صلی الله علیک ایتها المظلومة الشهیدة

فاطمه (س) روى به على (ع) كرد و گفت وصيت هائى است كه من مدتها آن را در دل نهفته داشتم - على (ع) فرمود اى دختر پيامبر خدا آنچه دوست دارى وصيت كن و آنگاه در بالاى سرش نشست، اطاق را از اغيار خالى كرد.

فاطمه (س) گفت اى پسر عم در دوران ازدواج هرگز مرا دروغگو و خائن نيافتى و از آغاز زندگى مشترك و معاشرتم با تو جز طريق وفا و صفا نپيمودم. على (ع) فرمود: پناه بر خدا راست مى‏ گوئى، به خدا سوگند تو داناترو نيكوتر و پرهيزكارتر از آن بودى (انت اعلم بالله و ابر و اتقى )تو گرامى ‏تر از هر كس بود من نيز در مخالفت با توبيخ تو بيمناك بودم. فقدان و وجدائى تو بر من سنگين است چون چاره ‏اى جز تسليم ندارم آن را تحمل مى‏ كنم به خدا قسم مصيبت رسول خدا (ص) بر من تجديد شد...

آنگاه ساعتى با هم گريستند واخذ راسها و ضمها على صدره على (ع) سر فاطمه (س) را بسينه ‏اش چسبانيد و فرمود فاطمه جان، هر وصيتى كه دارى بكن و من در اجراى وصيت تو كوشايم و كار تو را بر خود مقدم مى‏ دارم [11]فاطمه (س) را دعا كرد و وصيت نمود پس از او با امامه ازدواج كند كه به فرزندان او مأنوس‏ترند.

وصيت كرد كه نعش او را در تابوت خاص كه طرح آن را داده بود قرار دهد - احدى از آنها كه بر او ستم كرده‏ اند در سر جنازه‏ اش حاضر نشوند و بر او نمازنگذارند... آنگاه فرمود مرا شب غسل ده، شب كفن كن وشب دفن كن (غسلنى بالليل، فاكفنى فى الليل وادفنى فى الليل [12]...)

در سخنى آمده است كه درباره فرزندان سفارش كرد: على جان فرزندانم يتيم مى ‏شوند - با آنها مدارا كن و از آنها دلجوئى فرما [13] و نمونه اين گونه مباحث بسيار و از نظر محتوا با مختصر تفاوتى در كتب روائى موجود است .

وصيتنامه او

براساس پاره‏اى از اسناد وصيت نامه‏ اى بصورت مكتوب از فاطمه (س) نقل شده كه متن آن را از كتاب بحارالانوار مجلسى نقل مى ‏كنيم: هذا ما اوصت به فاطمه بنت رسول الله (ص) - اوصت و هى تشهد ان لا اله الا الله و ان محمداً عبده و رسوله و ان الجنة حق و النار حق و ان الساعة آتيه لاريب فيها و ان الله يبعث من فى القبور . يا على انا فاطمه بنت محمد ص زوجنى الله منك لاكون لك فى الدنيا و الاخره - انت اولى لى من غيرى حنطنى و غسلنى و كفنى بالليل و لا تعلم احداً و استود عك اللّه و اقرء على و لدى السلام الى يوم القيامة[14].

ترجمه: اين وصيت فاطمه (س) دختر رسول الله است. و او شهادت به وحدانيت خدا و رسالت محمد (ص) مى‏دهد و گواهى مى ‏دهد كه بهشت و دوزخ حق است و قيامت آمدنى است در آن شك نيت و خداوند همه آنها را كه روزى در قبر مى‏ خوابند مبعوث مى ‏گرداند .

اى على من فاطمه دختر پيامبرم، خداى مرا به همسرى تو در دنيا و آخرت مفتخر گردانيده – تو به من سزاوارتر از ديگرانى مرا شب غسل ده و كفن و دفن كن و احدى را بر آن مطلع مساز - با تو خداحافظى كرده، و به فرزندانم را تا روز قيامت سلام مى‏ فرستم .

ساعت قبل از مرگ

قبل ازمرگ خود را نظافت و شستشو كرد. به اسماء گفت آبى بياور كه غسل كنم، كمكم كن كه لباسم را عوض كنم غسل كرد و لباس تازه ‏ترى پوشيده به سوى قبله خوابيده و پارچه ‏اى بر روى خود كشيد. به اسما گفت مدتى درنگ و آنگاه مرا صدا كن. اگر جواب ندادم بدان از دنيا رفته‏ام و برو على (ع) را خبر كن‏[15].

در وسط اطاق، او در بستر بود و در انديشه فرزندان خردسال، تنهائى على، دور نماى آينده نسل و ذريه خود در شهادت و مسموميت و سرگرم دعا كه خداوندا: مرگ را براى من چنان كن كه وقتى بر من وارد مى‏شود گوئى محبوب من است كه از سفر برگشته و من ديده براهش داشته‏ ام... خداوندا آنگاه كه به خانه قبر درافتادم و تنها و بيچاره و محتاج رحمت تو شدم رحمت و عنايت خويش بر من فرست روشنائى در قبر و ثوابى كه بر مؤمنين وعده فرموده ‏اى بر من نازل گردان، روح مرا در كنار ارواح پاك و جان مرا همدم جانهاى صالح و جسد مرا در كنار اجساد مطهر و اعمال مرا در رديف اعمال مقبوله قرار ده...

كلماتش را در حين مرگ چنين ضبط كرده ‏اند: السلام عليك يا جبرائيل السلام عليك يا ملائكة ربى اليك ربى لا الى النار، الى رحمتك لا الى غضبك، رضاك رضاك...

فاصله ‏اش با وفات پيامبر

در فاصله زمانى مرگ او با رسول خدا (ص) اين فاصله‏ ها ذكر شده: 40 روز، 45 روز، 2 ماه، 6 روز، 72 روز، 75 روز نوشته‏ اند و اين فاصله اخير مورد تأكيد مورخان شيعه است مثل ابن شهر آشوب و كلينى در اصول كافى .

گروهى 83 روز، 90 روز، شهيد اول در كتاب الدروس 100 روز، صحيح بخارى 6 ماه، و برخى هم 8 ماه نوشته‏ اند در كل كمترين مدت 40 روز [16] و بيشترين مدت 8 ماه است. [17]

بهمين علت درباره تاريخ وفات او هم اختلاف نظر است برخى آن را سيزدهم جمادى الاولى، گروهى سوم جمادى الاخر نوشته‏ اند، تاريخ‏ هاى ديگر سوم ماه رمضان، بيستم جمادى الثانى، سيزدهم ربيع الاول و... نوشته ‏اند كه دو سند اول مهمتر است .

اما سنش در حين وفات بصورت مشهور 18 سال و 2 ماه نوشته‏ اند در حاليكه كلينى و طبرى 29 سال، مجلسى و زبير بن بكار 30 سال، برخى از علماى عامه 28 سال، يعقوبى 23 سال و... نوشته ‏اند در كل هيچكس از 18 سال كمتر [18]و از 30 سال بيشتر ذكر نكرده است. [19]

غسل و كفن

اسماء بنت عميس گويد فاطمه (س) سفارش كرده بود كه چون در گذشت كسى جز من و على (ع) او را غسل ندهد. در برخى از روايات آمده است كه‏ ام سلمه هم با او همكارى داشت. اسنادها گويند كه حتى عايشه را اجازه نداد كه كنار جنازه‏ اش باشد. [20]

على (ع) به‏ ام سلمه گفت آب بريزد و آب ريخت و على (ع) فاطمه (س) را غسل داد و او را در وسط اطاق رو به قبله قرار داده و كفنش كرد [21] و على (ع) فرمايد بخدا قسم او را شستم و كفن كردم در حاليكه بدنش پاك و مطهر بود. او پاك بدنيا آمد و پاك از دنيا رفت .

او فرمايد به هنگامى كه خواستم سر كفن را ببندم فرزندان را صدا كردم كه بيايند با مادر وداع كنند. زمان فراق رسيده و ديدار بعدى در بهشت خواهد بود. فرزندان بر جنازه مادر حاضر شدند و هر كدام سخنى و مرثيه ‏اى گفتند:

- حسن آمد كه‏اى مادر پيش از آنكه جان از تنم بيرون رود با من سخنگوى(كلمنى قبل ان تفارق روحى بدنى)

- حسين آمد كه‏اى مادر پيش از آنكه قلبم ازكار بايستد با من حرف بزن (كلمنى قبل ان ينصدع قلبى فاموت).

- زينب آمد كه يا رسول الله هنوز لباس عزاى تو بر تن داريم و...

- على (ع) فرمود اى دختر پيامبر چگونه خود را تسلى دهم .

- و هم او فرمود خداى را شاهد مى ‏گيرم كه دستهاى فاطمه (س) از كفن بيرون آمد بچه‏ هارا در بغل گرفت و بسينه چسبانيد (الى اشهد الله - انهاقد حنت و انّت و مدّت يديها و ضمتها الى صدرها بكيا).

- در اين هنگام ندائى از آسمان برخاست كه يا على (ع) فرزندان را از روى سينه مادر بردار، بخدا سوگند كه فرشتگان آسمان را بگريه انداختند (و اذا بهاتف من السماء ينادى يا اباالحسن ارفعهما فلقد بكيا و الله ملائكة السماوات فقد اشتياق الحبيب الى المحبوب) [22].

دفن فاطمه (س)

مردم در كنار خانه فاطمه (س) منتظر جنازه بودند - ابوذر به آنان اعلام كرد كه حركت جنازه به تأخير افتاد. مردم پراكنده شدند و ابوبكر خبر نيافت تا بر جنازه ‏اش حاضر شود [23]. در تشيع او عمار، مقداد، عقيل، زبير، سلمان، ابوذر، حذيفه و... بودند. [24] و فاطمه (س) را در تاريكى شب و در سكوت دفن كردند. [25]

در دفنش غوغائى برخاست، همه مى‏ گريستند، على (ع) فرمود فاطمه جان راحت شدى، سلام ما را به پدرت برسان...، در حين دفن خواست، فاطمه (س) را داخل قبر كند، خطاب به رسول خدا (ص) السلام عليك يا رسول الله عنى و عن ابنتك النازلة بك و السريعة اللحاق اليك...سلام من و دخترت را كه بر تو مهمان مى‏شود بپذير كه چه زود به تو ملحق شد... لقد استرجعت الوديعة و اخذت الرضينة، [26]... و ديعه‏ اى كه در نزد من داشتى برگردانده شد، و گروئى و امانت تو پس داده شد...

اما حزنى فسرمد، و اما ليلى فمستهد...اندوهم پايان ندارد، شبم هرگز صبح شدنى نيست... تا روزى كه مرگم فرا رسد و در كنار تو قرار گيرم... على (ع) از دفن فارغ شد، برخاست كه برود، اما احساس كرد توان قلبى آن را ندارد كه‏ اى واى من خود فاطمه (س) را بدست خويش به خاك سپردم؟ يكباره دچار اندوه شد و به كمك دو ركعت نماز خود را آرامش و سكون بخشيد كه قرآن فرمود: و استعينوا بالصبر و الصلوة و انهالكبيرة الا على الخاشعين [27].

اما قبرش

اينكه قبر او در كجاست نظرات مختلفى در اين زمينه وجود دارد، حق اين است كه فاطمه (س) خود خواسته بود كه قبرش مخفى باشد تا سندى براى اعتراض او در عرصه جهان باقى بماند. اما مجلسى و صدوق قبر او را در خانه‏ اش مى‏ دانند و آن را صحيح‏ترين خبر مى ‏شناسند: (ان الا صح انهامدفونة فى بيته)[28].

بسيارى ازاهل سنت باستناد اين سخن پيامبر كه فرمود بين قبر و منبرم باغى از باغهاى بهشت است ما بين بيتى و منبرى روضة من رياض الجنة [29]. مى گويند قبر او در همان محل است. گروهى قبر او را در بقيع مى ‏دانند و ابن جوزى آن را در كنار خانه عقيل... و حق اين است كه به هيچكدام از آنها نمى‏ توان اعتماد كرد، آنچه كه عرضه مى‏شود در حد يك استحسان عقلى است .

على (ع) بر سر مزاش

وضع حال على ع) و زمزمه صاحبش در كنار مزار مشخص است از چه قبيل خواهد بود. زيرا تاريخ انس و صفاى را بمانند انس و صفاى على (ع) و فاطمه (س) نمى‏ شناسد جز در رابطه با پيامبر و خديجه. و طبيعى است كه از دست دادن فاطمه (س) براى او گران است روزى از مشتى خاك برداشت و گريان شد، اندوهى شديد براو غالب آمد، روى به مرقد پيامبر كرد و چنين زمزمه نمود:جانم فداى جگر گوشه پيامبر كه ميراثش تباه شد، بعد از رحلت پيامبر حرمت او را در هم شكستند، او به خواسته خود نائل آمد، اما نزار و خسته، فقدان پدر توانش را كاست و اشك از ديدگانش جارى ساخت شبانه به خاك سپرده شد و هيچكس ديگر او را نديد...[30].

اى كاش اين جان دردمند همراه با نفس‏هايم ازسينه برون مى‏رفت نفسى على زفراتها محبوسة - يا ليتها نخرجت مع الزفراتى) پس از تو چيزى براى زندگى نيست گريه‏ام براى اين است كه زندگيم پس از تو طولانى شد لا خير بعدك فى الحيوة و انما - ابكى مخافة ان تطول حياتى. فرمود اگر از سر كويت برمى خيزم بدان خاصر نيست كه از ماندن در كنارت خسته و ملول شده ‏ام و اگر ميمانم بدان خاطر نيست كه بوعده خدا به صابران بدگمانم...(فان انصرف فلا عن ملالة، فان اقم فلاعن سوء ظن بما و عدالله الصابرين) [31].

سلام بر پيكر نحيف تو اى فاطمه (س)، سلام بر بدن كبود وتازيانه خورده‏ات. سلام بر جنازه‏ات كه رسواگر شكنجه خصم است و سلام بر قبر پنهانت كه سند اعتراض است.

پی نوشت:

11- همان - و نيز ناسخ ج 4 ص 1609.

12- ص 59 - احتجاج.

13- ص 178 بحار ج 43.

14- بحار 43 ص 214.

15- كشف الغمه.

16- بحار 43 ص 191.

17- ص 749 الاستيعاب.

18- مناقب ابن شهر آشوب.

19- مجلسى در بحار.

20- ج 8 طبقات ص 18.

21- وفاة فاطمه الزهرا ص 77.

22- فاطمه الزهرا رحمانى ص 538.

23- صحيح بخارى ج 5 ص 177.

24- ص 151 روضة الواعظين ج 1.

25- مناقب ج 3 ص 363.

26- نهج البلاغه.

27- آيه 45 سوره بقره .

28- بحار ج 43 ص 188.

29- صحيح مسلم .

30- ص 188 الزهراء

31- ص 127 كشف الغمه.

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی