انسان و لذّت

دوره دهم، شماره سه

  ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

نام جزوه: انسان و لذّت

نويسنده: هيأت تحريريه مؤسسه در راه حق

ناشر: مؤسسه در راه حق قم - تلفن 2-7743221

نوبت چاپ: اوّل

تيراژ: 10000 جلد

تاريخ چاپ: 1379 هـ ش

قطع: جیبی

ـــــــــــــــــــــــــــــ

انسان و لذّت

پس از اشاره به مفهوم لذّت و بيان جارى بودن آن در مراتب نفس، به بررسى آن مى پردازيم; لذّتى كه در دو مرتبه حيوانى و انسانى اسلام جريان دارد، به طورى كه هر مرتبه اى در صدد ظهور فعلى آن ميل فطرى به نفع خود مى باشد.

مفهوم لذّت

هر فردى لذّت طلبى را در خود مى يابد و هيچ گونه شكى در مورد آن ندارد. به همين جهت، در تمام حركاتش طالب ظهور فعلى آن است. به همان مقدار كه انسان از درد و رنج گريزان بوده و از آن تنفر دارد، به لذّات جذب شده و از نيل به آن به وجد و نشاط مى آيد.

مفهوم لذّت، مفهومى است روشن كه با يافتن چنين ميلى در خود ـ با درك حضورى ـ از تعريف آن بى نياز مى گرديم.

حقيقت لذّت نيز در نزد هر فردى روشن و بديهى بوده و اثرش همان حالت وجد و خوشى است كه در نفس آدمى پديد مى آورد; بدين جهت در لغت، آن را معنا كرده اند به اين كه: «لذّت، عبارت است از خوشى و آنچه پسند دل است.»

همچنين برخى گفته اند:

«لذّت و الم از بسيط ترين و مجرّدترين كيفيّات نفسانى هستند، از اين رو تعريف آنها غير ممكن است. علاوه بر اين، نيازى به تعريف ندارند، زيرا هر كسى آنها را شناخته و هر لحظه ادراك كرده، يا مى تواند ادراك نمايد.1»

آنچه در مقابل لذّت است، الم به معناى درد و ناخوشى است كه حصول و ظهور فعلى آن در ادراك و نيل به چيزى خواهد بود كه ادراك كننده آن را نقص و شر مى داند.

بر اين اساس، لذّت امرى است حقيقى و وجودى كه حصول آن، پديد آورنده وجد و نشاط است.

اقسام لذّت بر اساس مراتب نفس

لذّت، كيفيت حاصل در نفس است كه حصول آن گاه در مرتبه حيوانى و گاهى در مرتبه انسانى است; كه به اعتبار اوّل، لذّت حيوانى و به اعتبار دوّم، لذّت انسانى نام گرفته است.

لذّت، تابع خواسته هاى نفس است، نفس انسان در هر مرتبه اى كه ظهور فعلى داشته باشد ـ خواه حيوانى يا انسانى ـ ظهور لذّت نيز در همان مرتبه است.

نفس در هر مرتبه اى داراى ميلهاى متفاوتى است كه از طريق آنها به لذّات مختلفى نايل مى شود. مثلا در مرتبه انسانى، لذّت نيل به دانش، آزادى انسانى، رسيدن به شهود، رشد عقل و فضايل اخلاقى و... براى نفس وجود دارد و شدت و ضعف لذّت حاصله در هر فطرت و ميلى بستگى به كمال آن دارد. هر قدر مرتبه كمال، در فطرتى بيشتر باشد، لذّت از شدت بيشترى برخوردار خواهد بود. و هر اندازه كه خير و كمال در فطرت يا ميلى، از ضعف وجودى برخوردار باشد، لذّت از مرتبه ضعف بالاترى برخوردار خواهد بود.

با توجّه به سنجش دو بعد حيوانى و انسانى، بعد انسانى از وجودى قويتر برخوردار بوده و لذّات انسانى فوق لذّات حيوانى، و لذّات عقلانى فوق لذّات شهوانى است. به عبارت ديگر، لذّت، امرى وجودى است و تابع ابعاد وجودى نفس مى باشد. بدين جهت، لذّت در بعد عالى وجود (انسانى)، از شدّت و قوت بيشترى نسبت به بعد نازل وجودى (حيوانى) برخوردار خواهد بود.

در اينجا به تشريح و بررسى لذّت انسانى و حيوانى مى پردازيم.

لذّت در مرتبه حيوانى

انسان در اين كه داراى مرتبه حيوانى است و به مقتضاى اصل وجودى، خواسته هايى دارد، مورد مدح و مذمّت واقع نمى شود; زيرا وجود چنين بعدى لازمه ظرفيت وجودى اوست و حركت در برآوردن خواسته هاى حيوانى نيز نه تنها امرى مذموم نيست كه چنين حركتى ضرورى بوده و عدم پاسخ به برخى از خواسته ها مساوى با نفى حيات دنيوى خواهد بود.

غريزه خوردن از جمله غرايز حيوانى است; و تن ندادن به آن، نفى حيات را به دنبال دارد. و عدم ارضاى بعضى از غرايز (مانند غريزه جنسى) در شخص عقده هاى روانى به دنبال دارد. مسلّم است كه در برآوردن خواسته هاى حيوانى، لذّاتى براى نفس حاصل خواهد شد و حصول چنين لذّاتى نيز طبيعى بوده و مورد مذمّت عقل و شرع نيست.

بطور كلّى، اگر بُعد انسانى را ناديده بگيريم و نظر استقلالى به بعد حيوانى د اشته باشيم، ارضاى خواسته هاى حيوانى را از هر طريق ممكن، امرى طبيعى دانسته و هيچ گاه آنها را موصوف به صفت قبح نخواهيم كرد و يا مورد مذمّت قرار نخواهيم داد.

بنابراين، اگر اعتقاد ما درباره انسان اين باشد كه فقط داراى بعد حيوانى است; امّا يك حيوان تكامل يافته، هيچ گاه به تجزيه و تحليل رفتارش از ديدگاه عقل و شرع اقدام نخواهيم كرد. زيرا معانى نظر استقلالى به اين بعد اينست كه نبايد انتظار رفتار عقلانى و اخلاقى از آن داشت. اين بعد به مقتضاى طبيعتش دين پذير و اخلاق پذير نيست. بنابراين، لذّات حاصله در اين بعد از هر طريق ممكن، مورد تحليل عقلى و اخلاقى قرار نخواهد گرفت. مى دانيم كه نظر استقلالى به بعد حيوانى باطل است، زيرا هيچ شكّى نيست در اين كه انسان از وجود انسانى برخوردار بوده و به حكم عقل، مرتبه نازل وجود بايد تابع مرتبه عالى وجود باشد. اگر انسان تابع بعد حيوانى باشد تنزل كرده و بايد در فكر و عمل، تابع بعد انسانى باشد و ميلهاى بعد حيوانى را به استخدام بعد انسانى در آورده و بر اساس اختيار و اراده آگاهانه در مرتبه عقلانى به خواسته هاى حيوانى توجّه نمايد.

تجاوز از حدود انسانيّت و اراده آگاهانه در مرتبه انسانى موجب مى گردد كه شخص در رفتار حيوانى اش مورد مذمّت قرار گيرد. و عمل در حدود عقل و شرع سبب مى گردد كه رفتار حيوانى انسان موصوف به حسن شود و مورد مدح قرار گيرد.

جهت توضيح بيشتر، مطلب را تحت دو عنوان مطرح مى كنيم.

1. ارزش اخلاقى منفى لذّات حيوانى

دنياى به اصطلاح متمدّن در تلاش شبانه روزى اش مى كوشد تا وسائل آسايش بشر را فراهم آورده و او را از لذّات مادّى و شهوى بهره مند گرداند. براى لذّت چشم، به زينت شهرها، قيافه ها، لباسها و... پرداخته; براى لذت گوش به انواع موسيقى ها متوسل شده; و جهت لذّت ذائقه به تهيه انواع خوراكيها و نوشيدنيهاى مطبوع و گوارا پرداخته و براى لذّت خيال به اشعار عاشقانه، حماسه اى، رمّان، داستانهاى مختلف و... روى آورده است. بطور كلّى، جهان متمدن و رو به رشد از هيچ تلاشى در جهت رساندن انسان به لذّات گوناگون مادّى و شهوى دريغ نكرده است. از ديدگاه اخلاقى اين تلاش همه جانبه چه ارزشى دارد؟

نمى خواهيم جهان رو به رشد را مورد اعتراض و انتقاد قرار دهيم كه براى لذّت جويى انسان چرا چنين گامهايى را برداشته است، زيرا حق طبيعى هر انسان است كه از طبيعت، و از صداى خوش و نيز خوراكيهاى لذيذ... لذّت ببرد. و تلاش او در حصول اين لذّات هم مورد اعتراض و انتقاد نيست; امّا از آن جائى كه انسانيم، و با استفاده از نيروى عقل مان بايد رفتارى بر اساس ضوابط و شأن حقيقت داشته باشيم. و به خود حق مى دهيم كه به تحليل ارزش عقلى و اخلاقى اين گونه تلاشها در جوامع بشرى بپردازيم.

دنياى به اصطلاح مترقى و رشد يافته اشتباه بزرگى كه مرتكب شده، اين است كه به بعد طبيعى و مادى و حيوانى انسان نظر دوخته، و نسبت به ابعاد ديگر كور است; آن چنان كه عشق و زيبائى را در بعد مادّى محصور كرده، لذّات را نيز كه محصول عشق و زيبائى است در انحصار مرتبه حيوانى و شهوى نفس قرار داده و همين اشتباه فاجعه اى بزرگ در نفى ارزشهاى انسانى پديد آورده كه مردم در غرب و شرق كشورهاى تابع اين دو بلوك شاهد آن هستند.

اين ديدگاه موجب شده كه عفّت، حيا، غيرت و حفظ ناموس از نامحرمان جامعه برداشته شود و نظر به نواميس ديگران و لذّت جويى هاى شهوانى از هر طريق ممكن چهره عادى به خود بگيرد و جامعه در برابر آن كاملا بى تفاوت باشد. و اين ديدگاه تا آن جا بر انديشه ها و نفوس مردم مسلّط گشته كه جدايى از آن و ديدى جز آن داشتن، نوعى از خود بيگانگى محسوب مى شود و ايده اى جز آن، ارتجاعى جلوه مى كند.

تبليغات دامنه دار دست اندكاران اشاعه اين نظر تا آنجا پيش رفته و به توجيه اين ديدگاه پرداخته كه جوامع بشرى اساس شخصيّت را در لذّت گرايى مادّى و حيوانى مى بينند و امور معنوى را به مسخره مى گيرند.

طبيعى است وقتى خود حيوانى انسان، جانشين خود حقيقى گردد و لذّت جوئى هاى حيوانى هدف قرار گيرد، جز ناديده گرفتن پيامهاى عقل و دين، محكوم ساختن لذّات معنوى، چرخيدن بر محور پوچيها، بى معنا گشتن زندگى، غافل ماندن از حق، فروختن لذّت جاويد به لذّت زودگذر، و در نهايت، مرگ انسانيّت و محروميّت از رحمت خاصّ خدا و وارد شدن به جهنّم، پيامدى نخواهد داشت.

انسان بر اساس فطرت در پى لذّت طلبى است و عاقل در صدد است كه بيشترين لذّت را از دنيايش ببرد; لكن لذّتى كه ضرر زننده به روح انسان نباشد.

اميرالمؤمنين(عليه السلام) در اين مورد فرمود:

«وَ لَيْسَ لِلعاقِلِ أنْ يَكُونَ شاخصاً إلاّ فى ثَلاث: مرمَّة لِمَعاش أوْ خُطْوَة فى مَعاد أوْ لَذَّة فى غَيْرِ مُحرَّم2;

عاقل جز در سه امر سفر نمى كند: 1ـ براى اصلاح معيشت 2ـ گام نهادن در امر معاد 3ـ لذّت خوش گذرانى در غير حرام.»

و نيز راجع به لذّت دنيوى فرمود:

«... ما لعَليّ و لِنَعيم يَفنى و لَذّة لا تَبْقى نَعُوذُ بِاللّهِ مِنْ سُباتِ الْعَقلِ و قُبحِ الزّلَلِ وَ بِهِ نَسْتَعيِنُ3;

چكار است على را با نعمتى كه از دست مى رود و لذّتى كه باقى نمى ماند; به خدا پناه مى برم از خواب عقل (و بى خبر ماندن او از درك مفاسد و تباه كاريهاى دنيا)، و زشتى لغزش (و گمراهى); و در جميع حالات از او يارى مى جوئيم.»

بيان فوق بيانگر اينست كه انسانِ به رشد رسيده و متوجّه مقام بلند انسانى به لذّات زودگذر روى نمى آورد و نه تنها به حرام دنيا بلكه به لذّات حلال آن نيز دل نمى بندد زيرا فرو رفتن در لذّات دنيوى، موجب خواب عقل و لغزشهاى خلاف شؤون انسانى مى گردد.

كيست كه به بررسى مسائل اخلاقى در خانواده هاى غرب زده و به اصطلاح متمدّن و روشنفكر، و وضع جوانان در دنياى احساسگرايى و خيالگرايى بپردازد، و به شيوع صفات حيوانى و مسائل خلاف شؤون انسانى و لغزشهاى اخلاقى و... در ميان آنها پى نبرد؟

دنياى مدّعى تمدّن و علم در رابطه با فحشا و مسائل ضد انسانى و جنايات شهوى و كشاندن حيات بشرى به ابتذال و پوچى و... چه توجهى دارد؟

آيا با توجّه به وضع موجود بشر، رو به رشد انسانى است يا سيرى انحطاطى دارد؟

آيا علم و صنعت و اقتصاد و تمام امكانات مادّى و غيره را در حصول لذّات حيوانى به كار گرفتن، مشكلات مادّى و روحى جامعه بشرى را حل مى كند؟

آيا سكوت اكثريت مطلق ملتها و جوامع در برابر سيل بنيان كن فحشا و حكميت حيوانيت بر انسانيت، دليل بارز اين مطلب نيست كه فرورفتن در لذّات شهوانى، خواب عقل و سبك مغزى را پديد آورده و روح غيرت و حماسه انسانى را از افراد بشر گرفته است؟!

به نظر مى رسد بشر قرن بيستم در جاهليّتى بزرگتر از جاهليّت قبل از اسلام بسر مى برد. اگر مى گوئيم: قبل از اسلام، مردم در جاهليّت بسر مى بردند، مقصود اين نيست كه آنها خانه هايى بدون طرح مهندسى جديد داشتند و يا با شتر و الاغ مسافرت مى كردند و يا غذاهاى لذيذ و پاركهاى زيباى پر از گل قرن حاضر را نداشتند و يا اينكه بهداشت صحيح بر محيط زندگى آنها حاكم نبود و پزشكانى مانند اطبّاى امروز براى معالجه امراض وجود نداشت و...; بل اوضاع آن روز را بدان جهت جاهلى مى ناميم كه مردم در پرتو فرهنگ بت پرستى و سنّتهاى غلط اجتماعى، ارزشهاى انسانى را قربانى روح حيوانى كرده بودند و آنچه از معرفت بر حيات فردى و اجتماعى آنها حكومت مى كرد، احساس و وهم گرايى بود و مسائل بر اساس همين معرفت، ارزيابى و سنجيده مى شد نه بر اساس عقل و فطرتهاى عالى انسانى. مسائل در تمام ابعادش از د يدگاه حيوانى ملاحظه مى شد و نگاه مردم به بعد حيوانى نگاه استقلالى بود. لذا فحشا، منكرات و قتل و غارت ميان آنها حاكم گشته بود. آيا در عصر حاضر، جاهليّت برچيده شده است؟

جاهليّت قرن حاضر فوق آن جاهليّت است. در اين جاهليّت، علم و تكنيك، بهداشت، سياست، اقتصاد و سرمايه هاى عظيم مادّى و انسانى، وسيله تقويت روح حيوانى بشر شده و فضايل روح انسانى، قربانى لذّات شهوانى و غريزى گشته است. به جاى آن كه از فقرزدايى لذّت ببرد، از به فقر كشيدن ملّتها لذّت مى برد. به جاى لذّت بردن از عفت، پاكدامنى، غيرت، ظهور معنويّت، بخشش، ايثار و...، از فحشا، بى حيايى، ظهور شهوات، بخل و بى تفاوتى در برابر مسائل معنوى جامعه و... لذّت مى برد. گروهى به شيوع لذّات شهوى مشغولند و گروهى هم در برابر آنها ساكت نشسته اند و چنين است كه هر دو در يك صف به نابودى انسانيّت پرداخته اند.

عقل و دين، دنياى امروز را بر اين جاهليّت محكوم مى كند، زيرا حقيقت انسان، حقيقتى شهوى نيست تا تلاش او محصور در رسيدن به لذّات شهوانى گردد.

«زُيِّنَ لِلْنّاسِ حُبُّ الشّهواتِ مِنَ النِّساءِ وَالْبَنينَ وَ القَناطِيرِ المقنطَرِة مِنَ الذّهَبِ وَ الْفِضّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسوَّمَةِ وَ الاَْنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحَيوةِ الدُّنْيا وَاللّه عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ4;

در چشم مردم آرايش يافته است عشق به اميال نفسانى، دوست داشتن زنان و فرزندان، هميانهاى زر و سيم، اسبان داغ بر نهاده و چارپايان و زراعت. همه اينها متاع زندگى اين جهانى هستند، در حالى كه جايگاه خوب نزد خداست.»

«قُلْ أؤُنَبِّئُكُمْ بِخَيْرِ مِنْ ذالِكم لِلّذينَ اتّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّاتٌ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الاْنْهارُ خالِدينَ فِيها و أزَواجٌ مُطَهَّرةٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ واللّه بَصيرٌ بِالْعِبادِ5;

بگو: آيا شما را به چيزهاى بهتر از اينها آگاه كنم؟ براى كسانى كه پرهيزگارى پيشه كنند، در نزد پروردگارشان بهشتهايى است كه نهرها در آن روان است.»

رو آوردن به شهوات زودگذر، متاع زودگذر دنياست بايد به لذّتى روى آورد كه جاويد و ابدى باشد و آن، بهشت و رضوان خداست. بنابراين، آنچه زودگذر است بايد در خدمت آنچه دايمى است درآيد. وگرنه آفت و مرضى بيش نخواهد بود.

على(عليه السلام) فرمود:

«رأسُ الافاتِ ألوَلَهُ بِالْلّذّاتِ6; عشق به لذّات فانى، سر منشأ آفات است.»

«ألْلّذّاتُ مُفْسِداتٌ7; لذتهاى (شهوانى) داراى مفسده بوده (و تباه كننده) هستند.»

«لا خَيْرَ فى لَذّة لا تَبْقى8; در لذّتى كه بقا ندارد خيرى نيست.»

«نَزِّهُوا أنفُسَكُمْ عَنْ دَنَسِ اللّذّاتِ وَ تَبِعَاتِ الشّهَواتِ9; خودتان را از لذّات ناپاك و آثار بد شهوات پاك كنيد.»

خوشيها و لذّتهاى حيوانى و كيفيّاتى وهمى و خيالى و لذّاتى وابسته به زيبائيها عشقهاى حسّى و خيالى هستند. انسانى وقتى بينديشد و تعقل كند، از غفلت بيرون آمده، متوجّه مى گردد كه چنين لذّاتى زودگذر بوده و قادر نيستند ارضا كننده اميالى باشند كه به لذّات دايمى و هميشگى نظر دارند و به چنين لذّاتى قانع نمى شوند.

«شعاع اميال فطرى انسان به سوى بى نهايت امتداد دارد و هيچ كدام از آنها حدّ و مرزى نمى شناسد و اقتضاى محدوديّت و توقّف در مرحله معينى را ندارند; بلكه همگى آنها انسان را به سوى بى نهايت سوق مى دهند و اين از خصايص انسان است كه داراى خواسته هاى نامحدود است و به كاميابى هاى موقّت و محدود قانع نمى شود10.»

ماندن در آن خواسته هاى محدود وهمى و خيالى، ظلم به مرتبه عالى نفس است كه لذّات نامتناهى و جاويد را مى طلبد.

على(عليه السلام) فرمود:

لا تُرَخِّصُ لِنَفْسِكَ فى مطاوَعَةِ الْهَوى وَ إيْثارِ لَذّاتِ الْدُّنْيا فتُفِسدَ دينَكَ وَ لا يَصْلَحْ وَ تَخْسَرَ نَفْسَكَ وَ لا تَرْبَحُ11;

نفست را در موافقت كردن خواهش و اختيار لذّتهاى دنيا رخصت مده (آزاد مگذار) پس دينت را فاسد كرده و اصلاح نمى كند و نفس تو زيان كرده و سودى نمى برد.»

اگر لذّت ترك لذّت بدانى ***  دگر لذّت نفس، لذّت نخواهى

ارزش اخلاقى مثبت در لذّات حيوانى

هميشه بايد اين نكته را در نظر داشته باشيم كه در دنيايى پر از تزاحم زندگى مى كنيم; وظيفه ما انتخاب خوب و نيكو است و به اقتضاى بعد انسانى، معيار نيكو و صالح، پيامهاى عقل و شرع است كه در بردارنده نفع و سود انسانى است.

تزاحم لذات حيوانى با مصالح انسانى فقط در صورتى است كه لذّات حيوانى، فساد عقل و دين را به همراه داشته باشد و در صورتى هم كه جهت عقلايى برايش نيست ـ گرچه اثر منفى ندارد ـ امّا از ارزش اخلاقى مثبت هم برخوردار نيست; كار پوچى است كه از آن گذشتن به نفع مصالح انسانى، و ترك آن داراى ارزش مثبت مى باشد. امّا آن جا كه لذّات حيوانى با مصلحت بعد انسانى همراه باشد و يا جهت عقلايى داشته باشد داراى ارزش اخلاقى مثبت خواهد بود.

در صورتى كه لذّات حيوانى و شهوى مانع رسيدن روح انسان به خير و كمال معنوى شود و به فساد عقل منتهى شود، شرع و عقل حكم به ترك آن لذّت مى كنند. حكم عقل به ترك آن بر اساس اينست كه در تزاحم بين لذّات انسانى و حيوانى تقدّم با لذّات انسانى است، زيرا اصل حاكم بر نفس انسان، انسانيّت است نه حيوانيت; و عقل، رشد انسانى را طلب مى كند، و حكم شرع به ترك بر اساس مفسده اى است كه (در لذّات حيوانى در صورت تزاحم با بعد انسانى) مشاهده مى كند.

از على(عليه السلام) نقل است كه فرمود: «لا خَيْرَ فى لَذّة تُوجِبُ نَدَماً وَ شَهْوَة تُعَقِّبُ ألَماً;

در لذّتى كه پشيمانى آورد و در شهوتى كه درد (روحى و عاقبت بد) در پى داشته باشد، خيرى نيست.»

لذت در مرتبه انسانى

مرتبه انسانى، همان روح دميده شده از جانب خداست. آن حقيقتى كه پس از دميده شدن، فرشتگان، مأمور به سجده در برابر آن شدند12. و به نيروى شنوايى، بينايى و قلب مجهز گرديد13.

نيروهاى سه گانه، نيروهايى در مرتبه حيوانى نيستند; بلكه قوايى هستند در بعد انسانى. همان گونه كه بعد حيوانى به چشم و گوش و قلب مناسب خود، مجهّز شده، بعد انسانى نيز قواى مناسب خود را دارا مى باشد.

اين مرتبه، توجّه اش به حق بوده، به حسن و قبح مسائل توجّه دارد. و در جستجوى كسب شخصيت الهى و معنوى است. رشد اين مرتبه در گرو اينست كه شنيدن و ديدن و قلبى كه در وجود انسان نهاده شده، به ظهور فعلى برسند تا با گوش انسانى نداى عقل و دين را بشنود; با چشم، به هستى بنگرد و قلب، جريانات زندگى را تجزيه و تحليل نمايد و به واقعيّت ايمان بياورد.

با توجّه به خصوصيّات و حقيقت بعد انسانى، لذّات انسانى و معنوى به جهت تعلق به مرتبه عالى وجود نفس، از شدّت و قوّت بالاترى نسبت به لذّات حيوانى برخوردار است.

حصول لذّت در مرتبه انسانى نفس، درك و نيل به خير و كمال آن است. آن گاه كه انسان به رشد وجودى نايل شود و يا به آنچه كه زمينه رشد را فراهم مى كند برسد، لذّات انسانى حاصل مى شود. نفس به خير و كمالى كه نايل مى گردد، آگاهى حضورى دارد. همين آگاهى كيفيّتى در نفس پديد مى آورد كه از آن به «لذّت» تعبير مى كنيم.

اگر نيل به خيرو كمال در مرتبه حيوانى باشد، بهره نفس لذّات انسانى است. نفس در هر مرتبه اى، از كانال مناسب آن لذّت مى برد و كانال بهره مندى از لذايد انسانى، عقل است.

اين نكته نيز قابل ذكر است كه ابزار حسى آن گاه كه به خدمت عقل در آيند و در جهت خير و كمال روح انسانى قرار گيرند، به همان ميزان كه بعد حيوانى نفس به لذّات شهوى اش نايل مى شود، بعد انسانى نيز لذّت مى برد. لذّت بعد حيوانى از ابزار حسّى، بدون واسطه و لذّت بعد انسانى از ابزار حسّى به واسطه عقل و دين است، زيرا عقل و دين، آن ابزار را در جهت حق گرايى قرار مى دهند تا زمينه ميل به كمال نهايى (قرب الهى) ايجاد شود و آن جا كه روح انسانى به مرتبه اى از مراتب كمال حقيقى اش (قرب الهى) برسد لذّات انسانى در همان مرتبه از قرب خدا حاصل مى شود.

به هر حال، انسان از كانالهاى مختلف ادراكى و عملى به لذّات در مرتبه انسانى مى رسد. آن جا كه ادراك و عمل فقط جنبه عقلانى داشته باشد، حصول لذّت معنوى بدون واسطه، و آن جا كه ادراك و عمل در مرتبه حسّ و خيال و بعد حيوانى قرار داشته باشد، حصول لذّت براى مرتبه انسانى با واسطه است.

در اينجا به بخشى از لذّات در مرتبه انسانى اشاره مى كنيم كه برخى با واسطه و برخى بدون واسطه، براى روح انسانى حاصل مى شوند.

لذّت انسانى از دنيا

دنيا، به معناى جهانى كه در آن هستيم و مملو از آيات الهى در آفاق و انفس است، از اين بُعد هيچ گاه مورد مذمّت واقع نشده و بر اساس حكمت الهى، هستى يافته است و آفرينش موجودى مانند انسان در آن بدون غرض و هدف نيست. اين دنيا هر چند بقاى حيات در آن توأم با مشقّت و گرفتارى است; ولى محلّ و جايگاه بسيار خوبى براى رسيدن به لذّات انسانى است.

در تحصيل لذّات انسانى آنچه متالّم مى شود و رنج مى برد، بُعد حيوانى است. خير و كمال در بُعد حيوانى، رشد غرايز و رسيدن به شهوات است و آن جا كه نفس در مرتبه حيوانى مهار شود و محدوديّتهاى عقلانى و دينى در نيل به شهوات براى آن پديد آيد، درد و رنج آن بُعد، قهرى خواهد بود. امّا بُعد انسانى از اين محدوديّت لذّت مى برد چون اين محدوديّت زمينه ميل خير و كمال انسانى را فراهم مى آورد. بنابراين، دنيا جايگاه تحصيل لذّات انسانى است; مشروط به اين كه به خدمت عقل و دين درآيد.

على(عليه السلام) فرمود:

«إنَّ الْدُّنْيا دارُ صِدْق لِمَنْ صَدَقَها وَ دارُ عافِيَة لِمَنْ فَهِمَ عَنْها وَ دارُ غِنىً لَمَنْ تَزَوَّدَ مِنْها وَ دارُ مَوْعِظَة لِمَنْ إتّعَظَ بِها;

دنيا خانه راستى است، براى كسى كه آن را راستگو انگاشت و خانه تندرستى است براى كسى كه آن را شناخت و باور داشت، و سراى بى نيازى است براى كسى كه از آن توشه اندوخت و خانه پند است براى كسى كه از آن پند آموخت.»

«مَسْجِدُ أحِبّاءِ اللّهِ وَ مُصَلّى مَلائِكَة اللّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْىِ اللّهِ وَ مَتْجَرُ أوْلِياءِ اللّهِ اكتَسَبُُوا فيها الرَّحْمَةَ و رَبِحُوا فِيهَا الْجّنةَ...;

مسجد دوستان خداست، و نمازگاه فرشتگان او و فرودگاه وحى خدا. و جاى تجارت دوستان او، رحمت (الهى) را در آن به دست آورند و بهشت را در آنجا سود برند14.»

بلى، نگاه استقلالى به دنيا، و تمام آرمانها و آرزوها را در آن خلاصه كردن، موجب مى گردد كه لذّات آن، عذاب آخرت را به همراه داشته باشد.

و بيان زيباى اميرالمؤمنين(عليه السلام) اشاره به همين مطلب است;

«ما التذّ أحَدٌ مِنَ الدّنْيا لذّةً إلاّ كانَتْ لَهُ يَوْمُ الْقيامَةِ غُصّةً;

هيچ كس از دنيا لذّتى نبرد، مگر اين كه براى او روز قيامت غصّه بوده باشد15.»

لذّت انسانى در دنيا شرط لذّت اخروى، و درد و رنج اخروى نتيجه لذات حيوانى خارج از حدود عقل و شرع خواهد بود.

در اين جا به بيان برخى از لذّات حاصله در دنيا مى پردازيم كه مى تواند مظهر فضايل اخلاقى باشد.

1. لذّت از تعقّل در خود و كمالات خود.

2. لذّت از كسب علم و معرفت.

3. لذّت از خدمت و احترام به ديگران.

4. لذّت پرستش خدا.

لذّت از تعقّل در خود

دنيا جايگاه ظهور زيباييها است و بهترين زيباييها وجود روح انسانى است كه كمال يافته تر از موجودات ديگر است. انسانى كه بر مركب فكر سوار شده و به سير در اعماق وجود خويش پرداخته، به قوا و كمالات روحى خود آشنا مى شود و از وجود آنها كه برايش بسيار زيبايند لذّت مى برد.

سير در گلستان نفس از آن جهت حصول لذّت را در پى دارد كه به لطايف و جلوه هاى مختلف و گوناگون روح انسانى برخورد مى كند; لطايفى كه در هيچ باغ و بوستانى از طبيعت و در هيچ گلزارى و در هيچ پديده اى يافت نمى شود.

قواى فضيلت (ديگران را دوست داشتن، جود و بخشش، ايثار و گذشت، عاطفه و محبّت، حلم و بردبارى، مدارا، فطرت حريّت و آزادى طلبى، فطرت كاشفه و شهود شهادت طلبى، حق طلبى، عزّت خواهى، عدالت خواهى، نرمخويى، خوش اخلاقى، مايل بودن به خير، راستگويى، امانتدارى، حُسن خدمت به جامعه، عقل، شعور، اراده به اختيار پرستش حق، اعتراف به حق و به حُسن تدبير، و...) از جمله جلوه هاى روح انسان هستند كه انسان از داشتن چنين قوايى به ظهور فعلى رسيدن آنها لذّت مى برد.

شخص عارف به فضايل روح خويش هر چند از مشاهده آنها لذّت مى برد، امّا از اين نتيجه اى كه در اين سير فكرى و عقلى مى گيرد، لذّت بيشترى مى برد. و آن اين كه متوجّه مى گردد اين فضايل در لطايف و كمالات وجودى وابسته به وجود خداى متعال است كه در پرتو فطرت توحيدى و خداجويى انسان حاصل مى شود. و نيز ظهور فعلى اين فطرتها و فضايل در پرتو انجام تكاليف دينى ـ كه رابطه و وابستگى ارادى به خداى متعال است ـ امكان پذير است. لذّت بردن از اين توجّه، به مراتب شديدتر از لذّت سير تعقلى است، چون روح انسانى به عالى ترين خير و كمال خويش ـ كه همان رابطه تشريعى و وابستگى ارادى و در نهايت وصال حق است ـ نايل شده است. و چنين به نظر مى رسد كه بيان اميرالمؤمنين(عليه السلام) اشاره به همين مطلب باشد; «نالَ الفوزَ الاْكْبَرِ مَنْ ظَفَرَ بِمَعْرِفَةِ النّفسِ16; آن كه به معرفت نفس دست يافت، به پيروزى بزرگى رسيده است.»

علاوه بر آنچه بيان شد، در اين سياحت فكرى، شخص به عيوب و نقايص و نقطه ضعفهاى خود آگاه مى شود و با اين حال از اين كه با شناخت عيوب، مى تواند آنها را مهار كند و در صدد رفع آنها برآيد (تا زمينه رشد فضايل آماده شود) لذّت مى برد; امّا از وجود ضعفها متأثر و ناراحت مى شود. در صورتى كه اين الم و درد مقدّمه دورى جستن از دنائتها و پستى هاست.

«ألْعارِفُ مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فأعْتَقَهَا و نَزَّهَها عَنْ كُلِّ ما يَبْعِدُها وَ يُوبِقُها17;

عارف كسى است كه خود را بشناسد و آن را از هر چه كه او را (از خدا) دور مى كند و باعث هلاكت او (در آخرت) مى شود، پاك نمايد.»

لذّت از كسب دانش و آگاهى

حيات روح انسانى در معرفت و علم نهفته است. به همين جهت شناخت حقايق و كشف معارف بر كمال روح مى افزايد. روح انسانى از كسب علم و معرفت، عالى ترين لذّت را مى برد. به جهت اين كه هر عمل خير و هر فضيلتى، در پرتو معرفت حاصل مى شود و لذّت جويى روح انسانى از عمل خير و فضيلت، به واسطه علم و معرفت است. در حالى كه لذّت بردن از معرفت بدون واسطه انجام مى گيرد.

اگر چه نفس در مرتبه انسانى توسّط ابزار شناخت در جهت كسب دانش، از مطالعه در وجود خود و طبيعت لذت مى برد; امّا شعله فرزوان لذّت خواهى روح را فزونى مى بخشد، زيرا مرتبه بالاتر خير و كمال بعد انسانى، در معرفت شهودى نهفته است; معرفتى كه روح بدون ابزار شناخت (عقل و حواس پنجگانه) حقيقت را مى يابد. بنابراين، معرفت هر قدر از شائبه مادّى خالى باشد، سنخيّت آن با روح بيشتر شده و روح، لذّت بيشترى خواهد برد.

آن گاه كه علم در مرتبه شهود قرار گرفت، با روح انسانى يكى شده و مطلوب ذاتى انسان مى شود.

*توضيح بيشتر

بدون ترديد انسان، طالب دانشى است كه عارى از اشتباه و خطا باشد. چون از وجود اشتباه و خطا در عملش رنج مى برد; چنانكه از اصل جهل و نادانى شديداً متنفر است. اين مطلب را هر فردى به روشنى در خود احساس مى كند كه وقتى به اشتباه و خطا در عملش آگاه مى گردد، حالت ناراحتى در نفسش پيدا مى شود. و علّت اين كه انسان در مسائل فكرى و عملى اش به جستجوى منبع مورد اعتماد و دور از خطا و اشتباه برمى آيد، اينست كه فطرت، او را به جانب دانشى فرا مى خواند كه دور از هرگونه خطا باشد. همان گونه كه روح انسانى از علم همراه با خطا رنج مى برد، از دانش همراه با واقع لذّت مى برد. علم همراه با واقع اگر حصولى و كسبى باشد سبب لذّت روح انسانى مى گردد; هر چند مطلوب ذاتى او را تشكيل نمى دهد. و علم همراه با واقع اگر شهود باشد، شديدترين لذّت را انسان خواهد برد. زيرا نفس به خير و كمال حقيقى خود نايل مى شود. و اگر علم همراه با واقع نباشد، در صورت التفات، رنج و ناراحتى روح را در پى خواهد داشت.

روشن است كه افكار و رفتارى كه در پرتو معرفت همراه با واقع ـ خواه حصولى و خواه تحصيلى ـ انجام گيرد، از ارزش والاى اخلاقى و انسانى برخوردار خواهد بود و انسانِ دارنده چنين افكار و رفتارى، مخصوصاً در پرتو شهود از اين جهان لذّت و بهره بيشترى خواهد برد. بيان بلند امير مؤمنان على(عليه السلام)كه علم را منشاء فضايل معرّفى فرمودند18، اشاره به همين علم همراه با واقع است كه حصول آن به دور از شائبه هواى نفسانى مطلوب نهايى انسان است.

و در ميان علوم، لذّت بخش ترين آن، معرفت خداى بزگ است زيرا تهذيب نفس با اطاعت از او به دست مى آيد و اوست كه صفات و فضايل انسانى را به او مى بخشد، و نهايت خير و كمال انسان در رسيدن به اوست.

امام صادق(عليه السلام) فرمود:

«لَوْ يَعْلَمُ النّاس ما فى فَضْلِ مَعْرِفَة اللّهِ عزَّوجلّ ما مَدُّوا أعيُنَهُم إلى ما مَتَّعَ اللّه بِهِ الأعْداءِ من زَهْرَةِ الْحَياة الدُّنيا و نَعيمِها و كانَتْ دُنْياهُمْ أقَلَّ عِنْدَهُمْ مِمَا يَطَوؤُنَهُ بأرْجُلِهِمْ وَ لَنَعِمُوا بِمَعْرِفَةِ اللّه عَزَّوَجَلَّ وَ تلدُّذُوا بِها تَلَدُّذَ مَنْ لَمْ يزَلْ فى رَوْضاتِ الْجَنانِ مَع اَوْلِياءِ اللّهِ،...19;

اگر مردم به فضل و برترى معرفت و شناخت خدا آگاه بودند، به آنچه خدا دشمنانش را از خوبى و خوشى دنيا و نعمتهايش بهره مند ساخته است، توجّه و نظر نمى كردند و دنياى آنها در نظر اينها كمتر بود از آنچه زير پاهايشان له و لگد مى كنند. و در پرتو شناخت و معرفت خداى عزّوجل راحت بسر مى بردند، و از لذّتى همچون لذّت كسى كه هميشه در باغهاى بهشت در جوار اولياى خدا باشد، بهره مند مى شدند...»

لذّت از خدمت به ديگران

خدمت و تلاش براى مردم داراى دو جهت مثبت و منفى است كه تابع نظر و ديد هر شخص نسبت به مردم و انگيزه او در خدمت است. لذّت بردن از خدمت به ديگران نيز در جهت مثبت آن نهفته است.

*توضيح مطلب

اگر نظر به مردم اين گونه باشد كه آنان از حقيقت انسانى برخوردارند و به ديد انسانى به آنان نظر شود، در اين صورت خدمت به آنها و حركت در رفع مشكلات و گرفتاريهاى اجتماعى و فردى آنها انگيزه اى جز انگيزه انسانى و الهى نخواهد داشت. چنين ديد و نظرى او را به بيان امام صادق(عليه السلام)رهبرى مى كند كه فرمود:

«قال اللّه عزّوجل: ألخَلْقُ عِيالى فَأحبُّهْمْ إلَىَّ ألْطَفُهُم بِهِمْ و أسْعاهُمْ فى حَوائِجِهم20;

خداى عزّوجل فرمود: مردم عايله من هستند; پس، دوست داشتنى ترين آنها نزد من، مهربان ترين آنها به مردم و كوشاترين آنها در رفع نيازهاى آنان است.»

خدمت انسانى و الهى در سايه چنين ديد و نظرى است كه انسان را عايله خدا بداند. در هر بعدى كه توانايى داشته باشد، به آنها يارى رساند و از عمل و كارش ـ كه بسيار زيبا و از جمله مكارم اخلاق با مردم است ـ لذّت ببرد.

اگر خدمت اين گونه انسانها را خوب تحليل كنيم، مى بينيم لذّتشان از خدمت به مردم در حقيقت تابع لذّتشان از رضايت خوشنودى خالقشان است. امّا اگر نظر به مردم، نظر ابزارى و اين كه مى توان با خدمت به آنها، به خواسته هاى نفسانى در اجتماع رسيد، چنين خدمتى دور از شؤون انسانى بوده و روح انسانى از آن لذّت نمى برد ـ هرچند نفس در بعد حيوانى به لحاظ رسيدن به آمالش به لذّات شهوانى نايل مى شود ـ طبيعى است كه در اين جا از خدمت به ديگران لذّت نمى برد; بلكه خدمت به آنها مقدّمه رسيدن به لذّات شهوانى و نفسانى در بعد حيوانى است. لذا در ديدگاه اين گونه افراد، خدمت به مؤمن و غير مؤمن يكسان است بلكه در آن جا كه يارى رساندن به فاسق او را زودتر به آمال و آرزوهاى دنيوى اش برساند، فاسق را بر مؤمن ترجيح خواهد داد.

لذّت از پرستش و ياد خدا

اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمود: «دنيا مسجد دوستان خدا... و تجارتجاى اولياى اوست.»

عاقل كسى است كه در اين منزلگاه موقت و زودگذر به تجارتى روى آورد كه بسان اولياى خدا از سود دايمى آن بهره مند شود. كالايى كه در اين سراى تجارتى عرضه مى شود، نفس و وجود انسان است.

در تجارت، مالكيت شرط است و شخص تا مالك و صاحب كالا نباشد، تصرّف در آن عدوانى خواهد بود; مگر در صورتى كه مالك، آن را ببخشد و چنانچه شرط كند كه اين متاع تجارتى را كه به تو بخشيدم، در صورت عرضه براى فروش، بايد به خودم بفروشى، تخلّف از اين شرط حرام است، مسلّم است كه غرض از چنين تجارتى اينست كه بى سرمايه اى، سرمايه دار شود و بى چيزى، ثروتمند گردد; و إلاّ خود مالك هيچ بهره اى نمى برد.

انسان، مالك وجودش نيست; وجود را خداى متعال به او بخشيده است تا آن را سرمايه قرار دهد و مالك حقيقى اين سرمايه شرط كرده كه آن را در اين تجارتگاه بر او عرضه كنند; در غير اين صورت، عرضه آن بر غير مالك حقيقى جز خسران و زيان در بر نخواهد داشت، زيرا:

اوّلا ; قدر و قيمت آن را جز خداى متعال نمى داند.

ثانياً ; در تجارت، بها بايد همتاى كالا يا بيشتر باشد و إلاّ در آن ضرر و زيان است. و بهاى وجود انسان فقط در نزد خداست. و اين جا عرضه كالا به غير او، به گونه اى است كه نه تنها سودى به دست نمى آيد، و نه تنها بها، همتاى آن نيست، و نه تنها شخص ضرر مى كند; بلكه آنچه هست زيان است; يعنى، اصل سرمايه نيز پوچ و هيچ مى شود. زيرا جايگاه اين متاع نزد خداست. و در غير آن منزل قدس، پوچ و هيچ مى گردد.

ثالثاً ; عرضه به غير، ناديده گرفتن شرط است. و لذا تصرّف عدوانى خواهد بود و چنين تصرّفى موجب لذّت و عذاب در آخرت است.

«وَالْعَصْرِ إنَّ الاْنْسانَ لَفى خُسْر إلاّ الَّذينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ...21;

به عصر (رسالت و ولايت) سوگند; براستى انسان در زيان است جز آنان كه گرويدند و اعمال شايسته انجام دادند...»

حقيقت عبادت و پرستش، عرضه وجود است بر صاحب آن، بطورى كه انسان در پرتو آن به خير و كمال حقيقى اش نايل مى گردد و لذّت نيز جز رسيدن به خير و كمال نيست. لقاى خدا، بهشت، لذّات اخروى و لذّات معنوى و انسانى ثمره آن خير و كمال است; ثمره اى كه عين آن كمال است نه چيزى جداى از آن.

منظور از عبادت، همان پرستش به معناى خاص است كه شامل نماز و روزه و حج، دعا و... مى شود. اگرچه عابد در عملش خوشنودى خدا را مورد نظر دارد و از آن لذّت مى برد، ولى لذّت بردن او آن گاه كه در حال ركوع و سجده و مناجات و دعا قرار مى گيرد و با معبودش سخن مى گويد، فوق هر لذّتى است. و اين لذّت بستگى به حدّ خلوص شخص دارد.

امام سجاد(عليه السلام) در مناجات مطيعين مى فرمايند:

«أللّهمَّ احْمِلْنا فى سُفُنِ نَجاتِكَ وَ مَتِّعْنا بِلَذيذَ مُناجاتِك22;

خدايا! ما را در كشتى نجات خود حمل كن و از لذّت مناجات خود بهره مندمان ساز.»

و در مناجات مريدين مى فرمايد:

«... فَبِكَ إلى لَذيذِ مُناجاتِكَ وَ صَلوُا...;

به سبب تو، به لذّت مناجات تو رسيده اند.»

انسانى از لذّتى كه در نتيجه ذكر و عبادت غير او حاصل مى شود، بايد طلب آمرزش كند، زيرا آن لذّت جز زيان نيست. امام زين العابدين(عليه السلام) در مناجات ذاكرين مى فرمايد:

«... وَ أسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لذَّة بِغَيْرِ ذكْرِ وَ مِنْ كُلِّ راحة بِغَيْرِ أنْسِكَ وَ مِنْ كُلِّ سُروُر بِغَيْرِ قُرْبِكَ وَ مِنْ كُلِّ شُغْل بِغَيْرِ طاعَتِكَ...;

از تو طلب آمرزش مى كنم، از هر لذّتى كه در غير ياد تو بوده و از هر آسايشى كه جز به انس با تو و از هر خرسندى كه جز به قرب تو و از هر اشتغالى كه جز در طاعت تو، بوده باشد.»

تمام لذّتها بايد به لذّت ياد خدا و پرستش خدا برگردد. چنين لذّتى است كه مطلوب ذاتى انسان بوده و لذّات ديگر انسانى مقدّمه و راه رسيدن به اين لذّت به شمار مى آيند. آرامش نفس نيز در پرتو چنين لذّتى امكان پذير است.

«ألَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللّهِ ألا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنَّ الْقُلُوب23;

آنان كه ايمان آوردندو به وسيله ذكر خدا قلبى مطمئن و آرام پيدا كردند; آگاه باشيد كه آرامش قلبها در گرو ذكر و ياد خداست.»

دنيا آن گاه سراى خسران خواهد بود كه متعلّقات آن، انسان را از ياد حق و لذّت در جوار او غافل گرداند.

«يا أيّها الّذين امَنُوا الا تُلْهِكُمْ أمْوالُكُم وَ لا أولادُكُم عَنْ ذِكْر اللّهِ و مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَاوُلِئكَ هُمُ الْخاسِروُنَ;

اى كسانى كه ايمان آورديد، اموال و فرزندانتان شما را از ياد خدا باز ندارد و سرگرم نسازد. كسانى كه چنين به جا آورند (و سرگرم شوند) همانها در زيان هستند.»

به اميد آن كه انسانها ـ به خصوص قشر جوان ـ توفيق يابند كه به دنبال لذّات انسانى باشند.


1ـ فرهنگ معين، حرف لام.

2ـ نهج البلاغه، صبحى صالح، ص 545.

3ـ نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه 215.

4ـ سوره آل عمران، آيه 14.

5ـ سوره آل عمران، آيه 15.

6ـ شرح غرر «آمدى»، ج 4، ص 51.

7ـ غررالحكم، فصل اوّل، شماره 70.

8ـ غررالحكم، ج 6، ص 391.

9ـ غررالحكم، فصل 82، شماره 21.

10ـ «خودشناسى براى خودسازى»، ص 39.

11ـ غررالحكم، فصل 85، شماره 248.

12ـ «فإذا سوّيتُهُ و نفختُ فيه من روحى فقَعوُا له ساجدين». (سوره حجر، آيه 29).

   او را بياراستم و از روحم در او دميدم. پس در مقابل او سجده كننده فرو آييد.

13ـ «و جعلَ لكمُ السَّمعَ و الأبصارَ و الأفئدة قليلا ما تشكرون». (سوره سجده، آيه 9).

   براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد، و شما بسيار كم شكرگزارى مى كنيد.

14ـ نهج البلاغة، فيض الاسلام، حكمت 126.

15ـ شرح غرر و درر، ج 6، ص 58.

16ـ شرح غرر، ج 6، ص 172.

17ـ شرح غرر، ج 2، ص 48.

18ـ «رأس الفضائل العلم»، شرح غرر و درر آمدى، ج 6، ص 49.

19ـ روضة الكافى، ص 247، حديث 347.

20ـ بحار، ج 74، ص 336، روايت 114.

21ـ سوره والعصر.

22ـ مفاتيح الجنان.

23ـ سوره رعد، آيه 28.

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی