بیست وهفتم جمادی الاول وفات جدّ بزرگوار پیامبراسلام حضرت عبدالمطلب گرامی باد
بر طبق گفته مشهور از اهل حديث و تاريخ،رسول خدا(ص) هشتساله بود كه عبدالمطلب در حالى كه بگفته ابن اثير دراسد الغابة بينائى خود را از دست داده بود (1) از دنيا رفت و درباره اينكه خود عبدالمطلب در هنگام مرگ چند سال داشته اختلافزيادى در تاريخ ديده مىشود كه برخى عمر او را در هنگام وفاتهشتاد و دو سال و برخى يكصد و چهل سال ذكر كردهاند (2) ،كه تفاوت آنها حدود شصتسال مىشود،كه البته اينگونهاختلافات در تاريخ گذشتگان تازگى ندارد،و در تاريخ وروايات نمونههاى فراوانى دارد.
و گفتهاند:خداوند به عبدالمطلب ده پسر و شش دخترعنايت كرد كه پسران عبارت بودند از:
حارث،ابوطالب،حمزه،زبير،عبد الله،عيذاق،مقوم،حجل،ابو لهب،عباس.كه البتهدر برخى از اينها اختلاف نيز هست و يعقوبى در تاريخ خود«عيذاق»و«حجل»را يكى دانسته و دهمى را«قثم»دانستهاست. (3) چنانچه برخى مقوم و حجل را يكى دانستهاند. (4) و شيخ صدوق(ره) بجز عباس عدد آنها را ده نفر ذكر كرده ومانند برخى ديگر فرزندى بنام«ضرار»نيز براى عبد المطلب ذكركرده است. (5) دختران او عبارتند از:عاتكة،اميمة،ام حكيم،برة،اروى،صفية(مادر زبير بن عوام)
شخصيت عبدالمطلب
چند جمله در باره شخصيت عبد المطلب: ما پيش از اين در داستان نذر عبد المطلب براى ذبح عبد اللهشمهاى از حالات او و شخصيت الهى و اعتقاد و ايمان او را بهخداى يكتا بيان داشتيم (6) و پيش از آن نيز درباره ايمان اجداد رسول خدا(ص)تفصيلا مطالبى ذكر شد (7) چنانچه در خلالهمين چند روايتى هم كه در اين قسمت بيان شد شواهد زيادىبر اين مطلب وجود داشت (8) و در اينجا نيز اضافه مىكنيم كه بهعقيده بسيارى از دانشمندان شيعه و اهل سنت عبدالمطلب درمكه معظمه منادى توحيد و يكتا پرستى و مخالف با هر نوع شرك و بت پرستى بوده است،اگر چه برخى معتقدند كه از اظهارعقيده خويش تقيه مىكرد و روى مصالحى در اجتماعات ومراسم بت پرستان شركت مىنمود.چنانچه شيخ صدوق(ره)گويد: «و كان عبدالمطلب و ابوطالب من اعرف العلماء و اعلمهم بشان النبي-صلى الله عليه و آله-و كانا يكتمان ذلك عنالجهال و اهل الكفر و الضلال» (9)
عبدالمطلب و ابوطالب از جمله دانشمندانى بودند كه بيش ازديگران دانائى و معرفت در حق رسول خدا(ص)داشتند و چنانبودند كه معرفتخود را نسبت به آنحضرت از نادانان و كافران وگمراهان كتمان مىكردند.
و از اصبغ بن نباته روايت كرده كه گويد:ازاميرالمؤمنين(ع)شنيدم كه مىفرمود:بخدا سوگند نه پدرم و نهجدم عبدالمطلب و نه هاشم و نه عبدمناف هيچكدام هرگز بتىرا پرستش نكردند،بدان حضرت عرض شد:پس آنها چه چيزى راپرستش مىكردند؟فرمود:«كانوا يصلون على البيت على دين ابراهيم عليه السلاممتمسكين به»
آنها بر طبق آئين ابراهيم(ع)بسوى خانه كعبه نماز گذارده و بردين او تمسك مىجستند (10)
و يعقوبى در تاريخ خود درباره عبد المطلب گويد: و رفض عبادة الاصنام،و وحد الله عز و جل و وفى بالنذرو سن سننا نزل القرآن باكثرها...
او كسى بود كه پرستش بتها را ترك كرد و خداى عز و جل را به يكتائىشناخت،و وفاى بنذر كرد و سنتهائى را مقرر داشت كه بيشتر آنها را قرآنامضاء كرد...
و سپس سنتهاى او را ذكر كرده آنگاه گويد: فكانت قريش تقول عبد المطلب ابراهيم الثاني
يعنى چنان شد كه قرشيان عبدالمطلب را ابراهيم دوم مىگفتند.
و در پايان،داستان خشك سالى مكه و قحطى زدگى قريش وبدنبال آن دعاى عبدالمطلب و آمدن باران به دعاى او را به تفصيل ذكر كرده و اشعار برخى از قرشيان را در اين باره بيانداشته كه گويد:
بشيبة الحمد اسقى الله بلدتنا و قد فقدنا الكرى و اجلوز المطر منا من الله بالميمون طائرة و خير من بشرت يوما به مضر مبارك الامر يستسقى الغمام به ما في الانام له عدل و لا خطر.
و ثقة الاسلام كلينى(ره)در اصول كافى بسند خود از زراره ازامام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود:
«يحشر عبدالمطلب يوم القيامة امة واحدة عليه سيماءالانبياء و هيبة الملوك» (11)
محشور مىشود درحالى كه سيماى (12) پيمبران و هيبت پادشاهان را دارد.
و در حديث ديگرى كه از مقرن و محمد بن سنان و مفضل بنعمر از امام صادق(ع)روايت كرده با مختصر اختلافى اينگونهاست: «يبعث عبدالمطلب امة وحدة عليه بهاء الملوك و سيماءالانبياء...» (13)
-عبدالمطلب بصورت يك امت مبعوث شود،و درخشندگى پادشاهان وسيماى پيمبران را داراست...
و از فخر رازى در كتاب«اسرار التنزيل»و شهرستانى در كتاب«الملل و النحل»نيز دليلهائى درباره ايمان و اسلام عبدالمطلبسخنانى نقل شده و تا جائى كه شهرستانى گويد:عبدالمطلببه بركت نور نبوت سخنان حكمت آميز و بزرگى اظهار كرد كهحكايت از ايمان او به روز جزا و اسلام او مىكند مانند اينكه دروصاياى خود مىگفت:هرگز از دنيا ستمكارى بيرون نخواهدرفت جز آنكه كيفر ستم و ظلم خود را خواهد ديد،تا آنكههنگامى مرد ستمكارى از دنيا رفت بى آنكه كيفر ببيند،و چونبه عبدالمطلب جريان را گفتند او در پاسخ گفت: «و الله ان وراء هذه الدار دار يجزى فيها المحسن باحسانهو يعاقب فيها المسىء باساءته»
-بخدا سوگند از پس اين خانه خانه ديگرى است كه نيكوكار پاداشنيكو كارى خود را دريافت كند و بد كار در برابر عمل بد خود كيفر بيند.
و به بركت همان نور مقدس بود كه به ابرهه گفت: «ان لهذا البيت ربا يحفظه».
براستى كه اين خانه را پروردگارى است كه او را نگهبانى خواهدكرد... (14)
و شيخ صدوق(ره)در كتاب خصال بسند خود از امير المؤمنين(ع)
روايت كرده كه در وصيت رسول خدا(ص)به آنحضرت آمده كه بدو فرمود: اى على براستى كه عبدالمطلب پنجسنت را در جاهليتمقرر داشت كه خداى تعالى آنها را در اسلام امضاء فرمود.
آنگاه آن سنتهاى پنجگانه را به تفصيل ذكر فرموده كه بطورخلاصه اينگونه است: 1-حرمت زن پدر بر پسران 2-خمس گنجها و غنائم 3-سقايتحاجيان 4-ديه قتل به صد شتر 5-عدد طواف به هفتشوط.
و سپس فرمود:«يا على ان عبدالمطلب كان لا يستقسم بالازلام.و لا يعبد الاصنام و لا ياكل ما ذبح على النصب،و يقول:انا على دين ابراهيم» (15)
اى على،براستى كه شيوه عبدالمطلب چنان بود كه(مانند مردم زمانجاهليت)بوسيله ازلام(تيرهاى مخصوص آن زمان)قرعه نمىزد و قسمتنمىكرد،و بتها را پرستش نمىكرد،و از آنچه براى بتان مىكشتند(طبقرسوم مردم جاهليت)نمىخورد،و مىگفت:من بر دين و آئين ابراهيم هستم.
و بالاخره از مجموع آنچه در گذشته و در اينجا گفته شدايمان عبدالمطلب به مبدا و معاد و رسالت انبياء الهى وشخصيت والاى او از روى روايات و تواريخ بخوبى روشنگرديد و ما و شما را از تحقيق و بحث بيشتر مستغنى و بىنيازگردانيد و اينك بدنباله بحث تاريخى خود باز گرديم.
كفالت ابوطالب
پيش از اين گفتيم كه ابوطالب با عبدالله-پدر رسولخدا(ص)-از طرف پدر و مادر برادر بود و از عموهاى ديگرآنحضرت نسبت به آنحضرت مهربانتر و علاقهمندتر بود.
و شايد به همين سبب نيز بود كه عبدالمطلب چه در زمانسلامت و چه در هنگام بيمارى و احتضار سفارش آنحضرت را به ابوطالب كرده و بالاخره هم كفالت آنحضرت را پس از مرگخود به ابوطالب سپرد،چنانچه در چند صفحه پيش از اينخوانديد.
و در اسد الغابة چند قول در اين باره نقل كرده مانند اينكهچون هنگام مرگ عبدالمطلب فرا رسيد پسرانش را جمع كرده وسفارش رسول خدا را به آنها كرد،و بدنبال آن زبير و ابو طالب-دو تن از پسران عبدالمطلب-درباره كفالت رسول خدا(ص) قرعه زدند و قرعه به نام ابوطالب در آمد،و قول ديگر آن است كهاين انتخاب را خود عبدالمطلب كرد و ابوطالب را براى كفالتآن حضرت انتخاب نمود چون ابوطالب در ميان عموهاىآنحضرت مهربانتر از ديگران نسبت به او بود،و قول سوم آناست كه عبدالمطلب در اين باره مستقيما به ابوطالب وصيت كردو محمد(ص)را تحت كفالت او قرار داد،و قول چهارم آن استكه نخست زبير از آن حضرت كفالت كرد و چون زبير از دنيارفت كفالت آنحضرت را ابوطالب بعهده گرفت (16) كه البته خودابن اثير اين قول آخر را از نظر تاريخى غلط دانسته و رد مىكند.
ولى در كتابهاى تاريخى و سيرههاى ديگرى كه نوشته شده از اين اقوال اثرى نيست و همگى نوشته و روايت كردهاند كه: عبدالمطلب هنگام مرگ ابوطالب را كفيل رسولخدا(ص)قرارداده و به او در اين باره وصيت كرد مانند سيره ابن هشام و تاريخطبرى و تاريخ يعقوبى و مروج الذهب و طبقات ابن سعد (17) .. .
و در مناقب ابن شهر آشوب از كتاب اوزاعى داستان رابگونهاى ديگر نقل كرده و آن چنين است كه مىگويد:
رسول خدا(ص)در دامان عبدالمطلب زندگى مىكرد تا چون حدود صد ودو سال از عمر عبدالمطلب گذشت (18) و رسول خدا(ص)هشتساله شدهبود.عبدالمطلب پسرانش را جمع كرد و بدانها گفت:محمد يتيم است.اورا سرپرستى كنيد و نيازمند است او را بىنياز كنيد و وصيت و سفارش مرادرباره او حفظ كنيد!
ابولهب گفت:من اينكار را خواهم كرد؟
عبدالمطلب بدو گفت:شرت را از او باز دار!
عباس اظهار داشت:من اين كار را به عهده خواهم گرفت؟
عبدالمطلب:تو مرد خشمناكى هستى مىترسم او را آزار دهى!
ابوطالب:من اين دستور را اجرا مىكنم و كفالت او را به عهده مىگيرم؟
عبدالمطلب:آرى تو سرپرستى او را بعهده گير!
و سپس بدنبال اين سخن رو به محمد(ص)كرده و گفت: «يا محمد اطع له» اى محمد از وى اطاعت كن!
محمد(ص)گفت:«يا ابه لا تحزن فان لى ربا لا يضيعنى»!
-پدر جان غمگين مباش مرا پروردگارى است كه تباهم نخواهد كرد(و بهحال خود وا نخواهد گذارد)و از آن پس ابوطالب او را در كنار خود گرفتو از وى حمايت كرد (19) ...
و بهر صورت عموم سيره نويسان و اهل تاريخ اشعارى نيز ازعبدالمطلب در اين باره نقل كردهاند كه ابوطالب را مخاطبساخته و بدو مىگويد:
اوصيك يا عبدمناف بعدى بموحد بعد ابيه فرد فارقه و هو ضجيع المهد فكنت كالام له فى الوجد تدنيه من احشائها و الكبد فانت من ارجى بنى عندى لدفع ضيم او لشد عقد
در اين اشعار عبدالمطلب فرزندش ابوطالب را-كه طبق ايناشعار نامش عبدمناف بوده-مخاطب ساخته و او را به حمايت و سرپرستى رسول خدا(ص)توصيه مىنمايد.
پی نوشت:
1- اسد الغابة ج 1 ص 15.
2- طبقات ابن سعد ج 1 ص 119-و بحار الانوار ج 15 ص 162-تاريخ يعقوبى ج 2 ص 8.
3 - تاريخ يعقوبى ج 1 ص 7.
4 و 5- خصال ج 1 ص 150.
6- به قسمتسوم مراجعه نمائيد.
7- به قسمت دوم مراجعه نمائيد.
8- آنجا كه به ابو طالب مىگويد:«يا ابو طالب ان ادركت ايامه فاعلم انى كنت من ابصرالناس و اعلم الناس به...»و نيز سفارشهائى كه در جاهاى ديگر در باره آنحضرتمىنمود.
9- اكمال الدين ج 1 ص 171.
10- اكمال الدين ج 1 ص 174.
11- اصول كافى ج 1 ص 446.
12- معناى«امه واحدة»يا«وحدة»چنانچه مفسران در تفسير آيه«ان ابراهيم كان امة قانتالله»(سوره نحل آيه 120)گفتهاند اين است كه او به تنهائى بجاى يك امت محشورمىشود چون در دنيا نيز در برابر مرام كفر و شرك تنها بود و شخص ديگرى با او هم عقيده وهم آهنگ نبود.
13- اصول كافى ج 1 ص 447.
14- بحار الانوار ج 15 ص 118-122 و الملل و النحل ج 3 ص 282.
15- خصال ج 1 ص 150.
16- اسد الغابة ج 1 ص 15.
17- سيره ابن هشام ج 1 ص 179.تاريخ طبرى ج 2 ص 32،تاريخ يعقوبى ج 2 ص 8، مروجالذهب ج 1 ص 313.طبقات ابن سعد ج 1 ص 118...
18- پيش از اين گفته شدكه در مدت عمر عبدالمطلب درهنگام مرگ اختلاف است واين يكى از آن اقوال است.
19- مناقب آل ابيطالب(ط قم)ج 1 ص 35.
* درسهايي از تاريخ تحليلي اسلام جلد ۱ (رسول محلاتی)