روز، روشن و قطعى مى نمود، امّا به علّت بى تفاوتى ها و بى اعتنايى ها، امروز حالت اسطوره يافته است.

تكرار اين فاجعه، در مورد اسلام، بيش از ساير اديان، خطرساز و مشكل زاست. زيرا اسلام، آيينى ابدى و جاودانى بوده و مردم جهان بايستى تا روز رستاخيز از پرتو آن، كسب نور كنند. پيداست آيندگان، زمانى از اين دين تبعيّت خواهند كرد كه «واقعيّت» آن، در نظر ايشان «ثابت» و «قطعى» باشد; و ناگفته پيداست كه يكى از مهم ترين عوامل ثبوت و دوام «قطعيّت» اسلام» حفظ آثار تاريخى مربوط به زندگى و مجاهدات پيامبر و رهبران اسلام است.

نياكان ما ـ كه رحمت خدا بر ايشان باد ـ عظيم ترين خدمت را به نسل حاضر انجام داده و آثار مربوط به صدرِاسلام را به دقّت ضبط و حفظ كرده اند. لذا ما امروزه با چهره اى باز، جهانيان را به يك دين اصيل و واقعى كه همه خصوصيات آن به صورت دست نخورده باقى است دعوت مى كنيم و مى گوييم: 1400 سال و اندى پيش پاك مردى از قبيله بنى هاشم به پا خاست و به رسالت از جانب خداوند، 23 سال مردم را به توحيد و يكتاپرستى و پرهيز از شرك و الحاد فرا خواند، و علاوه بر معجزات گوناگونى كه آورد، با كتاب عظيم آسمانى خود (قرآن) مدّعيان باطل را منكوب ساخت و تاكنون نيز اين معجزه جاويد ملموس، باقى است و همه اهل عالم از جن و انس از آوردن مثل قرآن عاجز مانده اند.

وى، كه پيش از اظهار دعوت خويش در نقطه اى به نام غار «حَرا» به عبادت مى پرداخت، در 40 سالگى دعوت خود را آغاز كرد. گروهى اندك در مكّه به وى ايمان آوردند ولى اكثريت از او سر بر تافته و حتّى نقشه قتل وى را كشيدند. او، به امر آفريدگار، به غار «ثور» ـ در جنوب مكّه ـ پناهنده شد و از كيد دشمن رهايى يافت. از آن پس به مدينه رفت و در آن شهر، مردان اوس و خزرج (كه «انصار» ناميده شدند) به ياريش برخاستند. پيامبر در طول اقامت خود در مدينه، نبردهاى سخت و سهمگينى با مشركان و يهوديان داشت و در اين راه شهيدانى تقديم اسلام نمود كه سرزمين بدر و اُحُد و خيبر و حُنَين را با خون خويش گلرنگ ساختند. او با تربيت و اعزام هيئت هاى تبليغى، آيين خود را در سراسر عربستان نشر داد و در سال 11 هجرت در مدينه درگذشت و در حُجره خود به خاك سپرده شد.

اين بخشى مهم از تاريخ ماست كه اكنون پس از 14 قرن بازگو مى شود و ما بايستى براى حفظ تاريخ خود، كليه آثار و نشانه هاى مربوط به آن را محفوظ نگه داريم، نه اينكه آنها را به بهانه هاى واهى نابود سازيم!

منزلت بيوت پيامبران در قرآن

خانه هاى پيامبران و صالحان، از اعتبار و منزلت خاصى برخوردار است. پيداست اين منزلت ارتباطى به جنبه مادّى و جسمانى آنها ندارد، زيرا خانه هاى آنان بسان خانه هاى ديگران از خشت، گل، آجر و گچ ساخته مى شود، بلكه اين ارزش به خاطر انسان هاى والايى است كه در آنجا سكونت مى گزينند.

قرآن در آيه معروف به آيه نور،1 نور خدا را به چراغ پرفروغى تشبيه مى كند كه بسان ستاره فروزان مى درخشد. آنگاه در آيه بعدى جايگاه اين مشعل فروزان را بيوتى مى داند كه در آنها مردانى وارسته، صبح و شام خدا را تسبيح مى گويند:

فِى بُيُوت أَذِنَ الله أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الآصال 2

(اين چراغ فروزان) در خانه هايى (روشن است) كه خدا رخصت داده كه آنها رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود در آن خانه ها هر بامداد و شامگاه (انسان هايى) به تسبيح خداوند مى پردازند.

جمله يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بالعُدُوِّ بيانگر علت رفعت و عظمت اين بيوت است كه در جمله پيش أَذِنَ الله أَنْ تُرْفَعَ وارد شده است.

در آيه بعدى اوصاف عبادتگران آن بيوت را يادآور مى شود و مى فرمايد:

رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ الله وَ إِقام الصَّلاة و ايتاء الزكاة يَخافُونَ يَوماً تَتَقلَّبُ فيهِ القُلوبُ وَ الأَبْصار 3

مردانى كه تجارت و داد و ستد، آنان را از ياد خدا و برپاداشتن نماز و دادن زكات غافل نمى سازد، و از روز رستاخيز كه دل ها و ديده ها در آن روز زير و رو مى شود، مى هراسند.

آيه با گويايى خاصّى از منزلت بيوتى كه انسان هاى الهى در آنجا خدا را پيوسته تسبيح و تنزيه مى كنند خبر مى دهد. فقط بايد دو مطلب را روشن كرد:

1. مقصود از بيوت در آيه چيست؟

مفسّران در تفسير بيوت اختلاف نظر داشته و هر كدام به سوى يكى از گزينه هاى زير گرايش دارند:

الف) مقصود مساجد چهارگانه است;

ب) همه مساجد است;

ج) خانه هاى پيامبران و امامان است;

د) مساجد و بيوت نبى است.

در ميان احتمالات چهارگانه تنها وجه سوم (ج) صحيح است، و شواهد زير صحت آن را تأييد مى كند:

1. از نظر لغت، «بيوت» جمع «بيت» به معنى منزل و مسكن است. «ابن منظور» معتقد است: بيت، منزل انسان و خانه اوست.4 «راغب» بيت را پناهگاه انسان در شب دانسته5و مؤلّف «المنجد» مى گويد: بيت به معنى مسكن اعم از مو (خيمه) يا از سنگ و گل باشد.

2. جلال الدين سيوطى از انس بن مالك نقل مى كند: زمانى كه رسول گرامى(صلى الله عليه وآله)آيه فِى بُيُوت أَذِنَ الله أَنْ تُرْفَعَ را در مسجد تلاوت كرد، فردى از ياران رسول خدا بلند شد و گفت: مقصود از اين خانه ها چيست؟

پيامبر فرمود: خانه هاى پيامبران.

در اين موقع ابوبكر برخاست و گفت: اى پيامبر خدا، اين خانه (اشاره به خانه على و فاطمه(عليهما السلام)) از همين خانه هاست، كه خدا رخصت بر رفعت و منزلت آنان داده است؟

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «آرى از برترين آنهاست».6

3. امام باقر(عليه السلام)نيز مى فرمايد: مقصود از بيوت در اين آيه، خانه هاى پيامبران است و خانه على(عليه السلام) از آنهاست.7

روى اين قرائن بايد گفت مقصود از بيوت در آيه نور، خانه هاى انبياء و اولياى الهى است، كه به علت تسبيح و تنزيه خداوند از منزلت خاصى برخوردارند و خداوند اذن داده است كه در رفعت و منزلت آنها كوشش شود.

«رفع»، در آيه مورد بحث، به معنى انشاء و ايجاد بيت نيست، چون فرض اين است كه اصل بيت، موجود است و قرآن درباره خصوصيات آن سخن مى گويد.

بنابراين، مقصود از «رفع» رفع معنوى به معنى تعظيم و تكريم و احترام گذاردن به آن خواهد بود و بسيارى از مفسّران اين معنى را برگزيده اند.8

روشن تر بگوييم: از آنجا كه آيه درباره بيوت موجود سخن مى گويد و آن را جايگاه نور خدا و مسكن و مأواى مردان تسبيح گو مى داند، بايد گفت «رفع» در اينجا به معنى بالا بردن ديوارها و زدن سقف آن نيست، بلكه هدف رفع معنوى و تكريم و تعظيم آن است و يكى از مظاهر تعظيم اين است كه آنجا از هر نوع آلودگى حفظ شده و به هنگام فرسودگى تعمير گردد. تمام اين ويژگى ها به پاس حضور رجال بزرگى است كه در آن خانه ها به راز و نياز پرداخته و خدا را ياد مى كنند و داد و ستد، آنان را از اقامه نماز و پرداخت زكات باز نمى دارد. به پاس وجود اين شخصيّت ها، خدا اذن داده است كه به اين آثار از ديده تعظيم و تكريم نگريسته شود و از ويرانى و آلودگى صيانت گردد.

همگى مى دانيم كه پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله)در خانه خود به خاك سپرده شد، يعنى در آن نقطه اى كه خدا را ياد مى كرد و تسبيح مى گفت. خانه وى، به حكم اين آيه، داراى ارج و احترام بوده و هر نوع ايجاد ويرانى و تخريب و ايجاد آلودگى در آن، دور از شأن آن است.

بخشى از بيوت مدينه مدفن اين گونه شخصيّت ها است و بنابر روايت كافى9 حضرت زهرا(عليها السلام)در خانه خود به خاك سپرده شده و هم اكنون صورت خانه او محفوظ است.

حضرت هادى(عليه السلام)و حضرت عسكرى(عليه السلام)نيز در خانه هايى كه خدا را پرستش مى كردند به خاك سپرده شدند. در اين صورت اين خانه ها به تصريح آيه، داراى منزلت و رفعت هستند و تخريب آنها با مفاد اين آيه ناسازگار است.

در محله بنى هاشم در مدينه، تا چندى قبل خانه امام حسين(عليه السلام)و مدرسه امام صادق(عليه السلام)كه خانه او نيز بود برپا بود، و نگارنده خود به زيارت اين بيوت تشرّف يافته بود، ولى متأسّفانه به عنوان توسعه مسجد نبوى همه اين آثار نابود گشت، در حالى كه امكان داشت در عين توسعه مسجدالنبى(صلى الله عليه وآله)، اين آثار به گونه اى محفوظ بمانند.

مِهر و محبّت پيامبر و خاندان او

محبّت به پيامبر و خاندان او، از اصول مؤكّد اسلام است و آيات و روايات فراوانى بر اين امر گواهى مى دهند. قرآن كريم، ايمان نجات بخش را از آنِ كسى مى داند كه علاقه به خدا و رسول و جهاد در راه خدا، در قلبش بر ديگر علايق برترى داشته باشد.10

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)نيز سه چيز را مايه چشيدن حلاوت ايمان مى داند كه يكى از آنها محبّت به خدا و پيامبر اوست.

ثلاث من كنّ فيه وجَدَ حلاوةَ الإيمان و طَعْمَه: أن يكون الله و رسوله أحبّ إليه ممّا سواهما;11

سه چيز است كه هر كسى آن را دارا باشد شيرينى و مزه ايمان را مى چشد: يكى از آنها اين است كه خدا و پيامبر او نزد انسان از همه چيز محبوب تر باشند.

روايات در حُبِّ پيامبر(صلى الله عليه وآله)و مودّت خاندان او، فزون تر از آن است كه در اين مقال بگنجد. آنچه مهم است بيان كيفيّت تحقق بخشيدن به اين فريضه اسلامى است. براى رسيدن به اين هدف دو راه در پيش روى فرد مسلمان وجود دارد:

1. از نظر رفتار و گفتار، پيرو تعاليم خداى و رسول او بوده و در مسير زندگى از راهى كه آنها ارائه فرموده اند منحرف نشود. زيرا اگر انسان جدّاً به كسى علاقه داشته باشد هرگز با او به مخالفت برنمى خيزد و اصولا معقول نيست انسان كسى را دوست بدارد اما عملا با او مخالفت كند و لذا مى گويند:

الحبُّ الاتّباع; دوست داشتن، ملازم با پيروى كردن است.

رشته اى بر گردنم افكنده دوست *** مى كشد هر جا كه خاطر خواه اوست

دو بيت زير كه امام صادق(عليه السلام)با آن به گفتار خود استشهاد نموده، بيانگر جدايى حُبّ واقعى، از تظاهر به حُبّ است:

تعصي الإله،و أنتَ تُظْهِر حُبّه *** هذا محالٌ في الفعالِ بديعٌ!

لو كـان حبُّك صـادقاً لأطعته *** انّ المحبّ لمن يحـبّ مطيع12

خدا را نافرمانى مى كنى در حالى كه به دوستى او تظاهر مى كنى؟! اين كار در عين محال بودن، مايه تعجّب و شگفت است.

هرگاه دوستى تو نسبت به خدا صادقانه بود، او را اطاعت مى كردى. زيرا انسان مُحِبْ، پيوسته از فرد مورد علاقه اش اطاعت مى كند.

2. راه دوم اين است كه فرد مسلمان، در مناسبت هاى خاص، امورى را انجام دهد كه نشانه وجود محبّت آن حضرت و خاندانش، در قلب او باشد، مثلا:

الف) در هنگام شادى محبوب، شادمان و در ايّام اندوه او غمگين باشد.

ب) در ايّام ولادت پيامبر و يا بعثت او، مجالس جشن و سرور بر پا كند و اشعارى در مدح او انشاء كند.

ج) سخنان و نامه هاى منقول از آن حضرت را به طرق گوناگون، نشر كند.

د) آثار بجا مانده از او را حفظ و صيانت كند.

هـ) آرامگاه او را گرامى داشته و براى صيانت از آن، بناى يادبودى بر روى آن بسازد.

انجام اين امور و نظاير آن كه با لذّات، امورى مشروع و جايز مى باشند درباره پيامبر و بستگان او نوعى اظهار حُب و مهرورزى به آنهاست و هر كس كه اين گونه امور را در حق آنها انجام دهد، درباره او مى گويند: فردى علاقه مند به رسول خدا و خاندان او است و از اين طريق، مِهر خود را نشان مى دهد.

مراقد پيامبران و سيره موحّدان

سير و سياحت در كشورهايى كه مدفن انبيا و فرزندان آنها را در بر گرفته است، رواج بسيار دارد و اين امر نشان مى دهد كه پيروان پيامبران، نسبت به قبور آنان، به حق، حساسيّت خاصى داشته و با ساختن بناهاى مجلّل بر قبور آنان به آنها صيانت مى بخشيدند و هم اكنون در كشورهاى عراق، سوريه، اردن، فلسطين اشغالى، مصر و نيز ايران، مراقد مطهّر انبياء و اولياء داراى ابنيه با شكوه بوده و مردم مستمراً به زيارت آنان مى روند.

سپاه اسلام زمانى كه شامات را فتح كرد كليه ابنيه متعلّق به قبور پيامبران را به حال خود واگذاشت، حتّى خادمان آنجا را در مأموريت خود ابقاء كرد و كوچك ترين حساسيت منفى در برابر آنها نشان نداد. اگر واقعاً ساختن بنا بر قبور انبياء و اولياء، يك كار حرام بوده و نشان شرك! شمرده مى شد، جا داشت فاتحان منصوب از سوى خلفا، به تخريب ابنيه مزبور پرداخته و در نابودى آنها بكوشند، در حالى كه كوچك ترين تغييرى در آنها نداده و به همان نحوى كه قبلا اداره مى شد ابقاء نمودند. چنانكه هم اكنون نيز به فضل الهى، اين قبور و ابنيه آن محفوظ بوده و براى مسلمين بلكه كليه موحدان جهان جاذبه خاصّى دارد.

همچنين، مسلمانان پيكر پاك پيامبر خود را در خانه وى به خاك سپردند و حتّى به ذهن يك نفر از صحابه خطور نكرد كه ساختن بنا بر قبور، حرام است!

بررسى تواريخ و سفرنامه هاى دانشمندان مسلمان، گواه وجود صدها آرامگاه و مرقد با شكوه در سرزمين وحى و كشورهاى اسلامى است:

1. مسعودى (متوفاى 345 ق) مورخ معروف، قبور ائمه اهل بيت(عليهم السلام) در قبرستان بقيع را چنين بيان مى كند:

روى قبر آنان سنگى است كه در آن نوشته شده است: به نام خداى رحمان و رحيم، سپاس خداى را كه امّت ها را نابود و مردگان را زنده مى كند. اين قبر فاطمه بنت پيامبر، سرور زنان جهانيان، و قبر حسن بن على بن ابى طالب و قبر على بن الحسين بن على بن ابى طالب و قبر محمد بن على و قبر جعفر بن محمد است.13

مسعودى از مورخان قرن چهارم است و سَلَفى هاى متعصِّب، اين قرن و قرن هاى پيش از آن را، بهترين قرون تاريخ اسلام مى شمارند و اعمال رايج در بين مسلمانان آن زمان را نشانه مشروعيّت آن اعمال مى دانند. ولى متأسّفانه اين سنگ بزرگ كه آن عبارات بر روى آن نوشته شده بود در اثر سلطه وهابيّان زير خروارها خاك پنهان گشته و امروزه اين قبور اساساً به صورت مشخص از هم شناخته نمى شوند.

2. ابن جبير14 (614 ـ 540) 7 جهانگرد معروف، مشاهد انبياء و صالحان و ائمه اهل بيت را در مصر و مكّه معظمه و مدينه منوره و عراق و شام مشاهده كرده و خصوصيات هر يك را به تفصيل در سفرنامه مشهور خود آورده است كه نقل همه آنها براى ما امكان پذير نيست. خوانندگان مى توانند با مطالعه اين كتاب، از سيره جارى در بين مسلمين مبنى بر ساختن گنبد و بارگاه بر تربت پيامبران و اولياى الهى آگاه شوند. از مجموع بيانات اين جهانگرد امين استفاده مى شود: تاريخ ساختن بناهاى عظيم بر قبور امامان و اولياء و شهيدان، به عصر صحابه و تابعان باز مى گردد. روزگارى كه اين دو گروه حيات داشتند، مسلمانان به انگيزه اظهار ارادت و مودّت به رهبران و بزرگان دينى درگذشته، دست به ساختن قُبه و بارگاه زدند و احدى از صحابه و تابعين نيز اين عمل را با اصل توحيد، مغاير نشمرده اند.

از آنجا كه «ابن جبير» سفر خود را از غرب جهان اسلام (اندلس = اسپانيا) به شرق آغاز كرده و سرزمين مصر نزديك ترين نقطه از ديگر مناطق به وى بود، نخست مشاهدات خود را در اين استان خصوصاً قاهره يادآور شده است. گزيده اى از گزارش وى درباره آثار و ابنيه اسلامى اين كشور را ذيلا مى آوريم:

بناى عظيم رأس الحسـين در قاهره

برخى معتقدند كه سر مبارك سيدالشهداء حسين بن على(عليه السلام)در مصر دفن شده است، لذا مقامى به نام رأس الحسين در قاهره وجود دارد كه مطاف زائران داخلى و خارجى است. حتّى نو عروسان قاهره در شب عروسى، گرد مسجد الحسين ـ كه مقام حضرت نيز در آنجا است ـ طواف داده مى شوند.15

ابن جُبير مى گويد: از مَشاهِدِ عظيم الشأن در قاهره، رأس الحسين است. محل دفن سر آن حضرت، با ضريحى از نقره پوشانيده شده و بناى عظيمى كه زبان از وصف، و خرد از درك آن عاجز است، بر روى آن قرار دارد. بر ديوار مقام، سنگ بسيار شفّاف و برّاقى است كه بسان آئينه هاى هندى، حالت صيقلى دارد و تصوير اشيايى را كه در برابر آن قرار گيرد، نشان مى دهد.

من زائران رأس الحسين را مشاهد كردم. آنان با ازدحام عجيبى رو به قبر آورده چشم بر آن دوخته و پيوسته به پارچه روى ضريح تبرك مى جستند و دعا مى خواندند و اشك آنان چنان سرازير بود كه دل را آب و سنگ را از هم مى پاشيد.

گنبدهاى مرتفع در مكّه

ابن جُبير از وجود ابنيه اى در مكّه و قبّه هايى بر فراز قبور خبر مى دهد كه ذكر آنها به طول مى انجامد. مانند مولدالنبى(صلى الله عليه وآله)، مولد الزهراء(عليها السلام) و دارالخيزران (محل عبادت سِرّى پيامبر).

نيز از مشاهد رفيع صحابه و تابعان مدينه نام برده و در ضمن آن به روضه عباس بن على و حسن بن على(عليهما السلام) اشاره مى كند كه بناى مرتفعى دارند و در ادامه به ذكر خصوصيات ضريح آنها مى پردازد.

چنانچه بخواهيم آنچه را كه ابن جبير از مقامات شهدا و علما و صالحان در عراق و شام ديده و ثبت كرده است متذكّر شويم، سخن به درازا مى كشد و لذا به همين مقدار اكتفا مى كنيم. طبيعى است علاقمندان به تفصيل بيشتر، به خود كتاب مراجعه خواهند كرد.16

ابن نجار17 (643 ـ 578)

محمد بن محمود معروف به «ابن النجار»، جهانگرد معروف مسلمان، در كتاب «اخبار مدينة الرسول» مى نويسد: گنبد بسيار بلندى كه از قدمت خاصى برخوردار است در اول بقيع موجود است، و آن دو در دارد كه هر روز يكى از آنها براى زيارت باز مى شود.18

اينها نمونه هايى است كه از سفرنامه ها نقل كرديم و چنانچه به ديگر سفرنامه ها مراجعه شود روشن مى گردد كه ساختن بنا بر قبور انبياء و اولياء، يك سنّت ديرينه در ميان موحّدان بوده است.

ابن حجاج بغدادى (392 ـ 262) از شعراى بزرگ عراق مى باشد كه قصيده اى را در مدح اميرمؤمنان(عليه السلام)سروده و در حرم آن حضرت در محضر جمعى ايراد كرده است. او در آغاز اين قصيده مى گويد:

يا صاحب القبّة البيضاء على النجف *** من زارَ قبرَك و استشفى لديك شُفِي

اى صاحب گنبد سپيد در سرزمين نجف، هر كس قبر تو را زيارت كند و نزد تو (از خدا) شفا بطلبد، خدا او را شفا خواهد داد.

اين بيت حاكى است كه در اواخر قرن چهارم، قبر اميرمؤمنان(عليه السلام)داراى قُبّه و بارگاه بوده است.

بناهاى ياد بود و منطق مخالفان

دلايل گرامى داشت مزار پاكان را، از ديدگاه قرآن و سنّت و سيره عملى مسلمانان بررسى كرديم. وقت آن رسيده كه دليل مخالفان را نيز ـ كه عُمدتاً حديث «ابى الهيّاج اسدى» است، مورد بررسى قرار دهيم و عيار صحت آن را به محك نقد بسنجيم.

مسلم در صحيح خود از ابى الهيّاج اسدى نقل مى كند:

قال لي عليّ بن أبى طالب ألا أبْعثُك على ما بعثني عليه رسول الله، أن لاتدَع تمثالا إلاّ طمستَه و لا قبراً مشرفاً إلاّ سوّيته;19

على بن ابى طالب به من گفت: آگاه باش من تو را به مأموريتى كه پيامبر مرا براى آن اعزام كرد، اعزام مى كنم: هيچ تصوير (ذى روحى) را ترك مكن مگر آنكه آن را محو كنى، و نيز هر قبر بلندى را كه ديدى آن را مساوى و برابر ساز.

مخالفان بناى قبور، اين حديث را دليل بر حرمت ساختن آرامگاه مى گيرند و در شوال 1344 هـ ق كه قبور ائمه بقيع ويران گرديد، همان روز در روزنامه «امّ القرى» پرسش و پاسخى انتشار يافت در لزوم تخريب گنبد و بارگاه به اين حديث استدلال شد.

براى روشن شدن ميزان صحت استدلال به اين حديث، آن را از نظر سند و دلالت مورد بررسى قرار مى دهيم:

سند حديث

راويان اين حديث از ابوالهياج به قرار زيرند:

1. وكيع; 2. سفيان الثوري; 3. حبيب بن ابى ثابت; 4. ابو وائل;

درباره راوى نخست (وكيع) همين بس كه احمدبن حنبل، استاد حديث، درباره او مى گويد: وكيع در 500 حديث خطا كرده است20 و نيز مى گويد: او حديث را نقل به معنى مى كرد و آشنايى كافى با زبان نداشت.21

درباره راوى دوم (سفيان ثورى) كافى است بدانيم كه ابن حجر او را مدلّس شمرده و از «ابن مبارك» نقل مى كند كه: سفيان ثورى نقل حديث مى كرد و من كه رسيدم ديدم او در نقل خود تدليس مى نمايد; وقتى مرا ديد از كار خود خجالت كشيد.22

تدليس، به هر صورت تفسير شود، با ملكه عدالت سازگار نمى باشد.23

درباره راوى سوم (حبيب بن ابى ثابت)، ابن حِبّان از عطا نقل مى كند: او در حديث تدليس مى كرد و از احاديث او پيروى نمى شود.24

راوى چهارم (ابووائل) كه نام او شقيق بن سلمه اسدى كوفى است، با على بن ابى طالب(عليه السلام)سرگران بوده است ابن ابى الحديد مى گويد: وى از مخالفان اميرمؤمنان على(عليه السلام)بوده است وقتى از او پرسيدند على را دوست دارى يا عثمان را گفت: روزگارى على را، ولى اكنون عثمان را.25

بنابراين، سند اين روايت قابل اعتماد نيست و نمى توان بر حكمى شرعى به آن استدلال كرد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اللهُ نُورُ السَّمواتِ وِ الأَرْض مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاة فِيها مِصْباحٌ المِصْباح فى زُجاجَة الزجاجَةُ كَأَنَّها كَوكَبٌ دُرَّيٌ...; سوره نور، آيه 35.

2 ـ سوره نور، آيه 36.

3 ـ سوره نور، آيه 37.

4 ـ لسان العرب، ج 4، ص 14، ماده بيت.

5 - مفردات راغب، ص 64، ماده بيت.

6 ـ جلال الدين سيوطى، در المنثور، در ذيل آيه 36، سوره نور.

7 ـ تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 607.

8 ـ زمخشرى، كشاف، ج 2، ص 390; قرطبى، جامع الأحكام، ج 12، ص226; بروسوى، روح البيان، ج 6، ص 158.

9 ـ اصول كافى، ج 1، ص 461.

10 ـ سوره توبه، آيه 24.

11 ـ جامع الأُصول، ج 1، ص 37، ح 22 و در اين مورد به حديث هاى 21 و 20 نيز مراجعه شود.

12 ـ سفينة البحار، ماده حبّب.

13 ـ مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 288، از نظر مسعودى قبر معروف به قبر فاطمه، به دُخت پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله)تعلّق دارد، در حالى كه از نظر ما، متعلق به فاطمه بنت اسد است.

14 ـ محمد بن أحمد بن جبير اندلسى از جهانگردان معروف اواخر قرن ششم است او سه بار به جهانگردى پرداخته و مشرق زمين را سه بار زير پا نهاده است و يكى از آن سفرهاى او در 578 هـ آغاز شده و در 581 هـ به پايان رسيده است. الاعلام، ج 5، ص 319.

15 ـ نيت آنان از گردش بر دور مسجد اظهار محبّت به آستان سالار شهيدان است نه طواف شرعى.

16 ـ راجع به مصر، صص 24 ـ 19; درباره مكّه، صص 87، 142 ـ 141; راجع به مدينه صص 174 ـ 173; راجع به مشاهد كوفه، صص 198 ـ 187; راجع به بغداد، ص 202 و مشاهدات او در شام صص 249 ـ 246 و 254 ـ 253 (رحلة ابن جبير، چاپ دارصادر، 1384).

17 ـ محمد بن محمود معروف به ابن نجار جهانگرد معروفى است كه در بغداد ديده به جهان گشوده سپس سفر خود را از عراق آغاز كرده و تا شام و مصر و حجاز و فارس ادامه داده و سفر او 27 سال طول كشيده است.

18 ـ اخبار مدينة الرسول، تحقيق صالح محمد جمال، چاپ مكّه مكرّمه.

19 ـ صحيح مسلم، ج 13، ص 61; كتاب الجنائز، سنن ترمذى، ج 2، ص 256; باب ما جاء فى تسوية القبور; سنن النسائى، ج 4، ص 88; باب تسوية القبر.

20 و 2 ـ ابن حجر عسقلانى، تهذيب التهذيب، ج 11، صص 125 و 131.

 22 ـ تهذيب التهذيب، ج 4، ص 115.

23 ـ تدليس، پنهان كردن عيب سند است، تيسير مصطلح الحديث، ص 78.

24 ـ تهذيب التهذيب، ج 2، ص 178.

25 ـ تهذيب التهذيب، ج 4، ص 362.

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی