شهادت باقر العلوم حضرت امام محمدباقر تسلیت باد

 

اشاره: در ميان امامان  خاندان نبوّت(ع)، امام باقر(ع) از ويژگي هاي خاصّي برخوردار است. مادرش فاطمه دختر امام حسن(ع) بود، از اين رو او را وارث عظمت پيامبر(ص) از ناحيه پدر و مادر مي‏ دانند. در يكي از احاديث معتبر، معروف به «حديث‏ لوح»، خداوند در شأن او مي‏ فرمايد: «وَاِبْنُهُ شِبْهُ جَدِّهِ الْمـَحْمُودِ مُحَمَّدٌ، الْباقِرُ عِلْمِي، وَ الْمَعْدِنُ لِحِكْمَتِي؛ و پسر امام سجّاد همانند جدّ پسنديده‏ اش پيامبر(ص) است، يعني محمّد باقر(ع)كه شكافنده علم من، و كانون حكمت من مي‏ باشد.»(1)

و امام صادق(ع) در شأنش فرمود: «اِنَّ لاَبِي مَناقِبٌ لَيْسَتْ لاَحَدٍ مِنْ آبائِي؛ همانا براي پدرم (امام باقر) فضايل و كمالاتي هست كه هيچ يك از پدرانم داراي آن مناقب نيستند.»(2) بر همين اساس حضرت امام خميني ـ قُدّس سِرُّه ـ در وصيت‏نامه الهي سياسي خود، از امام باقر(ع) باعظمت مخصوص ياد كرده و مي‏ فرمايد: «ما مفتخريم باقرالعلوم كه بالاترين شخصيّت تاريخ است، كسي كه جز خداوند تعالي و رسول(ص) و ائمّه معصومين(ع) مقام او را درك نكرده و نتوانند درك كرد، از ماست.» (3) با اين اشاره، در اين گفتار، به توضيح راز گفتار فوق مي‏ پردازيم، به اميد آن كه درسهاي سازنده‏ اي از مكتب امام باقر(ع) بياموزيم.

عصر امام باقر (ع)

با روي كار آمدن معاويه و سپس حاكمان جبّار و فضيلت‏كش بني‏ اميّه، اسلام ناب محمّدي در انزواي كامل قرار گرفته بود و همه ابعاد زندگي مسلمانان در تاريكيِ جهل، تعصّب، خفقان فريب، زر و زور و انواع انحرافها و آلودگيها و نامردمي‏ ها فرو رفته بود. بني‏ اميّه به قدري افكار مردم را مسموم كرده بودند و با تهاجم فرهنگي خود، عقلها و انديشه‏ ها را ربوده بودند، كه يزيد و سردمداران شرك و نفاق، امام حسين(ع) جگر گوشه رسول خدا(ص) و يارانش را با آن وضع فجيع كشتند، و همه ارزشهاي اسلامي را تار و مار كردند، در عين حال به حكومت ننگين خود ادامه دادند، شراب نوشيدند، خوش رقصي كردند و به نام اسلام، تعاليم محمّد(ص) و علي(ع) را زير پاي ناپاك خود قرار دادند، شرايطي به وجود آوردند كه ياد كردن از نام حسين(ع) قدغن بود، و مي‏ خواستند آثاري از خاندان نبوّت باقي نماند.

پس از ماجراي جان‏سوز كربلا، مظلوميّت امام سجّاد(ع) به جايي رسيد كه در مدينه تنها چهار نفر نزد ايشان مي ‏آمدند، با اين‏كه سزاوار بود هزاران نفر در مجلس درسش شركت نمايند و از فيوضات وجودش بهره‏ مند گردند. امام صادق(ع) در اين باره فرمود: «اِرْتَدَّ النّاسُ بَعْدَ الْحُسَيْنِ اِلاّ اَرْبَعَةً؛ اَبُو خالِدِ الْكابُلي، و يحيي بن امّ الطّويل وَ جُبَيْرُ بنِ مُطْعَمِ وَ جابِرِ بْنِ عَبْدِاللهِ الاَنْصارِي، ثُمّ اِنَّ النّاسَ لُحِقُوا و كُثِروُا؛ بعد از شهادت امام حسين(ع) همه مردم (از راه و خطّ حسين ـ عليه السّلام ـ) مرتد شدند، جز چهار نفر كه عبارتند از: ابوخالد كابلي، يحيي بن امّ‏طويل، جبير بن مطعم و جابر بن عبداللّه انصاري، سپس كم كم مردم به اين افراد پيوستند، و جمعيّتشان زياد شد.»(4)

توضيح اين كه: پس از شهادت امام حسين(ع) بر اثر خفقان و ديكتاتوري‏ هاي بي‏ رحمانه حاكمان جبّار اموي، غالب مردم به خاطر ترس، جهل، دنياپرستي و علل ديگر از خاندان نبوّت بريده بودند، بعضي به دشمنان پيوستند، برخي به بي‏ تفاوتي رو آوردند، و عدّه‏ اي سرگردان بودند و حتّي بعضي دهان به اعتراض گشودند كه مثلاً چرا حسين بن علي(ع) با افراد اندك خود قيام كرد؟ و اين قيام چه نتيجه‏ اي داشت؟! جهل و تيره دلي آنان به جايي رسيده بود كه از خون پشه مي‏ پرسيدند كه آيا پاك است يا نجس، ولي در مورد خون شهيدان كربلا نمي‏ پرسيدند كه چرا ريخته شد و چه كسي ريخت؟ چنان كه روايت شده: شخصي از اهالي كوفه از «ابن عمرو» (يكي از دانشمندان آن عصر) در مورد خون پشه پرسيد، او به حاضران گفت: «به مرد كوفي بنگريد كه از من در مورد خون پشه مي‏ پرسد با اين كه پسر رسول خدا امام حسين(ع) را كشتند، از آن نمي‏ پرسد.»(5)

به اين ترتيب مي‏ بينيم كه اكثر مردم در عمل از دين و خاندان پيامبر(ص) روي برگرداندند و تنها چهار نفر در محضر امام سجّاد(ع) باقي ماندند. پس قبل از هر چيز سزاوار بود كه يك انقلاب عميق و گسترده فرهنگي صورت گيرد، و آحاد مردم بين اسلام محمّد(ص) و علي(ع) با اسلام حاكمان جبّار اموي، فرق بگذارند، تا پس از اين انقلاب فرهنگي بتوان اسلام ناب را از زير ابرهاي تيره و تار بيرون آورد و آن ابرها را كنار زد تا نور ولايت امامان راستين، چون خورشيد، در آسمان اسلام ناب همه جا را روشن كند، و چنين كار مهمّي جز با انقلاب فرهنگي فراگير، راه ديگري نداشت.

زمينه‏ سازي و پايه‏ گذاري انقلاب فرهنگي

امام سجّاد(ع) در فرصتهايي كه به دست آورد، توانست با بهره‏ گيري از پيام خون شهيدان كربلا، زمينه‏ هاي چنين انقلاب فرهنگي را به وجود آورد، ولي به دنبال اين زمينه‏ ها، نياز به قيام و نهضت فرهنگي بزرگ‏مردي از خاندان نبوّت بود، تا با پشتوانه آن زمينه‏ ها، و تشكيل حوزه علميّه، و تربيت شاگردان، پرده‏ ها را بشكافد و علوم ناب اسلام را آشكار كند، و در معرض افكار جهانيان قرار دهد، آن بزرگمرد امام باقر(ع) بود، كه خداوند او را براي پايه‏ گذاري چنين انقلابي، ذخيره نموده بود. او خود در ايّام كودكي (در حدود چهار سالگي) در كربلا حضور داشت، همه صحنه‏ ها را ديده بود، با اسيران از كربلا به كوفه و از آن جا به شام ره سپرده بود، خطبه‏ هاي پدرش امام سجّاد(ع) و عمّه‏ هايش زينب، ام‏ كلثوم و فاطمه بنت الحسين(ع) را شنيده بود، و به خوبي دريافته بود كه تاريخ اسلام به قهقرا برگشته، بايد به ياري شهيدان كربلا شتافت و به آرمانهاي آنها كه آشكار نمودن اسلام آنهاست، جامه عمل پوشانيد.

بر همين اساس، بارها پيامبر اسلام(ص) از او به عنوان «باقرالعلوم» (شكافنده علم‏ها) ياد كرده بود، و جابر بن عبداللّه انصاري صحابي معروف رسول خدا(ص)، سخن پيامبر(ص) را به طور مكرّر براي مردم مي‏ خواند، تا بيدار شوند، و چون هاله‏ اي به گرد باقرالعلوم حلقه زنند، و آب زلال اسلام را از سرچشمه حقيقي آن به دست آورند. پيامبر(ص) به جابر فرموده بود: «اِنَّكَ سَتُدْرِكُ رَجُلاً مِنّي اِسْمُهُ اِسْمي، وَ شَمائلُهُ شَمائلي، يَبْقَرُ الْعِلْمَ بَقْرا؛ اي جابر، تو به مردي از خاندان من مي‏رسي كه همنام و همشكل من است، علم را مي‏شكافد، و درهاي دانش را مي‏ گشايد، و آن دانش را تفسير و توضيح مي‏ دهد.»(6)

خداوند عمر طولاني به جابر داد، تا آن وقت كه امام باقر(ع) را در دوران كودكي در محضر پدرش امام سجّاد(ع) مشاهده كرد، نزد او آمد و گفت: «بِاَبِي اَنْتَ و اُمّي، اَبُوكَ رَسُولُ اللّهِ يُقْرِئُكَ السَّلام وَ يَقُولُ ذلِكَ؛ پدر و مادرم فدايت، پدرت رسول خدا(ص) به تو سلام رسانيد و چنين فرمود... .»(7) جابربن عبداللّه انصاري به طور مكرّر با امام باقر(ع) ملاقات مي‏كرد، و سخن پيامبر(ع !) و ابلاغ سلام آن حضرت را يادآوري مي‏ نمود، و جمله «باقرالعُلوم» را تكرار مي‏كرد، تا به سرزبانها بيفتد و قلوب همه مردم براي پذيرش گفتار او و انقلاب فرهنگي او آماده گردد.

روزي نزد امام باقر(ع) آمد و گفت: «يا باقِرُ اُشْهِدُ بِاللّهِ اَنَّكَ قَدْ اوُتيتَ الْحُكْمَ صَبِيّا؛ اي شكافنده علوم، خدا را گواه مي‏ گيرم كه در خردسالي به تو حكمت و علم (امامت) داده شده است.»

زماني ديگر نزد امام باقر(ع) آمد و گفت: «يا باقِرُ اَنْتَ الْباقِرُ حقّا، اَنْتَ الّذي تَبْقَرُ الْعِلْمَ بَقْرا؛ اي باقر! تو به راستي شكافنده علم هستي، تو اعماق علم را با شكاف عميق، مي‏شكافي و اسرار و پنهاني هاي علم را آشكار مي‏ سازي.»(8)

اينها همه خبر از آينده مي‏داد، و يك نوع زمينه‏ سازي قلبها، و جلب توجّه مردم به سوي امام باقر(ع) بود، تا او و موقعيّت و شخصيّت ملكوتي و علمي او را بشناسند، و خود را براي پذيرش انقلاب فرهنگي‏ اش آماده سازند.

نموداري ازانقلاب‏ فرهنگي ‏امام ‏باقر(ع)

امام باقر(ع) از فرصتي كه بر اثر رويارويي بني ‏عبّاس با بني ‏اميّه پيش آمده بود استفاده كرد و به تشكيل حوزه علميّه، و تربيت شاگرد پرداخت، و بدين سان، كاري عميق و فرهنگي را پايه گذاري نمود كه بعدها فرزندش امام صادق(ع) با حدود چهار هزار شاگرد آن را توسعه داد.(9) امام باقر(ع) شاگردان برجسته‏اي مانند: محمّد بن مسلم، زُراره، ابوبصير، جابر بن يزيد جُعفي، ابان بن تغلب، حُمران بن اعين، سَدير صيرفي، ابوصباح كناني، عبدالله بن ابي يعفور و... تربيت كرد، كه هر كدام فقيهي بزرگ و محدّثي سترگ، و عارفي دل آگاه و مرجعي ربّاني شدند، و نقش به‏ سزايي در گسترش اسلام ناب و فرهنگ تشيّع داشتند. جابر جُعفي مي‏ گويد: «هيجده سال در خدمت سرور انسانها حضرت محمّد بن علي(ع) (امام باقر) بودم، و از خرمن پرفيض او خوشه‏ چيني مي‏ كردم، هنگام خداحافظي و وداع ـ براي مراجعت از مدينه به كوفه ـ تقاضا كردم باز مرا بهره ‏مند سازد، فرمود: پس از هيجده سال (بس نيست) عرض كردم: «آري شما دريايي هستيد كه آبش تمام نمي‏ شود و به قعر آن نمي ‏توان رسيد.» فرمود: «بَلِّغْ شِيعَتِي عَنِّي السَّلامُ وَاعْلَمْهُمْ اَنَّهُ لاقَرابَةَ بَيْنَنا وَ بَيْنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَ لايَتَقَرَّبُ اِلَيْهِ اِلاّ بِالطّاعَةِ لَه. يا جابِرُ مَنْ اَطاعَ اللّهَ وَ اَحَبَّنا فَهُوَ وَلِيُّنا، وَ مَنْ عَصَي اللّه لَمْ يَنْفَعْهُ حُبُّنا؛ سلام مرا به شيعيانم برسان، و به آنها اعلام كن كه بين ما و خداوند خويشاوندي نيست، و به پيشگاه خدا كسي جز در پرتو اطاعت و عمل، نزديك نگردد. اي جابر كسي كه خدا را اطاعت كند و ما را دوست بدارد،او دوست ما خواهد بود، و كسي كه نافرماني خدا كند، دوستي ما به حال او سودي نخواهد بخشيد.»

نقل شده: جابر هفتاد هزار حديث، از امام باقر(ع) آموخت.(10)

يكي از شاگردان برجسته امام باقر(ع) ابان بن تَغْلب است كه امام باقر(ع) به او فرمود: «اِجْلِسْ فِي مَسْجِدِ الْمَدينَةِ وَ اَفْتِ النّاسَ فَاِنّي اُحِبُّ اَنْ يُري فِي شِيعَيتي مِثْلُكَ؛ در مسجد مدينه بنشين، و براي مردم فتوا بده، چرا كه من دوست دارم در ميان شيعيانم فردي مثل تو ديده شود.»(11)

نهضت فكري و حوزه علمي و مجالس تدريس امام باقر(ع) در مدينه در سطحي بود كه دانشمندان بزرگ آن عصر، در برابرش، بسيار خاضع و كوچك به نظر مي ‏رسيدند، يكي از آنها «حَكَم بن عُتَيْبَه» بود، كه يكي از دانشمندان به نام «عطا» مي‏گويد: «رَأيْتُ الْحَكَمَ عِنْدَهُ كَاَنَّهُ عُصْفُورٌ مَغْلوُبٌ؛ حكم بن عتيبه را در محضر امام باقر(ع) همانند گنجشگ شكست خورده ديدم.»(12)

عبدالله بن عطا مكّي، يكي از دانشمندان برجسته اهل تسنّن در عصر امام باقر(ع) مي ‏گويد: «من حكم بن عُتيبه را با آن جلالت و شكوهي كه در ميان قوم خود داشت، در محضر امام باقر(ع) همانند كودكي ديدم كه در برابر امام زانوي ادب بر زمين زده و شيفته و مجذوب كلام و شخصيّتش شده است.»(13)

آثار علمي، اخلاقي، سياسي و اجتماعي درخشاني كه از حوزه علميّه امام باقر(ع) نشأت گرفته بود، آن چنان چشمگير و عميق بود، كه همگان اعتراف داشتند كه رسول خدا(ص) درست فرمود كه امام باقر(ع) شكافنده علوم و گشاينده درهاي دانش است.

امام باقر(ع) در حق ‏گويي و روشن ساختن مسائل، بسيار صريح و قاطع بود، در مسائل اصولي هرگز پرده پوشي و مسامحه نمي ‏كرد، گرچه قاطعيّت او موجب رنجش و خشم طاغوتهاي عصرش مي‏ گرديد و سرانجام به دستور هشام بن عبدالملك (دهمين خليفه اموي) مسموم شده و به شهادت رسيد. امام باقر(ع) با صراحت مي‏فرمود: «نَحْنُ خَزَنَةُ عِلْمِ اللّهِ، وَ نَحْنُ وُلاة اَمْرِ اللّهِ وَ بِنا فُتِحَ الاِسْلامُ وَ بِنا يُخْتمُهُ؛ كانون علم خدا، ما هستيم، رهبران و مجريان امر خدا، ما مي ‏باشيم، اسلام به وسيله ما آغاز گرديد، و به وسيله ما پايان مي‏يابد.»(14)

]امام باقر(ع) پايه ‏گذار انقلاب فرهنگي (محمّدي اشتهاردي)[

توسعه فرهنگ انتظار

تلاش هاى گسترده و عميق امام باقر(ع) در نشر معارف اسلام ناب، سوق دادن امت به سوى فرهنگ انتظار امام آخرين (عج) بود. او در تبيين اين فرهنگ بر آن بود تا با روشن كردن زواياى پنهان فرج آل محمد(ص) و پاسخ دادن به پرسش هاى گوناگون، غيبت و ظهور او را امرى خدادادى و خارج از اختيار معرفى و نيز منتظران را به انتظار ظهور او ترغيب كند.

«ام هانى ثقفية» مى گويد: «بامداد، خدمت سرورم محمد بن على الباقر(ع) رسيدم و گفتم: سرورم! آيه اى از كتاب خدا بر دلم خطور كرده و مرا پريشان ساخته و خواب از چشمم در ربوده است. فرمود: بپرس اى امّ هانى. گفتم: (فَلا اُقسِم بِالخُنَّسِ الجَوار الكُنّسِ) (تكوير: 15 و 16) فرمود: اى امّ هانى، خوب مسئله اى پرسيدى. او مولودى در آخر الزمان است. او مهدى اين دودمان است و براى او غيبتى خواهد بود كه اقوامى در آن گمراه مى شوند و گروهى نيز هدايت مى يابند و خوشا بر تو اگر او را دريابى و خوشا به حال كسى كه او را دريابد».(15)

نشر فرهنگ اصيل اسلامى

1. بازيافت بهره گيرى صحيح از قرآن

هر چند سياست جلوگيرى از تدوين احاديث نبوى(ص) با شعار «كافى بودن قرآن» پيش مى رفت، اما از عمل به قرآن خبرى نبود و فقط از آن به صورت ابزارى براى جلوگيرى از نشر معارف اهل بيت عليهم السلام و زنده شدن نام آنها استفاده مى شد. كتاب خدا به ابزارى براى دست يابى به اغراض سياسى و سركوبى پيروان اهل بيت عليهم السلام با تأويل و تفسير به رأى، به ابزار سركوبى مخالفين تبديل شده و در واقع، قرآن در انزواى شديد بود.

امام باقر(ع) در جايگاه بهترين مفسّر قرآن با بازگو كردن تفسير درست آيات، بسيارى از ابهام ها را زدود و مشت مخالفين و سودجويان را باز كرد. او همواره براى به اثبات رسانيدن مدّعاهاى خود از آيات قرآن بهره مى جست و كلام خدا را گواه بر سخن خويش مى گرفت و مى فرمود:«هر چه را مى گويم از من سؤال كنيد [اين كه گفتى ] در كجاى قرآن آمده تا آيه مربوط به آن را برايتان تلاوت نمايم».(16) امام به اندازه اى بر آيات قرآن تسلط داشت كه «مالك بن اعين جهنى» شاعر هم عصر امام درباره او سرود: «اگر مردم در صدد جست وجوى علوم قرآن بر آيند، بايد بدانند كه قريش بهترين داناى آن را دارد و اگر امام باقر(ع) در علوم قرآنى لب به سخن گشايد، فروع زيادى براى آن ترسيم خواهد نمود...»(17) شايان ذكر است كه امام كتابى در تفسير قرآن نگاشت كه «زياد بن منذر» و بسيارى از بزرگان چون «ابو بصير» از آن روايت كردند.(18)

2. مرجعيت فقهى و موقعيت پاسخگويى علمى

از ديگر تلاش هاى چشم گير امام در راستاى نشر تعاليم اسلامى، مرجعيت عملى امام در پاسخگويى به مسايل فقهى مردم بود. «ابو حمزه ثمالى» مى گويد:«نزد امام باقر(ع) در مسجد پيامبر(ص) نشسته بودم كه مردى نزد من آمد و سلام كرد و پرسيد: كيستى اى بنده خدا؟ گفتم: از كوفيان هستم، چه مى خواهى؟ گفت: آيا ابا جعفر را مى شناسى؟ گفتم:بله، كارت با او چيست؟گفت:چهل مسئله آماده كرده ام و در پى جواب آنم تابدانم به كدام بايدعمل كنم... در اين هنگام امام واردشد؛درحالى كه جماعتى از اهل خراسان و ديگر استان ها همراه وى بودند و در مورد مسايل حج از امام مى پرسيدند.آن مردنيز نزديك امام نشست و پرسش هاى خود رامطرح كرد و پاسخ گرفت».(19)

همچنين، بسيارى از دانشمندان چون «قتادة بن دعامة»، «طاووس يمانى» و «عاصم بن عمر»، هر گاه حضرت را مى ديدند براى پاسخ گرفتن پرسش هاى خود از لحظات بهره مى جستند و در هر حالى از امام سؤال مى كردند. نمونه هاى زيادى از اين گونه گفت وگوها و پرسش و پاسخ ها در تاريخ آمده است.(20)

3. شناساندن رهيافتى جايگاه امام

امام باقر(ع) تلاش فراوانى براى جلب دل ها به سوى دوستى اهل بيت عليهم السلام مبذول مى داشت و در صدد بود تا با اين شيوه، جايگاه امامت را به گونه اى روشن تر براى مردم ترسيم كند و وسيله نجات و رستگارى را به آنان بنماياند. «حكم بن عتيبه» طى داستان تأثير گذارى در اين باره مى گويد:«من كنار ابا جعفر(ع) در مجلس پر ازدحامى نشسته بودم كه پيرمردى عصا زنان وارد مجلس شد. بر آستانه در ايستاد و گفت: درود و رحمت خدا بر تو اى پور پيامبر. امام پاسخ سلامش گفت. سپس رو به حاضرين كرد و به آنان نيز سلام نمود. پس پيش روى امام آمد و گفت: اى پسر فرستاده خدا، مرا نزديك خود جاى ده كه جانم فدايت باد! به خدا سوگند كه من شما [ اهل بيت ] را دوست مى دارم و با هر كه شما را دوست بدارد دوستم و به خدا سوگند كه اين دوستى با شما [ اهل بيت ] و دوستداران تان به خاطر مطامع دنيوى نيست. من از دشمنان شما بيزارم و سوگند كه دشمنى ام با آنان به خاطر گمراهى و زبونى شان است. سوگند كه حلال شما را حلال مى دانم و حرامتان را حرام و دستورتان را بر چشم قرار داده ام. فدايت شوم، آيا بر من اميدى [ از رستگارى ]هست؟ امام به او فرمود: جلوتر بيا. و او را آنقدر به پيش خواند كه پهلوى خود نشاند و فرمود: اى پيرمرد! مردى از پدرم على بن الحسين(ع) همين را پرسيد و پدرم پاسخ داد: آن گاه كه از دنيا رخت بر بستى، نزد جدم رسول خدا(ص)، حسن(ع) و حسين(ع) و فرزندانش وارد مى شوى. دلت سرور مى يابد، خاطرت آسوده مى گردد، چشمت [به ديدارشان ] روشن مى شود و به بهترين گونه نزد پروردگارت حاضر مى شوى و آن گاه كه جانت به اينجا رسيد [ و به گلوى پيرمرد اشاره فرمود] در بالاترين منزلگاه با ما خواهى بود و زندگانى آخرت، روشنى چشمت خواهد شد. پيرمرد از خرسندى پرسيد: چگونه؟ امام باز هم برايش گفت. پيرمرد با شور و اشتياقى بسيار گفت: اللَّه اكبر! آيا به راستى آن گاه كه بميرم نزد پيامبر و خاندانش وارد مى شوم و [از ديدارشان ]ديده روشن مى كنم؟ و...

اشك شوق بر رخسار پيرمرد تراويد، زانوانش سست شد، گريه اش بالا گرفت و بر زمين نشست. حاضرين نيز با ديدن اين عشق بازى اشك شوقشان بيرون تراويد. امام اشك از چشمان پيرمرد پاك كرد. پيرمرد گفت: اى فرزند فرستاده خدا، فدايت گردم دستت را به من بده. دست امام را گرفت بوسيد و بر صورت و چشمانش كشيد. آن گاه گريبان گشود و دست امام را بر روى قلب خود گذاشت و گفت: سلام خدا بر شما [اهل بيت عليهم السلام] باد و رفت. امام به حاضرين رو كرد و فرمود: هر كه دوست دارد مردى از اهل بهشت را ببيند به او نگاه كند. راوى مى گويد: هرگز مجلسى را چنين حسرت زده نديده بودم».(21)

4. نيايش؛ كانون ترويج آموزه هاى دينى

يكى از فعاليت هاى بارز امامان در زمينه نشر تعاليم دينى و آموزه هاى بلند عرفانى، بهره گيرى از زبان نيايش براى اشاعه فرهنگ ارتباط با خدا در تمامى حالات زندگى است. آنان در هنگامى كه جامعه را امواج متلاطم فساد و تباهى، زورگويى و زر سالارى و خفقان و اسلام ستيزى در نورديده بود، با خداى خويش راز و نياز مى كردند و براى بيان بخشى از عقايد و فرهنگ اسلامى از دعا بهره مى گرفتند و در سنگر دعا، مردم را به توجه بيشتر به پروردگار و مبارزه با زورگويان فرا مى خواندند. هر چند مقصود اصلى آنان در اين نيايش، بندگى و پرستش خداى بزرگ بود، با توجه به تعابيرى كه در نيايش آنها وجود دارد از لابه لاى آن، مفاهيمى چون خلافت اهل بيت عليهم السلام، عدم سكوت در برابر ظلم و... را نيز مى توان دريافت.

در بيشتر ادعيه، جمله صلوات بر محمد و آل محمد(ص) به چشم مى خورد و اين در حالى است كه دشنام به اهل بيت عليهم السلام به ويژه اميرالمؤمنين(ع) سكه رايج حكمرانان وقت شده و آيات خدا به دست فراموشى سپرده شده بود. امام باقر(ع) در نيايشى براى دريافت خواسته هاى خود از خدا، چنين مى فرمايد:«... پروردگارا، تو را به تمامى نام هايت مى خوانم كه آنها را خود ناميدى و يا در كتابت فرو فرستادى و يا آنها را بر برخى از بندگانت فرا آموختى كه بر محمد(ص) و خاندان او درود فرستى و قرآن را بهار قلبم قرار دهى و آن را نور چشمم و وسيله از بين بردن غم هايم قرار دهى...».(22)

امام در ديگر دعاهاى خود افزون بر اين مسايل، اعتقادات درست اسلامى را در زمينه يگانه پرستى، خدا محورى، رسالت، بازگشت به سوى خدا، وسوسه هاى شيطان و... نيز بيان مى كردند.(23)

شهادت امام باقر (ع)

امام باقر (ع) پس از عمرى تلاش در ميدان بندگى خدا و احياى دين و ترويج‏ علم و خدمات اجتماعى به جامعه اسلامى، در روز هفتم ماه ذو الحجه سال 114 (24) رحلت كرد.

در سال رحلت و شهادت آن حضرت آراى ديگرى نيز وجود دارد.دسته‏اى از مورخان سال 117 (25) و بعضى سال 118 (26) و گروه اندكى سالهاى 116 (27) و 113 (28) و 115 (29) و 111 (30) را ياد كرده‏اند، اما بيشترين منابع تاريخى سال 114 (31) را متذكر شده ‏اند. منابع روايى و تاريخى علت وفات آن حضرت را مسموميت دانسته اند، مسموميتى كه دستهاى حكومت امويان در آن دخيل بوده است. (32)

از برخى روايات استفاده مى ‏شود كه مسموميت امام باقر (ع) به وسيله زين آغشته به سم، صورت گرفته است، به گونه ‏اى كه بدن آن گرامى از شدت تأثير سم‏ بسرعت متورم گرديد و سبب شهادت آن حضرت شد. (33)

دراينكه چه فرد يا افرادى دراين ماجراى خائنانه دست داشته ‏اندنقلهاى روايى وتاريخى ازاشخاص مختلفى نام برده‏ اند.بعضى از منابع، شخص هشام بن عبد الملك را عامل شهادت آن حضرت دانسته‏ اند. (34)

بخشى ديگر، ابراهيم بن وليد را وسيله مسموميت معرفى كرده‏ اند. (35)برخى از روايات نيز زيد بن حسن را كه از دير زمان كينه‏ هاى عميق نسبت به امام باقر (ع) داشت، مجرى اين توطئه به شمار آورده‏ اند. (36)

به طور مسلم وفات امام باقر (ع) در دوران خلافت هشام بن عبد الملك رخ داده است، (37) زيرا خلافت هشام از سال 105 تا سال 125 هجرى استمرار داشته، و آخرين سالى كه مورخان در وفات امام باقر (ع) نقل كرده‏اند 118 هجرى مى‏ باشد. (38)

با اين كه نقلها بظاهر مختلف است، اما با اندكى تأمل در منابع روايى و تاريخ، بعيد نمى‏ نمايد كه همه آنها به گونه‏ اى صحيح باشد زيرا عامل شهادت آن حضرت لازم نيست يك نفر باشد بلكه ممكن است افراد متعددى در شهادت امام باقر (ع) دست داشته ‏اند كه هر روايت و نقل، به يكى از آنان اشاره كرده است.

با توجه به برخوردهاى خشن و قهر آميز هشام با امام باقر (ع) و عداوت انكار ناپذير بنى اميه با خاندان على (ع) شك نيست كه او در از ميان بردن امام‏ باقر (ع) ـ اما بشكلى غير علنى ـ انگيزه ‏اى قوى داشته است.

بديهى است كه هشام براى عملى ساختن توطئه خود، از نيروهاى مورد اطمينان خويش بهره جويد، از اين رو ابراهيم بن وليد (39) را كه عنصرى اموى و دشمن اهل بيت (ع) است به استخدام مى‏ گيرد و او امكانات لازم را در اختيار فردى كه از اعضاى داخلى خاندان على (ع) بشمار مى ‏آيد و مى‏ تواند در محيط زندگى امام باقر (ع) بدون مانع راه يابد و كسى مانع او نشود، قرار دهد، تا به وسيله او برنامه خائنانه هشام عملى گردد و امام به شهادت رسد.

امام باقر (ع) اين چنين به شهادت رسيد و به ملاقات الهى شتافت و در بقيع، كنار مرقد پدر بزرگوارش امام سجاد (ع) و عموى پدرش حسن بن على (ع) مدفون گشت. (40)

پی نوشت:

1 ) شيخ محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج1، ص528.

2 ) علامه مجلسي، بحارالانوار، ج46، ص228.

3 ) وصيتنامه الهي سياسي امام خميني(ره)، ص3.

4 ) علامه علياري تبريزي، بهجة‏الآمال، ج2، ص484؛ آية الله العظمي خويي، معجم رجال الحديث، ج2، ص99؛ محدّث قمي، سفينة البحار، ج1، ص368.

5 ) علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج43، ص262.

6 ) شيخ محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج1، ص469.

7 ) همان.

8 ) شيخ صدوق، علل الشّرايع، ج2، ص233؛ علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج46، ص225.

9 ) ابوعمرو، محمدبن‏عمربن‏عبدالعزيزكِشّي،رجال‏كشيّ،ص125.

10 ) محدّث قمي، سفينة البحار، ج1، ص142

11 ) همان، ص7.

12 ) سيد محسن امين، اعيان الشّيعه، ج1، ص651.

13 ) اعلام الوري، ص263.

14 ) همان، ص262.

15) ابو جعفر محمد بن على بن الحسين بابويه القمى الصدوق، كمال الدين و تمام النعمة، تهران، مكتبة الصدوق، 1390 ق، ج 1، ص 330.

16) ابو منصور احمد بن على بن ابى طالب الطبرسى، الاحتجاج، قم، دارالاسوه للطباعة و النشر، چاپ دوم، 1416 ق، ج 2، ص 169.

17) سيد جمال الدين احمد بن على بن الحسنى معروف به ابن عنبه، عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب، نجف، منشورات المطبعة الحيدرية، 1380 ق، چاپ دوم، ص 195؛ على بن محمد، ابن احمد مالكى، الفصول المهمة فى معرفة الأئمة، قم، مؤسسه دارالحديث الثقافيه، چاپ اول، 1422 ق، ج 2، ص 879، الارشاد، ج 2، ص 226.

18) المجمع العالمى لاهل البيت، اعلام الهداية، قم، مركز الطباعة و النشر للمجمع العالمى لأهل البيت، چاپ اول، 1422 ق، ج 7، ص 215.

19) بحارالانوار، ج 46، ص 357.

20) ن، ك: همان، صص 349 - 354.

21) بحارالانوار، ج 46، ص 361.

22) ابوالقاسم على بن موسى بن جعفر بن طاووس، مهج الدعوات و منهج العبادات، بيروت، منشورات مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1414 ق، چاپ سوم، ص 213.

23) ن. ك: همان، صص 212 - 219 و 357.

24) فرق الشيعة 61، اعلام الورى به جاى ماه ذو الحجة، ماه ربيع الاول را ياد كرده است .ر ك: ص .259

25) تاريخ يعقوبى 2/320، تذكرة الخواص 306، الفصول المهمة 220، اخبار الدول و آثار الاول 11، اسعاف الراغبين 195، نور الابصار، مازندرانى 66 و...در بسيارى از اين منابع، مطلب به صورت «قيل» ياد شده است.

26)كشف الغمة 2/322،وفيات الاعيان 4/174، تاريخ ابى الفداء 1/248،تتمة المختصر 1/248،اعيان الشيعة 1/ .650

27) المختصر فى اخبار البشر 1/203، تتمة المختصر 1/ .248

28) مرآة الجنان 1/ .247

29) كامل ابن اثير 5/ .180

30) مآثر الانافة فى معالم الخلافة 1/ .152

31) طبقات الكبير 5/238، اصول كافى 2/372، تاريخ قم 197، ارشاد مفيد 2/156، دلائل الامامة 94، تاج المواليد 118، مناقب 4/210، سير اعلام النبلاء 4/409، الانوار البهية 126، تاريخ ابن خلدون 2/23، عمدة الطالب 137، شذرات الذهب 1/149، و...

32)الصواعق المحرقة 210،احقاق الحق 12/154، اسعاف الراغبين بهامش نورالابصار 254،مثير الاحزان،جواهرى.244

33) الخرائج و الجرائح، راوندى 2/604، مدينة المعاجز 349، بحار 46/329، مستدرك الوسائل 2/ .211

34) مآثر الانافة فى معالم الخلافة 1/152، مصباح كفعمى .522

35) سبائك الذهب 74، دلائل الامامة 94، مناقب ابن شهر آشوب 4/210، الفصول المهمة 220، الانوار البهية .126

36) منابع ياد شده در پاورقى شماره .1

37) تاريخ يعقوبى 2/320، مروج الذهب 3/219، الانوار البهية 126، اعيان الشيعة 1/ .650

38) در كتاب اخبار الدول و آثار الاول ص 111 شهادت امام باقر (ع) در خلافت ابراهيم بن وليد دانسته شده است، ولى چنان كه توضيح داده شد وفات آن حضرت در خلافت هشام بوده و ابراهيم بن وليد مى‏توانسته است از مجريان نقشه هشام به شمار آيد.

39) ابراهيم بن وليد بن عبد الملك، بعدها در سال 129، به خلافت رسيد، ولى خلافتش ديرى نپاييد و پس از هفتاد روز كشته شد.ر ك: تاريخ الخلفاء، سيوطى .254

40) فرق الشيعة 61، اصول كافى 2/372، ارشاد مفيد 2/156، دلائل الامامة 94، اعلام الورى 259، كشف الغمة 2/327، تذكرة الخواص 306، مصباح كفعمى 522، شذرات الذهب 1/149 و...

از برخى منابع استفاده مى‏شود كه آن حضرت، هنگام رحلت در شهر مدينه نبوده است، بلكه در محلى به نام حميمه از روستاهاى نواحى مكه يا شام بوده، پس از شهادت، آن گرامى را به مدينه منتقل كرده‏اند.

ر ك: وفيات الاعيان 4/174، المختصر فى اخبار البشر 1/203، احقاق الحق 12/ .152

كتاب: زندگى سياسى امام باقر (ع)، ص 22. (نويسنده: احمد ترابى)

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی